Dictiornary-Farsi | حداکثر تحمل بار | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (5 milliseconds)

English	Persian
breaking load	حداکثر تحمل بار


Other Matches

too much of a good thing	غیر قابل تحمل تحمل ناپذیر
max min system	سیستم حداکثر و حداقل سیستم انبارداری که در ان حداقل و حداکثر موجودی تعیین میگردد
maximal oxygen uptake	حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal oxygen consumption	حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal aerobic power	بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر اکسیژن مصرفی حداکثر توان توازی
capacity cost	هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
longanimity	تحمل
endurance	تحمل
enduringness	تحمل
good humor	تحمل
toleration	تحمل
tolerances	تحمل
passiveness	تحمل
tolerance	تحمل
peaking	حداکثر
peak	حداکثر
outsides	حداکثر
peaks	حداکثر
uttermost	حداکثر
maximal	حداکثر
outside	حداکثر
maximum	حداکثر
endurance	حداکثر
to bear out	تحمل کردن
supportable	قابل تحمل
undergone	تحمل کردن
weather	تحمل یابرگزارکردن
weathered	تحمل یابرگزارکردن
weathers	تحمل یابرگزارکردن
experience	تحمل کردن
experiences	تحمل کردن
experiencing	تحمل کردن
thole	تحمل کردن
undergoing	تحمل کردن
withstanding	تحمل کردن
withstands	تحمل کردن
withstood	تحمل کردن
suffer	تحمل کردن
suffered	تحمل کردن
suffers	تحمل کردن
bide	تحمل کردن
sustain	تحمل کردن
sustained	تحمل کردن
sustains	تحمل کردن
undergo	تحمل کردن
tolerator	تحمل کننده
to give support to	تحمل کردن
undergoes	تحمل کردن
take it <idiom>	تحمل مشکلات
withstand	تحمل کردن
sustainable	قابل تحمل
dure	تحمل کردن
endurable	تحمل پذیر
sufferable	تحمل پذیر
intolerancy	عدم تحمل
intolerableness	تحمل نا پذیری
intolerability	تحمل ناپذیری
expected time	زمان تحمل
impassibility	تحمل ناپذیری
fault tolerance	تحمل نقص
good humouredly	با صبر و تحمل
lie down under	تحمل کردن
sit down under	تحمل کردن
dree	تحمل کردن
abiding	تحمل کننده
abhide	تحمل کردن
bearing capacity	قدرت تحمل
bearing capacity	فرفیت تحمل
bearing capacity	گنجایش تحمل
beyond bearing	تحمل ناپذیر
beyond bearing	غیرقابل تحمل
keep up	تحمل کردن
intolerance	عدم تحمل
put up with	تحمل کردن
defrayal	تحمل هزینه
frustration tolerance	تحمل ناکامی
intolerable	تحمل ناپذیر
stand	تحمل کردن
forbore	تحمل کرد
support	تحمل کردن
tolerable	قابل تحمل
tolerable	تحمل پذیر
unbearably	تحمل ناپذیر
insufferable	تحمل ناپذیر
unbearable	تحمل ناپذیر
insupportable	تحمل ناپذیر
vasbyt	تحمل کردن
toll	تحمل خسارت
tolling	تحمل خسارت
tolls	تحمل خسارت
bearable	تحمل پذیر
impossible [colloquial] <adj.>	تحمل ناپذیر
tolerated	تحمل کردن
endure	تحمل کردن
endured	تحمل کردن
endures	تحمل کردن
tolerating	تحمل کردن
tolerates	تحمل کردن
forbearance	تحمل امساک
tolerate	تحمل کردن
peak load	حداکثر بار
global maximum	حداکثر مطلق
peak	حداکثر کاکل
payload	حداکثر بار
peak demand	حداکثر تقاضا
payloads	حداکثر بار
peak output	حداکثر تولید
peak load	بار حداکثر
relative maximum	حداکثر نسبی
maximum ratings	مقدار حداکثر
peaking	حداکثر کاکل
optimum height	حداکثر ارتفاع
maximum slope	حداکثر شیب
high tide	حداکثر مد دریا
maximum speed	حداکثر سرعت
flat out	حداکثر سرعت
flank speed	حداکثر سرعت
maximum profit	حداکثر سود
maximum thermometer	گرماسنج حداکثر
maximum value	مقدار حداکثر
high tides	حداکثر مد دریا
full bore	حداکثر تلاش
maximum work	کار حداکثر
full speed	حداکثر سرعت
peaks	حداکثر کاکل
maximum prr ermissible	مجاز حداکثر
maximum price	حداکثر بها
peak speed	حداکثر سرعت
maximum frequency	فرکانس حداکثر
maximization	به حداکثر رسانیدن
maximum demand	بار حداکثر
maximum amplitude	دامنه حداکثر
submaximal	زیر حداکثر
supercharge	خرج حداکثر
maximum available powere	توان حداکثر
maximum capacity	فرفیت حداکثر
maximum energy	انرژی حداکثر
maximum current	جریان حداکثر
wage ceiling	حداکثر دستمزد
maximum deviation	انحراف حداکثر
peak current	جریان حداکثر
maximum efficiency	راندمان حداکثر
maximum efficiency	حداکثر کارائی
maximum gain	تقویت حداکثر
maximal	وابسته به حداکثر
peak voltage	ولتاژ حداکثر
maximum power demand	مصرف حداکثر
price ceilings	حداکثر قیمت
maximum density	حداکثر تراکم
maximum performance	کارایی حداکثر
maximum performance	عملکرد حداکثر
maximum output	خروجی حداکثر
maximum detector	اشکارساز حداکثر
intensity maximum	حداکثر شدت
maximum of intensity	حداکثر شدت
maximum duration	زمان حداکثر
maximum moment	حداکثر لنگر
maximum limited stress	تنش حداکثر
maximum load	بار حداکثر
maximum deflection	انحراف حداکثر
fault tolerance	قدرت تحمل نقص
intolerable	غیر قابل تحمل
intolerantly	بدون تحمل متعصبانه
gameness	طاقت تحمل مصائب
to live through something	چیزی را تحمل کردن
stomaching	اشتها تحمل کردن
stomached	اشتها تحمل کردن
stomach	اشتها تحمل کردن
borne	تحمل کرده یاشده
unsustainable <adj.>	غیر قابل تحمل
insufferably	بطور تحمل ناپذیر
insupportably	بطور تحمل ناپذیر
intolerably	بطور تحمل ناپذیر
stress tolerance	تحمل فشار روانی
taxpaying capacity	تحمل کل بار مالیات
tolerance	حدود قابل تحمل
tolerances	حدود قابل تحمل
stomachs	اشتها تحمل کردن
bearingly	از روی تحمل و بردباری
outstand	بیشتر تحمل کردن
tolerably	بطور قابل تحمل
maximum scattering angle	زاویه پراکندگی حداکثر
maximum flexibility	خمش پذیری حداکثر
maximum operating voltage	ولتاژ کار حداکثر
maximum sound pressure	فشار صوت حداکثر
maximum temperature	درجه حرارت حداکثر
maximum gate trigger current	جریان احتراق حداکثر
low tide	حداکثر جذر دریا
maximum probility detection	تعیین احتمال حداکثر
utmost good faith	حداکثر حسن نیت
maximum direction finding	جهت یابی حداکثر
utility maximization	به حداکثر رسانیدن مطلوبیت
maximum ratings	مقدار نامی حداکثر
ultimate bearing capacity	حداکثر فشار متحمل پی
traffic peak	حداکثر عبور و مرور
high water	حداکثر ارتفاع اب مد دریا
maximum take off weight	حداکثر وزن برخاستن
maximum reverse r.m.s. voltage	ولتاژ سد موثر حداکثر
maximum gate trigger voltage	ولتاژ احتراق حداکثر
maximum in power gain	تقویت قدرت حداکثر