Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 203 (10 milliseconds)
English	Persian
maxvo	حداکثر توان هوازی
Search result with all words
maximal oxygen consumption	حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal oxygen uptake	حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
Other Matches
aerobic power	توان هوازی
maximum available powere	توان حداکثر
maximum power operation	کار با توان حداکثر
maximum power gain	تقویت توان حداکثر
maximum powerpoint voltage	ولتاژ در نقطه توان حداکثر
maximum power point current	جریان در نقطه توان حداکثر
maximal aerobic power	بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر اکسیژن مصرفی حداکثر توان توازی
eight bit system	کم توان که CPU آن می توان کلمات هشت بیتی را پردازش کند
power meter	دستگاه اندازه گیری توان توان سنج وات متر
anaerobe	بی هوازی
aerobic	هوازی
aerobics	هوازی
aerobiosis	هوازی
anaerobic	بی هوازی
aerobic bacteria	باکتری هوازی
epiphyte	گیاه هوازی
synoptic chart	نقشه هوازی
aerophyte	گیاه هوازی
aerobe	میکروب هوازی
aerobic organisms	موجودات هوازی
anaerobe	موجود غیر هوازی
inoperculate	یکی ازشکم پایان هوازی
ratings	توان نامی توان قدرت
rating	توان نامی توان قدرت
lsb	رقم دودویی که محل سمت راست کلمه را اشغال میکند و کمترین توان دو را در کلمه دارد که معمولا معادل رو به توان صفر است
watt	واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watts	واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
A jars mouth may be stopped ,a mans cannot. <proverb>	در کوزه را مى توان بست اما دهان آدمى را نمى توان بست.
max min system	سیستم حداکثر و حداقل سیستم انبارداری که در ان حداقل و حداکثر موجودی تعیین میگردد
volt ampere meter	دستگاه اندازه گیری توان فاهری توان فاهری سنج
mini	کامپیوتر کوچک با محدوده توان پردازش و دستورات بیشتر از یک ریز کامپیوتر ولی قابل رقابت با سرعت یا توان کنترل داده کامپیوتر mainframe نیست
capacity cost	هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
peaks	حداکثر
outside	حداکثر
peaking	حداکثر
peak	حداکثر
outsides	حداکثر
uttermost	حداکثر
endurance	حداکثر
maximal	حداکثر
maximum	حداکثر
optimum height	حداکثر ارتفاع
maximum deviation	انحراف حداکثر
maximum deflection	انحراف حداکثر
maximum thermometer	گرماسنج حداکثر
maximum demand	بار حداکثر
price ceilings	حداکثر قیمت
maximum density	حداکثر تراکم
maximum detector	اشکارساز حداکثر
maximum power demand	مصرف حداکثر
maximum current	جریان حداکثر
maximum duration	زمان حداکثر
maximum price	حداکثر بها
high tides	حداکثر مد دریا
high tide	حداکثر مد دریا
maximum capacity	فرفیت حداکثر
maximization	به حداکثر رسانیدن
maximum value	مقدار حداکثر
peak current	جریان حداکثر
maximum speed	حداکثر سرعت
maximum work	کار حداکثر
maximum slope	حداکثر شیب
relative maximum	حداکثر نسبی
peak speed	حداکثر سرعت
maximal	وابسته به حداکثر
submaximal	زیر حداکثر
supercharge	خرج حداکثر
maximum ratings	مقدار حداکثر
maximum prr ermissible	مجاز حداکثر
maximum profit	حداکثر سود
peak load	بار حداکثر
payload	حداکثر بار
maximum performance	کارایی حداکثر
flank speed	حداکثر سرعت
maximum efficiency	راندمان حداکثر
wage ceiling	حداکثر دستمزد
maximum energy	انرژی حداکثر
maximum load	بار حداکثر
maximum limited stress	تنش حداکثر
peaking	حداکثر کاکل
full bore	حداکثر تلاش
full speed	حداکثر سرعت
global maximum	حداکثر مطلق
peak voltage	ولتاژ حداکثر
peaks	حداکثر کاکل
maximum gain	تقویت حداکثر
maximum frequency	فرکانس حداکثر
maximum efficiency	حداکثر کارائی
maximum moment	حداکثر لنگر
maximum performance	عملکرد حداکثر
peak output	حداکثر تولید
maximum output	خروجی حداکثر
payloads	حداکثر بار
maximum of intensity	حداکثر شدت
flat out	حداکثر سرعت
peak demand	حداکثر تقاضا
peak load	حداکثر بار
maximum amplitude	دامنه حداکثر
intensity maximum	حداکثر شدت
peak	حداکثر کاکل
extreme	حداکثر درمنتهی الیه
maximum stock	حداکثر موجودی انبار
peak strenght	حداکثر استعداد مجاز
maximum allowable concentration	حداکثر غلظت مجاز
high run	حداکثر امتیاز در یک دوربیلیارد
maximum and minimum thermometer	گرماسنج حداقل و حداکثر
maximum wavelength	طول موج حداکثر
maxvo	حداکثر اکسیژن مصرفی
flank speed	حداکثر سرعت قایق
endurance time	سرعت حداکثر مداوم
maximum temperature	درجه حرارت حداکثر
maximum operating voltage	ولتاژ کار حداکثر
maximum natality	حداکثر زاد و ولد
ceiling prices	حداکثر قیمت قانونی
maximum modulating frequency	فرکانس حداکثر مدولاسیون
maximum load	بار گذاری حداکثر
angle of repose	حداکثر شیب استقرار
maximum liklihood method	روش حداکثر احتمال
maximum light transmission	انتقال نور حداکثر
closed height	حداکثر ارتفاع لیفتراک
maximum input frequency	فرکانس ورودی حداکثر
maximum in power gain	تقویت قدرت حداکثر
maximum gate trigger voltage	ولتاژ احتراق حداکثر
maximum gate trigger current	جریان احتراق حداکثر
breaking load	حداکثر تحمل بار
maximum flexibility	خمش پذیری حداکثر
maximum output voltage	ولتاژ خروجی حداکثر
marginal	حداکثر نزدیک به انتها
utmost	منتهای کوشش حداکثر
maximum take off weight	حداکثر وزن برخاستن
maximum control current	جریان کنترل حداکثر
maximum permissible voltage	ولتاژ مجاز حداکثر
maximum sound pressure	فشار صوت حداکثر
maximum scattering angle	زاویه پراکندگی حداکثر
maximum reverse r.m.s. voltage	ولتاژ سد موثر حداکثر
maximum ratings	مقدار نامی حداکثر
maximum probility detection	تعیین احتمال حداکثر
maximum current rating	جریان نامی حداکثر
daily flood peak	حداکثر سیل روزانه
maximum landing weight	حداکثر وزن فرود
maximum demand meter	حداکثر مقدار سنج
maximum demand pointer	عقربه مصرف حداکثر
maximum direction finding	جهت یابی حداکثر
maximum permissible load	بار مجاز حداکثر
ceiling price	حداکثر قیمت قانونی
profit maximization	به حداکثر رسانیدن سود
principle of miximum overlap	اصل حداکثر همپوشانی
sprinted	با حداکثر سرعت دویدن
sprints	با حداکثر سرعت دویدن
pron to	با حداکثر سرعت ممکن
full blast <adv.>	در حداکثر قدرت یا شدت
high water	حداکثر ارتفاع اب مد دریا
at full blast <adv.>	در حداکثر قدرت یا شدت
low tide	حداکثر جذر دریا
traffic peak	حداکثر عبور و مرور
utility maximization	به حداکثر رسانیدن مطلوبیت
utmost good faith	حداکثر حسن نیت
sprint	با حداکثر سرعت دویدن
ultimate bearing capacity	حداکثر فشار متحمل پی
power	حداکثر تلاش در کمترین زمان
maximum recording attachment	دستگاه ضبط کننده حداکثر
maximum safe temperature	درجه حرارت مجاز حداکثر
maximum scale value	مقدار درجه بندی حداکثر
in the groove <idiom>	حداکثر کار را انجام دادن
maximum r.m.s. on state current	جریان رفت موثر حداکثر
powered	حداکثر تلاش در کمترین زمان
maximum likelihood method	روش حداکثر درست نمایی
maximum range	حداکثر برد جنگ افزار
capacity load	حداکثر فرفیت بارگیری ناو
to have [or bear] a maximum [minimum] load of something	حداکثر [حداقل] باری را پذیرفتن
wall up	رسیدن موج به حداکثر اوج
ultimate compressive strength	حداکثر مقاومت دربرابر فشار
deadweight tonnage	حداکثر تناژ وسیله نقلیه
throughput	حداکثر فرفیت میزان محصول
powering	حداکثر تلاش در کمترین زمان
extremum	حداکثر یا حداقل تابع ریاضی
maximum load rating	قابلیت بارگیری نامی حداکثر
maximum forward r.m.s. on state current	جریان رفت موثر حداکثر
powers	حداکثر تلاش در کمترین زمان
layer depth	که در ان سرعت صوت به حداکثر می رسد
payloads	حداکثر قابلیت حمل بار
plimsoll mark	خط شاخص حداکثر وزن بارکشتی
payload	حداکثر قابلیت حمل بار
great tropic range	حداکثر اختلاف جذر و مداستوایی
hull speed	حداکثر سرعت نظری قایق
hard charge	بشدت و حداکثر سرعت راندن
ramp weight	حداکثر وزن ممکن هواپیما
maximum surface temperature	درجه حرارت سطحی حداکثر
permissible velocity	حداکثر سرعت اب در یک کانال که ایجادفرایش نکند
to put one's best foot formost <idiom>	حداکثر تلاش خود را به کار بستن.
transition level	سطح حداکثر انحراف درارتفاع پرواز
maximum current circuit breaker	کلید قطع کننده جریان حداکثر
speed limit	حداکثر سرعت مجز در جاده ها وغیره
speed limits	حداکثر سرعت مجز در جاده ها وغیره
brushes	به حداکثر سرعت رفتن اسب درمسابقه
brush	به حداکثر سرعت رفتن اسب درمسابقه
to rack rent	حداکثر اجاره رابر ملکی بستن
vertex height	قله مسیرگلوله حداکثر ارتفاع منحنی
mean distance	فاصله حداکثر وحداقل سیاره از قمر
road capacity	کشش جاده ازنظر حداکثر ترافیک

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com