Dictiornary-Farsi | حداکثر دستمزد | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
wage ceiling	حداکثر دستمزد


Other Matches

wage fund theory of wages	نظریه مزد بر اساس وجوه دستمزد براساس این نظریه که توسط استوارت میل بیان شده مزد بر اساس رابطه میان کل وجوه مربوط به پرداخت دستمزد و تعدادکارگران تعیین میشودبنابراین برای افزایش دستمزد بایستی یا کل این وجوه را بالا برد و یا اینکه تعداد کارگران را کاهش داد
max min system	سیستم حداکثر و حداقل سیستم انبارداری که در ان حداقل و حداکثر موجودی تعیین میگردد
maximal aerobic power	بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر اکسیژن مصرفی حداکثر توان توازی
maximal oxygen consumption	حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal oxygen uptake	حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
capacity cost	هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
waging	دستمزد
stipend	دستمزد
wages	دستمزد
salaries	دستمزد
stipends	دستمزد
factor payments	دستمزد
pays	دستمزد
pay	دستمزد
feoff	دستمزد
rapine	دستمزد
salary	دستمزد
paying	دستمزد
wage	دستمزد
waged	دستمزد
wage rate	نرخ دستمزد
wage standard	دستمزد استانده
wage policy	سیاست دستمزد
wage stabilization	ثبات دستمزد
direct labour	دستمزد مستقیم
daily pay	دستمزد روزانه
base wage rate	حداقل دستمزد
annual wage	دستمزد سالانه
cash-wage	دستمزد نقدی
wage market	بازار دستمزد
wage index	شاخص دستمزد
wage compution day	دستمزد ساعتی
wage constraint	محدودیت دستمزد
wage control	کنترل دستمزد
wage costs	مخارج دستمزد
wage cuts	کاهش دستمزد
wage determination	تعیین دستمزد
wage differentials	اختلاف در دستمزد
wage ceiling	سقف دستمزد
wage agreement	قرارداد دستمزد
rate of wage	نرخ دستمزد
wage funds	وجوه دستمزد
minimum wage	حداقل دستمزد
wage funds	مایه دستمزد
wage freeze	انجماد دستمزد
fee	مزد دستمزد
payroll	سیاهه دستمزد
raises	بالا بردن دستمزد
wage system	نظام پرداخت دستمزد
wage agreement	موافقت نامه دستمزد
The wages wI'll be raised.	دستمزد ها بالاخواهند رفت
rate of wage increase	نرخ افزایش دستمزد
wage bargain	چانه زنی دستمزد
wage freeze	ثابت نگهداشتن دستمزد
wage profit ratio	نسبت دستمزد به سود
wage price spiral	دور تسلسل دستمزد
indirect labour	هزینه دستمزد غیرمستقیم
wage income	درامد بشکل دستمزد
wage flexibility	انعطاف پذیری دستمزد
raise	بالا بردن دستمزد
primage	دستمزد بار زدن کشتی
practice fee	دستمزد [مثال ویزیت دکتر]
mandate	قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی
truck system	اصول دادن کالا به جای دستمزد به کارگران
double time	پرداخت دستمزد کارگران به دو برابر مقدار عادی
uttermost	حداکثر
endurance	حداکثر
peak	حداکثر
peaks	حداکثر
outside	حداکثر
peaking	حداکثر
outsides	حداکثر
maximum	حداکثر
maximal	حداکثر
peak load	بار حداکثر
maximum efficiency	حداکثر کارائی
maximum duration	زمان حداکثر
maximum detector	اشکارساز حداکثر
peak speed	حداکثر سرعت
maximum density	حداکثر تراکم
price ceilings	حداکثر قیمت
maximum current	جریان حداکثر
peak current	جریان حداکثر
peak voltage	ولتاژ حداکثر
maximum deflection	انحراف حداکثر
maximum efficiency	راندمان حداکثر
maximum deviation	انحراف حداکثر
maximum demand	بار حداکثر
peak output	حداکثر تولید
maximum capacity	فرفیت حداکثر
maximum energy	انرژی حداکثر
peak load	حداکثر بار
maximum slope	حداکثر شیب
maximum moment	حداکثر لنگر
maximum of intensity	حداکثر شدت
maximum price	حداکثر بها
maximum ratings	مقدار حداکثر
maximum output	خروجی حداکثر
maximum prr ermissible	مجاز حداکثر
maximum performance	عملکرد حداکثر
maximum load	بار حداکثر
maximum performance	کارایی حداکثر
maximum limited stress	تنش حداکثر
peak demand	حداکثر تقاضا
optimum height	حداکثر ارتفاع
maximum frequency	فرکانس حداکثر
maximum gain	تقویت حداکثر
maximum work	کار حداکثر
maximum value	مقدار حداکثر
maximum thermometer	گرماسنج حداکثر
maximum speed	حداکثر سرعت
maximum profit	حداکثر سود
maximum available powere	توان حداکثر
peaks	حداکثر کاکل
maximum power demand	مصرف حداکثر
high tide	حداکثر مد دریا
global maximum	حداکثر مطلق
full speed	حداکثر سرعت
full bore	حداکثر تلاش
flank speed	حداکثر سرعت
flat out	حداکثر سرعت
peak	حداکثر کاکل
peaking	حداکثر کاکل
intensity maximum	حداکثر شدت
supercharge	خرج حداکثر
maximization	به حداکثر رسانیدن
high tides	حداکثر مد دریا
payload	حداکثر بار
maximal	وابسته به حداکثر
payloads	حداکثر بار
submaximal	زیر حداکثر
maximum amplitude	دامنه حداکثر
relative maximum	حداکثر نسبی
maximum ratings	مقدار نامی حداکثر
low tide	حداکثر جذر دریا
maximum reverse r.m.s. voltage	ولتاژ سد موثر حداکثر
maximum scattering angle	زاویه پراکندگی حداکثر
principle of miximum overlap	اصل حداکثر همپوشانی
traffic peak	حداکثر عبور و مرور
full blast <adv.>	در حداکثر قدرت یا شدت
at full blast <adv.>	در حداکثر قدرت یا شدت
maximum probility detection	تعیین احتمال حداکثر
maximum sound pressure	فشار صوت حداکثر
maximum direction finding	جهت یابی حداکثر
ultimate bearing capacity	حداکثر فشار متحمل پی
utility maximization	به حداکثر رسانیدن مطلوبیت
utmost good faith	حداکثر حسن نیت
peak strenght	حداکثر استعداد مجاز
maxvo	حداکثر توان هوازی
maxvo	حداکثر اکسیژن مصرفی
profit maximization	به حداکثر رسانیدن سود
maximum wavelength	طول موج حداکثر
sprints	با حداکثر سرعت دویدن
maximum temperature	درجه حرارت حداکثر
maximum take off weight	حداکثر وزن برخاستن
maximum stock	حداکثر موجودی انبار
sprinted	با حداکثر سرعت دویدن
sprint	با حداکثر سرعت دویدن
maximum power operation	کار با توان حداکثر
maximum power gain	تقویت توان حداکثر
high run	حداکثر امتیاز در یک دوربیلیارد
maximum demand pointer	عقربه مصرف حداکثر
maximum and minimum thermometer	گرماسنج حداقل و حداکثر
maximum flexibility	خمش پذیری حداکثر
extreme	حداکثر درمنتهی الیه
marginal	حداکثر نزدیک به انتها
high water	حداکثر ارتفاع اب مد دریا
maximum gate trigger current	جریان احتراق حداکثر
maximum gate trigger voltage	ولتاژ احتراق حداکثر
utmost	منتهای کوشش حداکثر
maximum demand meter	حداکثر مقدار سنج
maximum current rating	جریان نامی حداکثر
angle of repose	حداکثر شیب استقرار
flank speed	حداکثر سرعت قایق
endurance time	سرعت حداکثر مداوم
daily flood peak	حداکثر سیل روزانه
closed height	حداکثر ارتفاع لیفتراک
ceiling prices	حداکثر قیمت قانونی
ceiling price	حداکثر قیمت قانونی
maximum allowable concentration	حداکثر غلظت مجاز
maximum control current	جریان کنترل حداکثر
breaking load	حداکثر تحمل بار
maximum in power gain	تقویت قدرت حداکثر
maximum input frequency	فرکانس ورودی حداکثر
maximum modulating frequency	فرکانس حداکثر مدولاسیون
maximum operating voltage	ولتاژ کار حداکثر
maximum permissible voltage	ولتاژ مجاز حداکثر
maximum natality	حداکثر زاد و ولد
pron to	با حداکثر سرعت ممکن
maximum load	بار گذاری حداکثر
maximum liklihood method	روش حداکثر احتمال
maximum permissible load	بار مجاز حداکثر
maximum output voltage	ولتاژ خروجی حداکثر
maximum landing weight	حداکثر وزن فرود
maximum light transmission	انتقال نور حداکثر
powered	حداکثر تلاش در کمترین زمان
power	حداکثر تلاش در کمترین زمان
deadweight tonnage	حداکثر تناژ وسیله نقلیه
payload	حداکثر قابلیت حمل بار
hull speed	حداکثر سرعت نظری قایق