Dictiornary-Farsi | حداکثر فرفیت میزان محصول | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
throughput	حداکثر فرفیت میزان محصول


Other Matches

capacity cost	هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
maximum capacity	فرفیت حداکثر
capacity load	حداکثر فرفیت بارگیری ناو
product usage rate	میزان مصرف محصول
load line	خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
endurance loading	بارگیری با حداکثر فرفیت بارگیری کامل
throughput capacity	فرفیت عبور دهی کالا فرفیت تخلیه و عبوردهی بارانداز یا اسکله فرفیت گذراندن کالا
exchanged	دادن محصول قدیم به عنوان بخشی از پرداخت محصول جدید
exchanging	دادن محصول قدیم به عنوان بخشی از پرداخت محصول جدید
exchanges	دادن محصول قدیم به عنوان بخشی از پرداخت محصول جدید
exchange	دادن محصول قدیم به عنوان بخشی از پرداخت محصول جدید
punches	کارتی همراه با محصول یک مغازه , با سوراخهای پانچ شده حاوی داده درباره محصول
punched	کارتی همراه با محصول یک مغازه , با سوراخهای پانچ شده حاوی داده درباره محصول
punch	کارتی همراه با محصول یک مغازه , با سوراخهای پانچ شده حاوی داده درباره محصول
berthing capacity	فرفیت تخلیه بار لنگرگاه فرفیت اسکله
availability	میزان در دسترس بودن میزان امادگی زمان تعمیرناو
bond albedo	نسبت میزان نور بازتابش شده به میزان نوربرخوردکرده
valence	واحد فرفیت فرفیت شیمیایی
carload shipment	حمل بار مطابق با فرفیت بارگیری خودرو یا کشتی ارسال باربه اندازه فرفیت حمل بار
max min system	سیستم حداکثر و حداقل سیستم انبارداری که در ان حداقل و حداکثر موجودی تعیین میگردد
maximal oxygen consumption	حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal oxygen uptake	حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal aerobic power	بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر اکسیژن مصرفی حداکثر توان توازی
tunes	میزان کردن میزان کردن الت موسیقی یارادیو وغیره
tune	میزان کردن میزان کردن الت موسیقی یارادیو وغیره
opportune lift	فرفیت حمل اضافی یا فرفیت حمل باقیمانده
iso product curve	منحنی برابری محصول منحنی محصول یکسان
cad	محصول کمکی کامپیوتر واسط ی که بین کامپیوتر هایی که برای طراحی هستند و آنهایی که برای تولید محصول هستند
cads	محصول کمکی کامپیوتر واسط ی که بین کامپیوتر هایی که برای طراحی هستند و آنهایی که برای تولید محصول هستند
grid anode capacity	فرفیت بین شبکه و اند فرفیت بین شبکه و پلاک
self adjusting	بخودی خود میزان شونده خود میزان
isobath	خطوط میزان منحنی نقشه عمق نما خطوط میزان عمق
auxiliary contours	خطوط میزان منحنی واسطه خطوط میزان منحنی تکمیلی
outsides	حداکثر
maximum	حداکثر
peak	حداکثر
maximal	حداکثر
uttermost	حداکثر
peaking	حداکثر
endurance	حداکثر
peaks	حداکثر
outside	حداکثر
payloads	حداکثر بار
peak output	حداکثر تولید
peak speed	حداکثر سرعت
submaximal	زیر حداکثر
peak voltage	ولتاژ حداکثر
full speed	حداکثر سرعت
maximum work	کار حداکثر
price ceilings	حداکثر قیمت
global maximum	حداکثر مطلق
flank speed	حداکثر سرعت
peak load	حداکثر بار
flat out	حداکثر سرعت
relative maximum	حداکثر نسبی
full bore	حداکثر تلاش
high tides	حداکثر مد دریا
high tide	حداکثر مد دریا
payload	حداکثر بار
optimum height	حداکثر ارتفاع
peak load	بار حداکثر
wage ceiling	حداکثر دستمزد
intensity maximum	حداکثر شدت
peak demand	حداکثر تقاضا
maximum value	مقدار حداکثر
maximum thermometer	گرماسنج حداکثر
maximum frequency	فرکانس حداکثر
maximum energy	انرژی حداکثر
maximum efficiency	راندمان حداکثر
maximum efficiency	حداکثر کارائی
maximum duration	زمان حداکثر
maximum detector	اشکارساز حداکثر
maximum density	حداکثر تراکم
maximum demand	بار حداکثر
maximum deviation	انحراف حداکثر
maximum deflection	انحراف حداکثر
peak current	جریان حداکثر
maximum current	جریان حداکثر
maximum available powere	توان حداکثر
maximum amplitude	دامنه حداکثر
maximization	به حداکثر رسانیدن
maximum gain	تقویت حداکثر
maximum limited stress	تنش حداکثر
maximum load	بار حداکثر
maximum speed	حداکثر سرعت
peak	حداکثر کاکل
peaking	حداکثر کاکل
peaks	حداکثر کاکل
maximum performance	کارایی حداکثر
maximum slope	حداکثر شیب
maximum ratings	مقدار حداکثر
maximum prr ermissible	مجاز حداکثر
maximum profit	حداکثر سود
maximum price	حداکثر بها
maximum power demand	مصرف حداکثر
maximum performance	عملکرد حداکثر
maximum output	خروجی حداکثر
maximum of intensity	حداکثر شدت
maximum moment	حداکثر لنگر
maximal	وابسته به حداکثر
supercharge	خرج حداکثر
maximum light transmission	انتقال نور حداکثر
ultimate bearing capacity	حداکثر فشار متحمل پی
maximum flexibility	خمش پذیری حداکثر
low tide	حداکثر جذر دریا
extreme	حداکثر درمنتهی الیه
maximum gate trigger current	جریان احتراق حداکثر
maximum gate trigger voltage	ولتاژ احتراق حداکثر
maximum in power gain	تقویت قدرت حداکثر
maximum input frequency	فرکانس ورودی حداکثر
maximum landing weight	حداکثر وزن فرود
peak strenght	حداکثر استعداد مجاز
high run	حداکثر امتیاز در یک دوربیلیارد
full blast <adv.>	در حداکثر قدرت یا شدت
maximum current rating	جریان نامی حداکثر
high water	حداکثر ارتفاع اب مد دریا
maximum demand meter	حداکثر مقدار سنج
maximum demand pointer	عقربه مصرف حداکثر
at full blast <adv.>	در حداکثر قدرت یا شدت
maximum direction finding	جهت یابی حداکثر
maximum liklihood method	روش حداکثر احتمال
maximum load	بار گذاری حداکثر
maximum modulating frequency	فرکانس حداکثر مدولاسیون
maximum wavelength	طول موج حداکثر
maximum temperature	درجه حرارت حداکثر
maximum take off weight	حداکثر وزن برخاستن
maximum stock	حداکثر موجودی انبار
utility maximization	به حداکثر رسانیدن مطلوبیت
maximum sound pressure	فشار صوت حداکثر
utmost good faith	حداکثر حسن نیت
maximum reverse r.m.s. voltage	ولتاژ سد موثر حداکثر
maximum scattering angle	زاویه پراکندگی حداکثر
endurance time	سرعت حداکثر مداوم
maximum ratings	مقدار نامی حداکثر
maxvo	حداکثر اکسیژن مصرفی
maximum probility detection	تعیین احتمال حداکثر
maximum natality	حداکثر زاد و ولد
maximum output voltage	ولتاژ خروجی حداکثر
closed height	حداکثر ارتفاع لیفتراک
maximum permissible load	بار مجاز حداکثر
maximum permissible voltage	ولتاژ مجاز حداکثر
marginal	حداکثر نزدیک به انتها
maximum power gain	تقویت توان حداکثر
maximum power operation	کار با توان حداکثر
ceiling prices	حداکثر قیمت قانونی
maxvo	حداکثر توان هوازی
ceiling price	حداکثر قیمت قانونی
maximum allowable concentration	حداکثر غلظت مجاز
utmost	منتهای کوشش حداکثر
maximum operating voltage	ولتاژ کار حداکثر
angle of repose	حداکثر شیب استقرار
sprinted	با حداکثر سرعت دویدن
sprint	با حداکثر سرعت دویدن
principle of miximum overlap	اصل حداکثر همپوشانی
flank speed	حداکثر سرعت قایق
maximum and minimum thermometer	گرماسنج حداقل و حداکثر
sprints	با حداکثر سرعت دویدن
breaking load	حداکثر تحمل بار
profit maximization	به حداکثر رسانیدن سود
maximum control current	جریان کنترل حداکثر
daily flood peak	حداکثر سیل روزانه
traffic peak	حداکثر عبور و مرور
pron to	با حداکثر سرعت ممکن
depth contour	خطوط میزان منحنی عمق میزان منحنی عمق اب
ultimate compressive strength	حداکثر مقاومت دربرابر فشار
wall up	رسیدن موج به حداکثر اوج
ramp weight	حداکثر وزن ممکن هواپیما
payloads	حداکثر قابلیت حمل بار
maximum recording attachment	دستگاه ضبط کننده حداکثر
in the groove <idiom>	حداکثر کار را انجام دادن
powered	حداکثر تلاش در کمترین زمان
maximum surface temperature	درجه حرارت سطحی حداکثر
maximum likelihood method	روش حداکثر درست نمایی
maximum load rating	قابلیت بارگیری نامی حداکثر
extremum	حداکثر یا حداقل تابع ریاضی
deadweight tonnage	حداکثر تناژ وسیله نقلیه
maximum r.m.s. on state current	جریان رفت موثر حداکثر
payload	حداکثر قابلیت حمل بار
hard charge	بشدت و حداکثر سرعت راندن
maximum power point current	جریان در نقطه توان حداکثر
maximum scale value	مقدار درجه بندی حداکثر
layer depth	که در ان سرعت صوت به حداکثر می رسد
maximum safe temperature	درجه حرارت مجاز حداکثر
plimsoll mark	خط شاخص حداکثر وزن بارکشتی
great tropic range	حداکثر اختلاف جذر و مداستوایی
maximum powerpoint voltage	ولتاژ در نقطه توان حداکثر
powers	حداکثر تلاش در کمترین زمان
powering	حداکثر تلاش در کمترین زمان
hull speed	حداکثر سرعت نظری قایق
maximum range	حداکثر برد جنگ افزار
maximum forward r.m.s. on state current	جریان رفت موثر حداکثر
power	حداکثر تلاش در کمترین زمان
to have [or bear] a maximum [minimum] load of something	حداکثر [حداقل] باری را پذیرفتن
valence	فرفیت
volumes	فرفیت
capacities	فرفیت
volume capacity	فرفیت
volume	فرفیت
lifting	فرفیت
throughput	فرفیت