Dictiornary-Farsi | حدود قابل تحمل | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (13 milliseconds)

English	Persian
tolerance	حدود قابل تحمل
tolerances	حدود قابل تحمل


Other Matches

too much of a good thing	غیر قابل تحمل تحمل ناپذیر
sustainable	قابل تحمل
supportable	قابل تحمل
tolerable	قابل تحمل
unsustainable <adj.>	غیر قابل تحمل
tolerably	بطور قابل تحمل
intolerable	غیر قابل تحمل
insufferable	تن در ندادنی غیر قابل تحمل
smooth something over <idiom>	بهتریا قابل تحمل تر شدن
unbearably	غیر قابل تحمل تاب ناپذیر
unbearable	غیر قابل تحمل تاب ناپذیر
upper memory	کیلو بایت از حافظه قرار گرفته بین حدود کیلوبایت و مگابایت . حافظه بیشتر بعد از حافظه معمول کیلوبایت است و قبل از حدود مگابایت
about <adv.>	حدود
limit	حدود
precincts	حدود
purview	حدود
perambulation	حدود
delimiting	حدود
in the neighbourhood	در حدود
tethered	حدود
tether	حدود
confining	حدود
realms	حدود
precinct	حدود
delimit	حدود
roughly <adv.>	حدود
range	حدود
delimits	حدود
ranged	حدود
delimited	حدود
confine	حدود
ranges	حدود
realm	حدود
about	در حدود
tethering	حدود
module	حدود
neighbourhoods	حدود
neighbourhood	حدود
tethers	حدود
thereabouts	در آن حدود
compass	حدود
neighborhoods	حدود
vicinity	حدود
neiggourhood	حدود
scope	حدود
scantling	حدود
well-nigh	در حدود
modules	حدود
ambit	حدود
well nigh	در حدود
definitions	حدود
definition	حدود
boundaries	حدود یکان
confinement	تحدید حدود
thereabout	دران حدود
boundary	حدود یکان
therabout	دران حدود
reached	وسعت حدود
in round numbers 00	در حدود 001 عد د
within cry	در حدود صد ارس
reach	وسعت حدود
reaching	وسعت حدود
vicinity	در حدود در اطراف
boundaries	حدود چیزی
reaches	وسعت حدود
boundary	حدود چیزی
whereabouts	درچه حدود
thereabouts	در حدود آن وقت
out-	خارج از حدود
outed	خارج از حدود
coastal frontier	حدود ساحلی
line	حدود رویه
lines	حدود رویه
gamut	حدود حیطه
probability limits	حدود احتمالی
coextensive	هم حدود وثغور
purview	حدود میدان
class limits	حدود طبقه
trimester	در حدود سه ماه
confidence limits	حدود اطمینان
confidence limits	حدود اعتماد
class interval	حدود طبقه
purview of an occupation	حدود کاری
out	خارج از حدود
graphic limits	حدود گرافیکی
with in ear shot	در حدود صدا رس
hereabout	دراین حدود
limits of confidence	حدود اطمینان
demarcation	تعیین حدود
range	حدود محدوده
range	حدود وسعت
limit of fire	حدود اتش
yawed	تجاوز از حدود
ranged	حدود محدوده
ranges	حدود وسعت
yaw	تجاوز از حدود
ranges	حدود محدوده
delimitation	تعیین حدود
delimitation	تحدید حدود
in the neighborhood of	در حدود [ریاضی]
limit check	مقابله حدود
periphery	محیط حدود
peripheries	محیط حدود
run	ردپا حدود
frontiers	حدود و ثغور
runs	ردپا حدود
ranged	حدود وسعت
verges	نزدیکی حدود
verge	نزدیکی حدود
peg	تعیین حدود کردن
sphere	مرتبه حدود فعالیت
delimit	تحدید حدود کردن
mark out a ground	تحدید حدود زمین
abound	تعیین حدود کردن
limitation clause	ماده تعیین حدود
ultra vires	تجاوز از حدود اختیارات
limitation clause	عبارت تعیین حدود
orbits	دور حدود فعالیت
orbited	دور حدود فعالیت
spheres	مرتبه حدود فعالیت
orbit	دور حدود فعالیت
demarcated	تعیین حدود کردن
demarcate	تعیین حدود کردن
compass	حدود وثغور حوزه
thereabouts	در حدود آن میزان یا تعداد
scope	میدان و برد و حدود
pegs	تعیین حدود کردن
format	حدود و مشخصات فرش
delimit	تعیین کردن حدود
inbound	محصور در حدود معینی
outre	خارج از حدود معمولی
delimits	تحدید حدود کردن
delimits	تعیین کردن حدود
delimited	تعیین کردن حدود
delimited	تحدید حدود کردن
whereabout	حدود تقریبی مکان
demarcating	تعیین حدود کردن
delimiting	تحدید حدود کردن
delimiting	تعیین کردن حدود
demarcates	تعیین حدود کردن
passiveness	تحمل
good humor	تحمل
toleration	تحمل
enduringness	تحمل
endurance	تحمل
tolerance	تحمل
tolerances	تحمل
longanimity	تحمل
ultra vires	بیش از حدود اختیارات قانونی
as far as in me lies	تا انجاکه در حدود توانایی من است
corrida	برنامهای در حدود شش مسابقه گاوبازی
range of music	حدود یا میدان علم موسیقی
transfer limit	حدود تصحیحات انتقال تیر
ultra vires	خارج از حدود اختیارات قانونی
quarts	پیمانهای در حدود بیک لیتر
to override one's commission	از حدود ماموریت خود تجاوزکردن
quart	پیمانهای در حدود بیک لیتر
bearing capacity	گنجایش تحمل
bearing capacity	فرفیت تحمل
bearing capacity	قدرت تحمل
beyond bearing	تحمل ناپذیر
intolerableness	تحمل نا پذیری
forbore	تحمل کرد
vasbyt	تحمل کردن
frustration tolerance	تحمل ناکامی
beyond bearing	غیرقابل تحمل
intolerancy	عدم تحمل
intolerability	تحمل ناپذیری
abiding	تحمل کننده
dree	تحمل کردن
put up with	تحمل کردن
sit down under	تحمل کردن
keep up	تحمل کردن
take it <idiom>	تحمل مشکلات
abhide	تحمل کردن
intolerable	تحمل ناپذیر
insupportable	تحمل ناپذیر
insufferable	تحمل ناپذیر
good humouredly	با صبر و تحمل
impassibility	تحمل ناپذیری
lie down under	تحمل کردن
undergone	تحمل کردن
suffered	تحمل کردن
tolerable	تحمل پذیر
suffer	تحمل کردن
dure	تحمل کردن
withstands	تحمل کردن
withstanding	تحمل کردن
stand	تحمل کردن
fault tolerance	تحمل نقص
unbearably	تحمل ناپذیر
unbearable	تحمل ناپذیر
forbearance	تحمل امساک
experience	تحمل کردن
withstand	تحمل کردن
endures	تحمل کردن
experiences	تحمل کردن
suffers	تحمل کردن
expected time	زمان تحمل
undergoing	تحمل کردن