Dictiornary-Farsi | حدیث صحیح | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
genuine tradition	حدیث صحیح


Other Matches

saying	حدیث
sayings	حدیث
weak tradition	حدیث ضعیف
prophet's tradition	حدیث نبوی
questioning	جرح حدیث
partisans of traditions	اهل حدیث
tradition of fair authority	حدیث حسن
reliable tradition	حدیث ثقه
tradition narrated by several authority	حدیث متواتر
traditionalize	بصورت حدیث دراوردن
traditional	مبنی بر حدیث یا خبر باستانی
cabbalah	حدیث یا روایت شفاهی وزبانی
cabala	حدیث یا روایت شفاهی وزبانی
cabbala	حدیث یا روایت شفاهی وزبانی
traditinal	مبنی بر حدیث یاخبر روایت شده نقلی
Hear hear!	صحیح است ! صحیح است ! درمقام تأیید وتصدیق )
rational number	عدد صحیح و یا خارج قسمت دو عدد صحیح
rollover	صفحه کلید با بافرکوچک موقت به طوری که میتواند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوندارسال کند
proper	صحیح
well advised	صحیح
good	صحیح
right	صحیح
judiciously	صحیح
integers	صحیح
integer	صحیح
righting	صحیح
exacted	صحیح
exacts	صحیح
valid	صحیح
accurate [correct] <adj.>	صحیح
correct <adj.>	صحیح
exact <adj.>	صحیح
proper <adj.>	صحیح
real <adj.>	صحیح
true <adj.>	صحیح
exact	صحیح
integral	صحیح
indecorous	نا صحیح
fea	صحیح
accurate	صحیح
in order	صحیح
righted	صحیح
i see	ها! صحیح !
corrects	صحیح
correcting	صحیح
Quite [so] !	صحیح!
correct	صحیح
all right	صحیح
authentic	صحیح
simon pure	صحیح
authentical	صحیح
up front <idiom>	روراست ،صحیح
exact	صحیح عین
integer variable	متغیر صحیح
incorrupt	صحیح و بی عیب
exacted	صحیح عین
integral number	عدد صحیح
exacts	صحیح عین
ok	صحیح است
indue order	به ترتیب صحیح
integer number	عدد صحیح
A correct answer.	جواب صحیح
spot-on	دقیقا صحیح
homozygote	صحیح النسب
valid transaction	معامله صحیح
considered	با اندیشه صحیح
safe and sound	صحیح وتندرست
authentic document	سند صحیح
true complement	مکمل صحیح
integers	عدد صحیح
that is right	صحیح است
right you are	صحیح است
valid contract	عقد صحیح
eugenic	صحیح النسب
proper fraction	کسر صحیح
integer	عدد صحیح
the ticket	کار صحیح
tidily <adv.>	بصورت صحیح
affirmative	صحیح است
aright <adv.>	بصورت صحیح
true	خالصانه صحیح
truer	خالصانه صحیح
truest	خالصانه صحیح
rightly <adv.>	بطور صحیح
properly <adv.>	بطور صحیح
justly <adv.>	بطور صحیح
duly <adv.>	بطور صحیح
correctly <adv.>	بطور صحیح
aright <adv.>	بطور صحیح
orderly <adv.>	بصورت صحیح
correctly <adv.>	بصورت صحیح
duly <adv.>	بصورت صحیح
justly <adv.>	بصورت صحیح
round	عدد صحیح
roundest	عدد صحیح
neatly <adv.>	بصورت صحیح
okay	صحیح است
orderly <adv.>	بطور صحیح
tidily <adv.>	بطور صحیح
neatly <adv.>	بطور صحیح
rightly <adv.>	بصورت صحیح
properly <adv.>	بصورت صحیح
right	به طور صحیح حق
righted	درست صحیح
righted	به طور صحیح حق
righting	درست صحیح
righting	به طور صحیح حق
rightfully <adv.>	بصورت صحیح
to be proper for	صحیح بودن
right	درست صحیح
whole number	عدد صحیح
whole numbers	عدد صحیح
drill	روش صحیح
rightly	بطور صحیح
rightfully <adv.>	بطور صحیح
drilled	روش صحیح
drills	روش صحیح
out in left field <idiom>	از جواب صحیح دورشدن
levelheaded	دارای قضاوت صحیح
hit the nail on the head <idiom>	یافتن انتخاب صحیح
correctly <adv.>	بطور درست و صحیح
right oh!	صحیح است بچشم
whole numbers	اعدد صحیح [ریاضی]
whole number	عدد صحیح [ریاضی]
integer	عدد صحیح [ریاضی]
justly <adv.>	بطور درست و صحیح
In perfect condition (shape).	کاملا" صحیح وسالم
systemoless	فاقد سیستم صحیح
duly <adv.>	بطور درست و صحیح
to do right	کار صحیح کردن
rightly <adv.>	بطور درست و صحیح
azimuth fine adjustment	تنظیم قوس صحیح
rightfully <adv.>	بطور درست و صحیح
properly <adv.>	بطور درست و صحیح
positive integer	عدد صحیح مثبت
counting numbers	اعدد صحیح [ریاضی]
integer programming	برنامه سازی صحیح
soundly	بطور صحیح و سالم
due process of the law	تشریفات صحیح قانونی
correctly	بطور درست و صحیح
safest	صحیح اطمینان بخش
apply a correct holt	اجرای فن صحیح کشتی
safe	صحیح اطمینان بخش
compos mentis	دارای مشاعر صحیح
rounded	بصورت عدد صحیح
wrongs	پیام صحیح نیست
wronging	پیام صحیح نیست
authority	منبع صحیح و موثق
wrong	پیام صحیح نیست
impolitic	مخالف رویه صحیح
common sense	قضاوت صحیح حس عام
characters	عدد صحیح خصوصیت
safes	صحیح اطمینان بخش
off	بیموقع غیر صحیح
cardinal	عدد صحیح مثبت
half integer number	عدد نیم صحیح
cardinals	عدد صحیح مثبت
aright <adv.>	بطور درست و صحیح
safer	صحیح اطمینان بخش
character	عدد صحیح خصوصیت
grammar	قوانین استفاده صحیح از زمان
grammars	قوانین استفاده صحیح از زمان
keep time <idiom>	زمان صحیح رانشان دادن
misinformed	اطلاع غیر صحیح دادن
come to one's senses <idiom>	شروع به فکر صحیح کردن
unsigned integer	عدد صحیح بدون علامت
misinform	اطلاع غیر صحیح دادن
misinforming	اطلاع غیر صحیح دادن
misinforms	اطلاع غیر صحیح دادن
terminating decimal	کسر اعشاری صحیح [ریاضی]
purism	افراط در استعمال صحیح الفاظ
legitimately	به طور مشروع یا قانونی صحیح
proper decimal fraction	کسر اعشاری صحیح [ریاضی]
positive integer	عدد صحیح مثبت [ریاضی]
alright	بسیار خوب صحیح است
slugfest	بوکس بدون تاکتیک صحیح
sounding in damages	دعوی خسارت صحیح و محکم
integer programming	برنامه ریزی عدد صحیح
the right way to do a thing	صحیح برای کردن کاری
radix	عدد نشان دهنده اعشار صحیح
What you say is true in a sense .	گفته شما به معنایی صحیح است
authentication	اطمینان از اینکه چیزی صحیح است
It is improper to go there uninvited.	ناخوانده رفتن با آنجا صحیح نیست
authenticate	بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
authenticated	بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
authenticates	بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
authenticating	بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
euthenics	مبجث رفاه و زندگی برای فعالیت صحیح
purists	شخصیکه در استعمال کلمات صحیح وسواس دارد
purist	شخصیکه در استعمال کلمات صحیح وسواس دارد
integers	دو کلمه کامپیوتری برای ذخیره عدد صحیح
integer	دو کلمه کامپیوتری برای ذخیره عدد صحیح
Lets suppose the news is true .	حالا فرض کنیم که این خبر صحیح با شد
check	بررسی اینکه یک پروتکل کد حرف و فرمت آن صحیح هستند
real time	ساعتی در کامپیوترکه حاو ی زمان صحیح روز است
omnia pressumuntur solemniter	اصل بر صحیح انجام شدن همه اعمال است
model geometric	نمایش کامل سه بعدی یا دوبعدی صحیح هندسی از یک شکل
checks	بررسی اینکه یک پروتکل کد حرف و فرمت آن صحیح هستند
checked	بررسی اینکه یک پروتکل کد حرف و فرمت آن صحیح هستند
According to his own lights , he was doing nothing wrong at all.	آن طور که عقلش قد می داد اعمالش صحیح بنظرش می آمد