Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 162 (8 milliseconds)
English
Persian
rated fatigue limit
حد دوام نامی
Other Matches
illustrious
نامی
calumnies
بد نامی
calumny
بد نامی
depravement
بد نامی
depravation
بد نامی
ignominy
بد نامی
nominal diameter
قطر نامی
nominal length
طول نامی
nominal size
اندازه نامی
matronymic
مادر نامی
famous
معروف نامی
patronymic
پدر نامی
allocated time
زمان نامی
design size
اندازه نامی
rated output
توان نامی
rated value
مقدار نامی
nominal frequency
فرکانس نامی
maximum ratings
مقدار نامی حداکثر
nominal bandwidth
پهنای باند نامی
motor rating
توان نامی موتور
anomia
زبان پریشی نامی
maximum current rating
جریان نامی حداکثر
frequency range
محدوده فرکانس نامی
frequency range
حیطه فرکانس نامی
toponymic
وابسته به مکان نامی
impedance voltage
ولتاژاتصال کوتاه نامی
traducement
بدنام سازی بد نامی
to be called
به نامی خوانده شدن
rated pay load
بار مفید نامی
hercules
پهلوان نامی اساطیریونان و روم
i sold it to one abdullah
به عبدالله نامی انرا فروختم
maximum load rating
قابلیت بارگیری نامی حداکثر
hosts
نامی که در اینترنت به وب سایت می دهند
hosted
نامی که در اینترنت به وب سایت می دهند
color anomia
زبان پریشی نامی رنگها
cock a doodle doo
نامی که بچه بخروس میدهد
heraclidae
اولادهرکول پهلوان نامی یونان
host
نامی که در اینترنت به وب سایت می دهند
hosting
نامی که در اینترنت به وب سایت می دهند
shaken
وابسته به شکسپیر شاعر نامی انگلیس
toponymy
ذکر اسامی نواحی مکان نامی
virgilian
به شیوه virgil شاعر نامی روم
the porch
رواق یا ایوان نامی اتن وشاگردانش بیشتربدانجامیرفتند
symbolic
نامی که برای برچسب متغیر یا محلی به کار رود
symbolically
نامی که برای برچسب متغیر یا محلی به کار رود
Glasgow School
[نامی برای معماری ها و طراحی های همزمان در گلاسکو]
log in name
نامی که توسط ان سیستم کامپیوتر استفاده کننده را می شناسد
symbolic i/o assignment
نامی برای مشخص کردن یک واحد ورودی خروجی
rontgen
نام فیزیکدان نامی المان که پرتو مجهول را پیدا کرد
quick fading
بی دوام
loughness
دوام
of short continuance
کم دوام
senectitude
دوام
abidance
دوام
perdurability
دوام
subsistence
دوام
lastingness
دوام
incessancy
دوام
memnetary
کم دوام
limit fatigue stress
حد دوام
subsistance
دوام
short life
کم دوام
durante
دوام
substances
دوام
continuity
دوام
continuance
دوام
weak
کم دوام
short lived
بی دوام
perpetuity
دوام
permanency
دوام
strengths
دوام
strength
دوام
resistance
دوام
permanencies
دوام
flimsy
بی دوام
flimsier
بی دوام
flimsiest
بی دوام
lives
دوام
weaker
کم دوام
substance
دوام
toughness
دوام
permanence
دوام
endurance
دوام
weaknesses
کم دوام
life
دوام
gaseous
بی دوام
durability
دوام
weakest
کم دوام
short-lived
بی دوام
stability
دوام
koh i noor
کوه نور:الماس نامی هندوستان که اکنون جزودارایی پادشاه انگلیس است
persistency
دوام سماجت
perennate
دوام یافتن
perennate
دوام اوردن
contiguous
پیوستگی دوام
holdouts
دوام آوردن
viability
قابلیت دوام
weaknesses
سست کم دوام
stock-cars
قدرت و دوام
fugitives
بی دوام زودگذر
standing
دوام شهرت
soft goods
کالاهای بی دوام
fugitive
بی دوام زودگذر
holdout
دوام آوردن
ruggedization
با دوام سازی
stock car
قدرت و دوام
stock-car
قدرت و دوام
nondurable goods
کالاهای بی دوام
fallal
چیزبی دوام
persistence
دوام ماندگاری
lasts
دوام کردن
wear
دوام کردن
wears
دوام کردن
life cycle
چرخه دوام
brittle
بی دوام زودشکن
lastingly
بطور با دوام
endurance limit
حد دوام مصالح
lasts
دوام داشتن
lasted
دوام کردن
weaker
سست کم دوام
viable
قابل دوام
fugacious
بی دوام زودریز
weak
سست کم دوام
weakest
سست کم دوام
it had a short life
کم دوام بود
last
دوام داشتن
last
دوام کردن
horary
بی دوام زودگذر
lasted
دوام داشتن
to stand out
دوام یاایستادگی کردن
consumer nondurables
کالاهای مصرفی بی دوام
outliving
بیشتر دوام اوردن
consumer durables
کالاهای مصرفی پر دوام
outwear
بیشتر دوام کردن
producer durable equipment
تجهیزات با دوام تولیدی
falderal
چیزبی بهاوبی دوام
outlive
بیشتر دوام اوردن
outlived
بیشتر دوام اوردن
semiannual
دارای دوام شش ماهه
outlives
بیشتر دوام اوردن
nondurable consumer goods
کالاهای مصرفی بی دوام
big five
بیشتر باthe بزرگان پنجگانه . نامی است که در کنفرانس صلح پاریس 9191 به فرانسه امریکا
lasted
دوام داشتن طول کشیدن
stand out
دوام اوردن ایستادگی کردن
lasts
دوام داشتن طول کشیدن
hang on
ادامه دادن دوام داشتن
ruggedize
محکم وبا دوام ساختن
last
دوام داشتن طول کشیدن
run
دوام یافتن ادامه دادن
runs
دوام یافتن ادامه دادن
galleta
چمن با دوام جنوب امریکا و مکزیکو
to stand the test
برای مدت زیاد دوام آوردن
to stand the test of time
برای مدت زیاد دوام آوردن
outdare
تحریک بجنگ کردن دوام اوردن دربرابر
to have stood the test of time
برای مدت زیاد دوام آورده باشد
to win one's spurs
بدرجه سلحشوری رسیدن برجسته شدن نامی شدن شهرت یافتن
static economy
اقتصاد ساکن وضعیت اقتصادی یی که مدت زیادی دوام یابد
data aggregate
مجموعهای ازاقلام داده درون یک رکورد که نامی به ان داده شده است وبه صورت کلی به ان رجوع می گردد
ratings
توان نامی توان قدرت
rating
توان نامی توان قدرت
use testing
ازمایش عمر قانونی ازمایش مدت متوسط دوام وسایل
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com