Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 221 (15 milliseconds)
English
Persian
limit of inflammability
حد قابل اشتعال
Search result with all words
fuel
سوخت ماده قابل اشتعال
fueled
سوخت ماده قابل اشتعال
fuelled
سوخت ماده قابل اشتعال
fuelling
سوخت ماده قابل اشتعال
fuels
سوخت ماده قابل اشتعال
wildfire
ماده قابل اشتعال
inflammable
قابل اشتعال
flammable
قابل اشتعال
combustible
قابل اشتعال
benzine
انواع مواد نفتی قابل اشتعال
hypergol
مایع قابل اشتعال
ignitable
قابل اشتعال
inflamable
قابل اشتعال
inflammable substances
مواد قابل اشتعال
inflammables
مواد قابل اشتعال
nitro
مایع قابل اشتعال مورداستفاده در اتومبیل بصورت خالص یا مخلوط برای نیروی بیشتر
piceous
قابل اشتعال
pyrogen
عنصر قابل اشتعال
xylene
خا نوادهای ازهیدروکربنهای سمی و قابل اشتعال و معطر
xylol
خا نوادهای ازهیدروکربنهای سمی و قابل اشتعال و معطر
Other Matches
degressive burning
اشتعال طولانی اشتعال تدریجی خرج
combustion
اشتعال
deflagration
اشتعال
firing
اشتعال
burning
اشتعال
ignition
اشتعال
dead center ignition
نقطه اشتعال
ignition charge
خرج اشتعال
dead burned
انتهای اشتعال
ignition point
نقطه اشتعال
igniting point
نقطه اشتعال
flammability
اشتعال پذیری
flammability
قابلیت اشتعال
burning point
نقطه اشتعال
firing point
نقطه اشتعال
burning train
مسیر اشتعال
ignitability
قابلیت اشتعال
flaming of arc
اشتعال جرقه
flash point
نقطه اشتعال
combustion
اشتعال احتراق
flamboyance
اشتعال بالرزش
flamboyancy
اشتعال لرزشی
flamboyancy
اشتعال بالرزش
flare up
اشتعال ناگهانی
flammable
اشتعال پذیر
ignition
اشتعال احتراق
inflammable
اشتعال پذیر
inflammability
قابلیت اشتعال
inflamable
اشتعال پذیر
flamboyance
اشتعال لرزشی
aglow
درحال اشتعال
firing voltage
ولتاژ اشتعال
fire retardant
اشتعال کاه
coal dust firing
اشتعال گردی
inflammability
اشتعال پذیری
lighting
اشتعال نورافکنی
fire proofing compound
اشتعال کاه
fire point
نقطه اشتعال
combustibility
قابلیت اشتعال
light firing
اشتعال نورانی
light firing
اشتعال منور
uninflammable
اشتعال ناپذیر
lower flammability limit
حد پایینی اشتعال پذیری
ignition
اتش گیری اشتعال
upper flammability limit
حد بالایی اشتعال پذیری
lead in
مدار هادی اشتعال
flammable liquid
مایع اشتعال پذیر
flash point tester
ازمایش کننده نقطه اشتعال
hypergolic fuel
سوخت خیلی حساس به اشتعال
ignitor
محفظه حامل باروت اشتعال
flareback
اشتعال برخلاف مسیر عادی شعله
friendly front end
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
archival quality
مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
elastic
قابل کش امدن قابل انعطاف
sensible
قابل درک قابل رویت
transferable
قابل واگذاری قابل انتقال
achievable
قابل وصول قابل تفریق
combustible
قابل سوزش قابل تراکم
flexile
قابل تغییر قابل تطبیق
thankworthy
قابل تشکر قابل شکر
exigible
قابل مطالبه قابل پرداخت
bilable
قابل رهایی قابل ضمانت
exigible
قابل تقاضا قابل ادعا
tenable
قابل مدافعه قابل تصرف
changeable
قابل تعویض قابل تبدیل
presentable
قابل معرفی قابل ارائه
presentable
قابل نمایش قابل تقدیم
presumable
قابل استنباط قابل استفاده
adducible
قابل اضهار قابل ارائه
observable
قابل مشاهده قابل گفتن
capacities
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display terminal
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display unit
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
interruptor
ضامن قطع مدار اشتعال ماسوره ضامن داخلی ماسوره
internal furnace
کوره درونی بوته درونی اشتعال درونی
irrefrangible
غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
indemonstrable
غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
inconvertible
غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
floatable
قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
indiscoverable
غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
adobe type manager
استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendable
قابل فروش جنس قابل فروش
vendible
قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable
قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar
سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
abler
قابل
apt
قابل
sensible
قابل حس
able
قابل
incapable
نا قابل
solvable
قابل حل
ablest
قابل
capable
قابل
dissoluble
قابل حل
acceptor
قابل
thorough paced
قابل
soluble
قابل حل
good
قابل
qualified
قابل
mibeable
قابل استخراج
machinable
قابل تراش
inhabitable
قابل سکنی
detectable
قابل کشف
selective
قابل انتخاب
selectively
قابل انتخاب
inheritable
قابل توارث
meltable
قابل ذوب
merchantable
قابل فروش
merchantable
قابل معامله
negotiates
قابل انتقال
inventible
قابل جعل
inflective
قابل صرف
moot
قابل بحث
inflexional
قابل صرف
negotiate
قابل انتقال
negotiated
قابل انتقال
negotiating
قابل انتقال
eligible
قابل انتخاب
mobilizable
قابل تجهیز
apparent
قابل رویت
mistakable
قابل اشتباه
drinkable
قابل اشامیدن
minable
قابل استخراج
imaginable
قابل درک
moveable
قابل تغییر
mentionable
قابل ذکر
inoculable
قابل تلقیح
kenspeckle
قابل شناسایی
leviable
قابل تحمیل
fit to eat
قابل خوردن
licensable
قابل اجازه
trustworthy
قابل اعتماد
liveable
قابل زندگی
liveable
قابل معاشرت
liveable
قابل زیستن
pivoting
قابل چرخش
limpsey
قابل انحناء
livable
قابل معاشرت
limpsy
قابل انحناء
digestible
قابل هضم
limsy
قابل انحناء
livable
قابل زیستن
enforceable
قابل اجرا
justiciable
قابل دادرسی
judicable
قابل قضاوت
inquirable
قابل تحقیق
inspirable
قابل تنفس
insurable
قابل بیمه
livable
قابل زندگی
medicable
قابل معالجه
maintainable
قابل نگاهداری
macroscopic
قابل رویت
interconvertible
قابل تبدیل
justifiable
قابل توجیه
investigable
قابل رسیدگی
inventible
قابل اختراع
removable
قابل رفع
irrecusable
غیر قابل رد
noticeable
قابل توجه
regrettable
قابل تاسف
irrigable
قابل ابیاری
enforceable
قابل اجراء
mobile
قابل حرکت
reconcilable
قابل تلفیق
recoupable
قابل جبران
redeemable
قابل ابتیاع
refillable
قابل تعویض
objectionable
قابل اعتراض
reflexible
قابل انعکاس
refractile
قابل انکسار
refrangible
قابل انکسار
vulnerable
قابل حمله
registrable
قابل ثبت
comprehensible
قابل درک
intelligible
قابل درک
intelligible
قابل فهم
discernible
قابل تمیز
discernible
قابل تشخیص
quenchable
قابل جلوگیری
handy
<adj.>
قابل استفاده
quizzable
قابل ریشخند
handiest
قابل استفاده
quodlibet
نکته قابل
handier
قابل استفاده
quoteworthy
قابل اقتباس
admissible
قابل قبول
ratable
قابل ارزیابی
rebuttable
قابل رو کردن
rebuttable presumptions
احکام قابل رد
receivable
قابل قبول
reclaimable
قابل استرداد
reclaimable
قابل احیاء
distinct
قابل تشخیص
regulable
قابل تعدیل
reimbursable
قابل پرداخت
reprouducible
قابل تولیدیاتناسل
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com