Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 180 (2 milliseconds)
English
Persian
beat a record
حد نصاب را شکستن
Other Matches
forcing
درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
forces
درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
force
درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
quorum
حد نصاب
quorum
نصاب
norms
حد نصاب
norm
حد نصاب
record
حد نصاب مسابقه
bonus situation
خطای تیم به حد نصاب
the minimum value
law by prescribed stolengoods of نصاب در مال مسروقه
homologate
اعلام و تایید کار حد نصاب سرعت هواپیما به وسیله داوران
breakaway
شکستن خط محاصره شکستن بند زندان فرار از زندان
pip
شکستن شکستن وبازشدن
pips
شکستن شکستن وبازشدن
pipped
شکستن شکستن وبازشدن
pipping
شکستن شکستن وبازشدن
disobey
شکستن
pierce
شکستن
disobeyed
شکستن
disobeying
شکستن
disobeys
شکستن
disruptions
شکستن
disruption
شکستن
to break a
شکستن
to break apart
شکستن
to break open
شکستن
to break rank
صف شکستن
to break to pieces
شکستن
to fly asunder
شکستن
hewn
شکستن
split up
شکستن
deflect
شکستن
deflected
شکستن
deflecting
شکستن
deflects
شکستن
cracking
شکستن
crush
شکستن
crushed
شکستن
crushes
شکستن
dishallow
شکستن
fly asunder
شکستن
infract
شکستن
pierces
شکستن
infraction
شکستن
to hew asunder
شکستن
fracturing
شکستن
breaks
شکستن
nicks
شکستن
nicking
شکستن
nicked
شکستن
nick
شکستن
fractions
شکستن
to fall apart
در هم شکستن
chopped
شکستن
break
شکستن
fractures
شکستن
To break ranks.
صف را شکستن
fractured
شکستن
fraction
شکستن
chop
شکستن
fracture
شکستن
abjures
سوگند شکستن
abjured
سوگند شکستن
slashes
قیمت را شکستن
abjure
سوگند شکستن
to bruise somebody
دل کسی را شکستن
abjuring
سوگند شکستن
refracting
بر گرداندن شکستن
unseal
مهرچیزی را شکستن
housebreak
حرز را شکستن
to break one's leg
شکستن ساق پا
to break one's promise
شکستن عهدوقول
brittle fracture
شکستن از تردی
break down
درهم شکستن
deblock
شکستن کنده
to crack an egg
تخمی را شکستن
0To break thru a blockade ( siege ) .
محاصره را شکستن
cleaved
شکستن ورامدن
fracture
شکستن شکافتن
breaks
شکستن موج
break
شکستن موج
scrunch
درهم شکستن
refracts
بر گرداندن شکستن
refracted
بر گرداندن شکستن
refract
بر گرداندن شکستن
scrunched
درهم شکستن
fracturing
شکستن شکافتن
scrunches
درهم شکستن
crash
درهم شکستن
fractured
شکستن شکافتن
cleave
شکستن ورامدن
vanquish
درهم شکستن
vanquished
درهم شکستن
vanquishes
درهم شکستن
vanquishing
درهم شکستن
cleaves
شکستن ورامدن
overwhelm
درهم شکستن
overwhelmed
درهم شکستن
overwhelms
درهم شکستن
fractures
شکستن شکافتن
scrunching
درهم شکستن
slashed
قیمت را شکستن
crashing
درهم شکستن
crashes
درهم شکستن
crushes
باصدا شکستن
crashed
درهم شکستن
perjures
عهد شکستن
crushed
باصدا شکستن
crush
باصدا شکستن
perjure
عهد شکستن
slash
قیمت را شکستن
crashingly
درهم شکستن
perjuring
عهد شکستن
to break in
شاخ شکستن سوغان
shatters
داغان کردن شکستن
smites
خرد کردن شکستن
knap
ضربه زدن شکستن
To break a promise.
عهد وقولی را شکستن
To feel on top of the world.
با دم خود گردو شکستن
smiting
خرد کردن شکستن
smite
خرد کردن شکستن
His failure was a bitter experience.
شکستن تجربه تلخی شد
fissionable
قابل شکستن وتقسیم
stave
شکستن ریزش کردن
to bruise somebody
قلب کسی را شکستن
smash
خرد کردن شکستن
smashes
خرد کردن شکستن
elision
باقوه مکانیکی شکستن
violates
شکستن نقض کردن
breach of promise
شکستن پیمان ازدواج
edman degradation technique
شکستن به روش ادمن
shatter
داغان کردن شکستن
violated
شکستن نقض کردن
violate
شکستن نقض کردن
fission
شکستن هسته اتمی
To bite the hand that feeds one .
نمک راخوردن ونمکدان شکستن
to collapse
درهم شکستن
[مذاکره یا فرضیه]
To break down the enemys resistance.
مقاومت دشمن رادرهم شکستن
shards
شکستن وبصورت قطعات ریزدراوردن
age
شکستن جسم با فشارهای مکرر
ages
شکستن جسم با فشارهای مکرر
smashes
شکست دادن درهم شکستن
shiwari
شکستن اجسام سخت درکاراته
section out
شکستن موج بطور ناهموار
smash
شکست دادن درهم شکستن
fissional
وابسته به شکستن هسته اتم
shard
شکستن وبصورت قطعات ریزدراوردن
battering rams
میله مخصوص شکستن دروازه ها و غیره
break in
حرز را شکستن وبزور داخل شدن
battering ram
میله مخصوص شکستن دروازه ها و غیره
break-in
حرز را شکستن وبزور داخل شدن
throw the book at
<idiom>
شدیدا مواخذه کردنبخاطر شکستن قانون
squish
صدای شکستن یا پرتاب چیزی له کردن
multilation
شکستن یا فلج کردن اعضا بدن
To set the Thames on fire . to do a herculeam task .
کمر غول راخم کردن ( شکستن )
break-ins
حرز را شکستن وبزور داخل شدن
snap
شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
crackles
صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
snapping
شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
crackle
صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
snapped
شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
crackled
صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
snaps
شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
lay waste
<idiom>
خراب کردن وویران نگه داشتن ،شکستن
amulet
دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
amulets
دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
pagination
روند شکستن یک گزارش چاپ شده به واحدهایی متنافر باصفحات
untimate load
بیشترین نیروئی که هر جزء سازهای بدون شکستن بایدتحمل کند
creptation
تخریب خلل و فرج بتن همراه با صدای درهم شکستن
parses
شکستن کد زبان سطح بالا به بخشهایی در حین ترجمه به کد ماشین
parsed
شکستن کد زبان سطح بالا به بخشهایی در حین ترجمه به کد ماشین
parse
شکستن کد زبان سطح بالا به بخشهایی در حین ترجمه به کد ماشین
linear
روش شکستن ریاضی مشکل به طوری که دو قسمت باکامیوتر قابل حل باشد
cracking
وارد کردن گرما و معمولافشار برای شکستن هیدروکربنهای کمپلکس گاه درحضور کاتالیزور
cracking
شکستن هیدروکربورهای متشکله نفت خام و تبدیل ان به هیدروکربورهای سبکتر
get the axe
ناپدید شدن موج سوار زیر اب با شکستن موج
sonic boom
انفجار صوتی شکستن دیوار صوتی
sonic booms
انفجار صوتی شکستن دیوار صوتی
irrefrangible
غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com