Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (2 milliseconds)
English	Persian
resale	حراج مجدد
Other Matches
puffer	کسی که در حراج از طرف صاحب مال مورد حراج شرکت میکند
charge	ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charges	ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
re endorsement	پشت نویسی مجدد فهرنویسی مجدد
regenerate	1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerating	1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerates	1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerated	1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
sale by auction	حراج
licit	حراج
bazaar	حراج
auctioning	حراج
auctions	حراج
sales	حراج
outlet	حراج
outlets	حراج
sale	حراج
auction	حراج
public sale	حراج
auctioned	حراج
outcries	حراج مزایده
confiscating	حراج کردن
outcry	حراج مزایده
bid	پیشنهاد حراج
bids	پیشنهاد حراج
auctioneer	دلال حراج
auctioneer	حراج کننده
auctioneer	متصدی حراج
auctioneer	حراج گذار
auctioneers	دلال حراج
auctioneers	حراج کننده
auctioneers	متصدی حراج
dutch auction	حراج هلندی
auctioneers	حراج گذار
sale price	قیمت حراج
confiscates	حراج کردن
confiscating	مصادره حراج
to sell or pat up at a	حراج کردن
to sell by a	حراج کردن
confiscates	مصادره حراج
to put up to a	حراج کردن
confiscate	مصادره حراج
confiscate	حراج کردن
sell by auction	حراج کردن
auction of rug	حراج و مزایده فرش
hammer	چوب حراج خوردن
pilefered shipment	کالای حراج شده
hammers	چوب حراج خوردن
hammered	چوب حراج خوردن
salvaging	حراج کردن حراجی
salvage	حراج کردن حراجی
sale by auction	فروش به وسیله حراج
auction sale	فروش به وسیله حراج
bidders	پیشنهاد دهنده در حراج
bidder	پیشنهاد دهنده در حراج
reserve price	قیمت پایه در حراج
pileferable	اقلام قابل حراج
salvaged	حراج کردن حراجی
salvages	حراج کردن حراجی
article of roup	اموال مورد حراج
clearance sale	فروش به منظور تصفیه حراج
white sale <idiom>	حراج حوله ،پارچه کتان
auctions	حراج کردن بمزایده گذاشتن
auctioning	حراج کردن بمزایده گذاشتن
auction	حراج کردن بمزایده گذاشتن
auctioned	حراج کردن بمزایده گذاشتن
pilefered shipment	کالای فرسوده حراج شده
clearance sales	فروش به منظور تصفیه حراج
auction house	شرکی کهکارش برگزار کردن حراج باشد
rummage sale	حراج هدایای تقدیمی بکلیسابرای امور خیریه
auction sale without reserve	فروش به وسیله حراج بدون ذکر قیمت پایه
gavels	چکش چوبی حراج کنندگان یاروسای انجمن ها چکش حراجی
furthermore	مجدد
seconds	مجدد
further on	مجدد
seconded	مجدد
furthering	مجدد
renewed	مجدد
furthers	مجدد
seconding	مجدد
furthered	مجدد
further	مجدد
reflorescence	مجدد
second	مجدد
reissues	چاپ مجدد
remand	بازداشت مجدد
remanded	بازداشت مجدد
reissuing	چاپ مجدد
restatements	بیان مجدد
reissued	چاپ مجدد
reissue	چاپ مجدد
replenishes	تدارک مجدد
recurrence	رویدادن مجدد
remanding	بازداشت مجدد
restatement	بیان مجدد
replenishing	تدارک مجدد
replenishes	پرکردن مجدد
replenished	تدارک مجدد
reconditioning	تعمیر مجدد
replenished	پرکردن مجدد
recreation	خلق مجدد
revisits	ملاقات مجدد
revisiting	ملاقات مجدد
replenish	تدارک مجدد
replenish	پرکردن مجدد
subdivisions	تقسیم مجدد
subdivision	تقسیم مجدد
recreations	خلق مجدد
reassurance	اطمینان مجدد
remands	بازداشت مجدد
reassurances	اطمینان مجدد
replenishing	پرکردن مجدد
retaking	گرفتن مجدد
resorption	مکیدن مجدد
resale	فروس مجدد
rerun	اجرای مجدد
republication	انتشار مجدد
reporduce	تولید مجدد
reoccur	فهور مجدد
renegotiation	مذاکره مجدد
renascence	زندگی مجدد
remotion	حرکت مجدد
reinterpretation	تفسیر مجدد
reintegration	استقرار مجدد
reinsurance	بیمه مجدد
reinfection	عفونت مجدد
restart	شروع مجدد
resupply	اماد مجدد
retakes	گرفتن مجدد
retaken	گرفتن مجدد
retake	گرفتن مجدد
re-runs	نمایش مجدد
re-running	نمایش مجدد
re-run	نمایش مجدد
re-ran	نمایش مجدد
comebacks	دستیابی مجدد
comeback	دستیابی مجدد
retread process	تعمیر مجدد
retransmission	ارسال مجدد
retransmission	مخابره مجدد
resurvey	بررسی مجدد
regeneracy	تولید مجدد
regelation	انجماد مجدد
reformat	فرمت مجدد
recaption	توقیف مجدد
reapparition	فهور مجدد
reallocation	تخصیص مجدد
reactivation	فعالیت مجدد
re establishment	تاسیس مجدد
re claim	تقاضای مجدد
re attachment	توقیف مجدد
reshipment	حمل مجدد
crossecheck	مقابله مجدد
after shrinkage	انقباض مجدد
reproductions	تولید مجدد
reproduction	تولید مجدد
reinforcement	وضع مجدد
recompile	کامپایل مجدد
reconversion	گرایش مجدد
reconveyance	اعاده مجدد
reexport	صادرات مجدد
reentrance	دخول مجدد
reenlistment	سربازگیری مجدد
reeducation	تربیت مجدد
reebtry	تملک مجدد
reebtry	دخول مجدد
reebtry	ورود مجدد
redirection	راهنمایی مجدد
rededication	تقدیم مجدد
rededication	اهدا مجدد
recrystallization	تبلور مجدد
recoupment	کسب مجدد
reconviction	محکومیت مجدد
recurrences	رویدادن مجدد
remarriages	ازدواج مجدد
reorganises	سازماندهی مجدد
reorganises	تشکیلات مجدد
reorganised	سازماندهی مجدد
reorganised	تشکیلات مجدد
revaluation	ارزیابی مجدد
revaluation	بهاگذاری مجدد
retrials	محاکمه مجدد
retrials	ازمایش مجدد
retrial	محاکمه مجدد
retrial	ازمایش مجدد
readjustments	سازگاری مجدد
readjustment	سازگاری مجدد
reorganising	تشکیلات مجدد
reorganising	سازماندهی مجدد
reorganize	تشکیلات مجدد
remarriage	ازدواج مجدد
restoration	استقرار مجدد
re-examination	بازپرسی مجدد
re examination	بازپرسی مجدد
reorganizing	سازماندهی مجدد
reorganizing	تشکیلات مجدد
reorganizes	سازماندهی مجدد
reorganizes	تشکیلات مجدد
reorganized	سازماندهی مجدد
reloaded	بارکردن مجدد

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com