English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (32 milliseconds)
English Persian
impropriate حرام کردن بدست غیر روحانی دادن
Other Matches
imposition of hands هنگام دادن ماموریت روحانی بکسی یادعا کردن به وی
spiritualization جنبه روحانی دادن به
wastes حرام کردن بیهوده تلف کردن
waste حرام کردن بیهوده تلف کردن
impropriate بدست عام دادن
municipalize بدست شهرداری دادن
to put بدست امین دادن
pass on دست بدست دادن
sederunt جلسه روحانیان کلیسا اعضای جلسه روحانی شورای روحانی
giveaway دست بدست دادن عروس وداماد
spiritualize روحانی کردن
etherealize روحانی کردن
secularized غیر روحانی کردن
secularising غیر روحانی کردن
secularises غیر روحانی کردن
secularised غیر روحانی کردن
secularizes غیر روحانی کردن
priests روحانی کشیشی کردن
secularizing غیر روحانی کردن
priest روحانی کشیشی کردن
deconsecrate غیر روحانی کردن
secularize غیر روحانی کردن
defrock خلع کسوت روحانی کردن
revest جامه روحانی پوشیدن روکش کردن
despiritualize فاقد خاصیت یا جنبه روحانی کردن
forbidden حرام
tabu حرام
taboo حرام
unlawful حرام
ill gotten حرام
taboos حرام
prohiibited حرام
drawings روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
drawing روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
medulla مغز حرام
taboo حرام شمرده
medulla spinalis مغز حرام
spinal marrow مغز حرام
unlawful حرام غیرقانونی
myelencephalon مغز حرام
taboos حرام شمرده
tabu حرام شمرده
the spinal cord مغز حرام
illegally بطور حرام
betrayer نمک به حرام
illegal حرام غیرمجاز
pelf مال حرام
gombeen حرام خواری
medullated مغز حرام دار
sleep was lost to me خواب بمن حرام شد
to gain time دست بدست کردن
to shuffle from hand to hand دست بدست کردن
spinal cord مغز حرام نخاع شوکی
spinal cords مغز حرام نخاع شوکی
gets بدست اوردن فراهم کردن
wins بدست اوردن تحصیل کردن
win بدست اوردن تحصیل کردن
getting بدست اوردن فراهم کردن
bought خریداری کردن بدست اوردن
get بدست اوردن فراهم کردن
To pick up (to lose) the thread of conversation. رشته سخن را بدست گرفتن ( گم کردن )
reap جمع اوری کردن بدست اوردن
reaping جمع اوری کردن بدست اوردن
nine's complement که با کم کردن هر رقم عدد از 9 بدست می آید
reaps جمع اوری کردن بدست اوردن
reaped جمع اوری کردن بدست اوردن
reoccupy دنبال کردن دوباره بدست اوردن
investigates استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
investigating استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
investigate استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
investigated استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
complementing که با کمک کردن همه اعداد از نه بدست می آید
complemented که با کمک کردن همه اعداد از نه بدست می آید
complements که با کمک کردن همه اعداد از نه بدست می آید
complement که با کمک کردن همه اعداد از نه بدست می آید
gross کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
grossed کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
complemented با اضافه کردن یک به مکمل اول عدد بدست می آید
complements با اضافه کردن یک به مکمل اول عدد بدست می آید
complementing با اضافه کردن یک به نهمین مکمل یک عدد بدست می آید
complementing با اضافه کردن یک به مکمل اول عدد بدست می آید
complemented با اضافه کردن یک به نهمین مکمل یک عدد بدست می آید
grosser کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
grosses کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
complement با اضافه کردن یک به مکمل اول عدد بدست می آید
complements با اضافه کردن یک به نهمین مکمل یک عدد بدست می آید
grossest کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
complement با اضافه کردن یک به نهمین مکمل یک عدد بدست می آید
grossing کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
lion heart مواد فلزی که درنتیجه قال کردن معدن بدست می ایدوتااندازهای ناپاک است
spiritually روحانی
clergymen روحانی
clergyman روحانی
anagogic روحانی
unfrocked روحانی
spiritual روحانی
marabou روحانی
marabout روحانی
unworldly روحانی
sacred روحانی
heavenly روحانی
spiritualists روحانی
spiritualist روحانی
herdsman روحانی
unwordly روحانی
ethereal روحانی
herdsmen روحانی
etherean روحانی
disciplining نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
pastor پیشوای روحانی
temporal غیر روحانی
laywoman زن غیر روحانی
spirituality عالم روحانی
pastors پیشوای روحانی
copartnership ردای روحانی
lays غیر روحانی
lay غیر روحانی
hymn سرود روحانی
hymns سرود روحانی
residentiary روحانی مقیم
spiritual روحانی معنوی
pater پدر روحانی
padres پدر روحانی
perdition مرگ روحانی
heavenliness روحانی الوهیت
spirilual nutriment غذای روحانی
pastorate پیشوایی روحانی
prelacy حکومت روحانی
hierarch رئیس روحانی
charisma جذبه روحانی
padre پدر روحانی
apostles عالیترین مرجع روحانی
spirituous دارای حالت روحانی
heavens خدا عالم روحانی
hiearchic وابسته به سران روحانی
heaven خدا عالم روحانی
secular songs سرودهای غیر روحانی
apostle عالیترین مرجع روحانی
subdeacon معاون گماشته روحانی
religious تارک دنیا روحانی
inquisitional وابسته به دادگاه روحانی
twice born تولدتازه روحانی یافته
pneumatology مبحث موجودات روحانی
rapture شعف وخلسه روحانی
laymen شخص غیر روحانی
rapture وجد روحانی ربایش
raptures شعف وخلسه روحانی
raptures وجد روحانی ربایش
layman شخص غیر روحانی
goddaughter دختر خواندهی روحانی
goddaughters دختر خواندهی روحانی
gnosticism فلسفه عرفانی یا روحانی
laicism غیر روحانی بودن
to depict somebody or something [as something] کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
regenerate زندگی تازه و روحانی یافته
minor order صفوف روحانی پایین درجه
laity مردم غیر روحانی ناشی
regenerated زندگی تازه و روحانی یافته
regenerates زندگی تازه و روحانی یافته
charism عطیه الهی جذبه روحانی
regenerating زندگی تازه و روحانی یافته
spiritual غیر مادی بطور روحانی
gnosis دانش رازهای روحانی عرفان
gnostic دارای اسرار روحانی نهانی
unfrock از کسوت روحانی خارج شدن
disfrock ازکسوت روحانی خارج شدن
reborn تغییر حالت روحانی یافته
hierarchy حکومت ودرجه بندی سران روحانی
hierarchies حکومت ودرجه بندی سران روحانی
laicize بصورت غیر روحانی یا غیرعلمی در اوردن
officiant کشیش شاغل و مسئول مجلس روحانی
major seminary دانشکده علوم روحانی جماعت کاتولیک
godmother نام گذار بچه مادر خوانده روحانی
godmothers نام گذار بچه مادر خوانده روحانی
primate of all england سراسقف که بزرکترین مقام روحانی انگلیس را داراست
lay deacon شماسی که پیشه غیر روحانی را دنبال میکند
conduct هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
simony خرید وفروش مناصب روحانی وموقوفات وعواید دینی
hierarchies گروه فرشتگان نه گانه سلسله سران روحانی وشیوخ
hierarchy گروه فرشتگان نه گانه سلسله سران روحانی وشیوخ
to picture شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
to take orders منصب روحانیت را گرفتن بیکی از درجات روحانی گماشته شدن
godchildren طفلی که در موقع تعمید به پسر خواندگی روحانی شخص در میاید
godchild طفلی که در موقع تعمید به پسر خواندگی روحانی شخص در میاید
procuratrix زنی که در خانقاه راهبات کارهای غیر روحانی رااداره میکند
pith مغز حرام مغز میوه
usury تنزیل خواری حرام خواری
churchwardens هر یک از دو نفر اعضای غیر روحانی که به برخی از امور کلیسا رسیدگی میکنند
churchwarden هر یک از دو نفر اعضای غیر روحانی که به برخی از امور کلیسا رسیدگی میکنند
limitarian کسیکه معتقد است بخش محدودی از مردم گیتی رستگاری روحانی خواهندداشت
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com