Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
English
Persian
lust
حرص واز شهوت داشتن
Other Matches
voluptuous
شهوت پرست شهوت انگیز
ruts
شهوت
eros
شهوت
appetites
شهوت
desiring
شهوت
desire
شهوت
conoupiscence
شهوت
desires
شهوت
passion
شهوت
rut
شهوت
lust
شهوت
appetite
شهوت
carnality
شهوت
concupiscence
شهوت
lascivious
شهوت انگیز
flesh
جسم شهوت
organ eroticism
شهوت اندامی
lustfully
از روی شهوت
lecherous
شهوت پرست
sexiness
شهوت انگیزی
oral eroticism
شهوت دهانی
obscene
شهوت انگیز
eroticism
شهوت گرایی
salaciousness
شهوت رانی
lewdness
شهوت پرستی
sensuality
شهوت پرستی
salacity
شهوت رانی
satyriasis
شهوت پرستی
juicy
<adj.>
شهوت انگیز
voluptuousness
شهوت رانی
red-hot
<adj.>
شهوت انگیز
orality
شهوت دهانی
salacious
شهوت پرست
alloeroticism
شهوت دگرگرا
alloerotism
شهوت دگرگرا
liking
شهوت ومیل
tasty
<adj.>
شهوت انگیز
anal eroticism
شهوت مقعدی
genital eroticism
شهوت تناسلی
anal erotism
شهوت مقعدی
anality
شهوت مقعدی
anaphrodisia
کاهش شهوت
erotism
شهوت گرایی
anaphrodisiac
کاهنده شهوت
urethral erotism
شهوت میزراهی
voluptuate
شهوت انگیزکردن
graphomania
شهوت نوشتن
urolagnia
شهوت ادراری
libidinous
وابسته به شهوت جنسی
oestrum
شهوت ومستی جانوران
lustier
قوی شهوت انگیز
voyeurism
اطفاء شهوت با نگاه
ruts
مست شهوت شدن
impassion
برسر شهوت اوردن
libidinously
از روی شهوت رانی
libidinal
وابسته به شهوت جنسی
rut
مست شهوت شدن
lasciviously
از روی شهوت پرستی
salaciously
از روی شهوت رانی
voluptuously
از روی شهوت پرستی
voluptuously
بطور شهوت انگیز
Lust for power and riches.
شهوت قدرت وثروت
He is verbose (garrulous). He has verbal diarrhea.
شهوت کلام دارد
luscious
دلپذیر شهوت انگیز
burns
دراتش شهوت سوختن
to gratify ones passions
شهوت رانی کردن
burn
دراتش شهوت سوختن
to provoke passion
شهوت انگیز بودن
passionately
بطور شهوت امیز
pornography
نوشته شهوت انگیز
libido
شهوت جنسی هوس
lustiest
قوی شهوت انگیز
lusty
قوی شهوت انگیز
libidos
شهوت جنسی هوس
lesbian
وابسته به دفع شهوت یک زن با زن دیگر
She is blinded by passion .
شهوت او را کور کرده است
voyeur
اطفا کننده شهوت بانگاه
voyeurs
اطفا کننده شهوت بانگاه
to g. with passion
دراتش شهوت یاعشق سوختن
lesbians
وابسته به دفع شهوت یک زن با زن دیگر
lewd
ناشی از هرزگی شهوت پرست
venery
شهوت پرستی خوشگذرانی جنسی
bawdry
شهوت پرستی
[غیر مصطلح]
satyriasis
نعوظ یا شدت حس شهوت درمرد
lesbianism
دفع شهوت زنی با زن دیگر
sexier
دارای تمایلات جنسی شهوت انگیز
sexiest
دارای تمایلات جنسی شهوت انگیز
sapphic vice
شهوت رانی زنان نسبت به یکدیگر
She is passionately fond of tennis .
شهوت تنیس باز ی کردن دارد
pornographic
وابسته به عکس یانوشته شهوت انگیز
he has a rage for money
برای گرد کردن پول شهوت
pornographer
نویسنده مطالب قبیح یا شهوت انگیز
sexy
دارای تمایلات جنسی شهوت انگیز
long
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn
<idiom>
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
long-
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
peeping Tom
اطفا کننده شهوت بانگاه
[اصطلاح روزمره]
to pander any one's lust
وسائل شهوت رانی کسی رافراهم کردن
peeper
اطفا کننده شهوت بانگاه
[اصطلاح روزمره]
to keep up
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
poeeping tom
ادمی که بانگاه باعضاء تناسلی واعضای برهنه اطفاء شهوت کند
abhorred
بیم داشتن از ترس داشتن از
differ
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differs
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differing
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
hopes
انتظار داشتن ارزو داشتن
resides
اقامت داشتن مسکن داشتن
to have by heart
ازحفظ داشتن درسینه داشتن
proffering
تقدیم داشتن عرضه داشتن
mean
مقصود داشتن هدف داشتن
reside
اقامت داشتن مسکن داشتن
hoped
انتظار داشتن ارزو داشتن
meaner
مقصود داشتن هدف داشتن
hope
انتظار داشتن ارزو داشتن
meanest
مقصود داشتن هدف داشتن
proffers
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffer
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffered
تقدیم داشتن عرضه داشتن
hoping
انتظار داشتن ارزو داشتن
cost
قیمت داشتن ارزش داشتن
abhorring
بیم داشتن از ترس داشتن از
resided
اقامت داشتن مسکن داشتن
abhors
بیم داشتن از ترس داشتن از
upkeep
بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
long for
اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
to have something in reserve
چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
lead a dog's life
<idiom>
زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
own
داشتن
relieving
داشتن
relieves
داشتن
owns
داشتن
owning
داشتن
owned
داشتن
to possess
داشتن
have
داشتن
doubts
شک داشتن
doubting
شک داشتن
doubted
شک داشتن
doubt
شک داشتن
to hold
داشتن
to have
داشتن
to have possession of
داشتن
lack
کم داشتن
lacked
کم داشتن
lacks
کم داشتن
having
داشتن
to have f.
تب داشتن
to hold a meeting
داشتن
monogyny
داشتن یک زن
lackvt
کم داشتن
intercommon
داشتن
bears
در بر داشتن
to go hot
تب داشتن
bears
داشتن
to be feverish
تب داشتن
possessing
داشتن
to be in a f.
تب داشتن
redolence
بو داشتن
possesses
داشتن
possess
داشتن
bear
داشتن
bear
در بر داشتن
wanted
کم داشتن
want
کم داشتن
relieve
داشتن
provide
مقرر داشتن
cherishing
گرامی داشتن
possesses
در تصرف داشتن
cherishes
گرامی داشتن
abhorring
تنفر داشتن از
cherished
گرامی داشتن
possessing
در تصرف داشتن
disguised
نهان داشتن
provides
مقرر داشتن
hankers
اشتیاق داشتن
abhorred
تنفر داشتن از
contested
اعتراض داشتن بر
reside
اقامت داشتن
possess
در تصرف داشتن
disguising
نهان داشتن
disguises
نهان داشتن
hankered
اشتیاق داشتن
to think
[of]
عقیده داشتن
liaise
رابطه داشتن
correlate
همبستگی داشتن
espoused
عقیده داشتن به
lends
معطوف داشتن
lend
معطوف داشتن
espousing
عقیده داشتن به
espouses
عقیده داشتن به
liaise
بستگی داشتن
correlates
همبستگی داشتن
correlating
همبستگی داشتن
belong
تعلق داشتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com