Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
Take somebody at his word.
حرف کسی را پذیرفتن ( قبول داشتن )
Other Matches
matriculating
قبول کردن پذیرفتن
matriculate
قبول کردن پذیرفتن
matriculated
قبول کردن پذیرفتن
matriculates
قبول کردن پذیرفتن
Lets play that again .
قبول ندارم.
[قبول نیست دربازی وغیره ]
adopted types
انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
take in
پذیرفتن
hear
پذیرفتن
vouchsafe
پذیرفتن
embracing
پذیرفتن
to take in
پذیرفتن
hears
پذیرفتن
vouchsafed
پذیرفتن
embraces
پذیرفتن
embraced
پذیرفتن
embrace
پذیرفتن
vouchsafes
پذیرفتن
vouchsafing
پذیرفتن
allows
پذیرفتن
admitting
پذیرفتن
allow
پذیرفتن
take by storm
<idiom>
پذیرفتن
admits
پذیرفتن
admit
پذیرفتن
accepting
پذیرفتن
accept
پذیرفتن
allowing
پذیرفتن
accepts
پذیرفتن
stretch a point
<idiom>
اتفاقی پذیرفتن
co-opts
بهمکاری پذیرفتن
co-opting
بهمکاری پذیرفتن
acculturate
فرهنگ پذیرفتن
co opt
بهمکاری پذیرفتن
co-opted
بهمکاری پذیرفتن
co-opt
بهمکاری پذیرفتن
adopts
به فرزندی پذیرفتن
adopting
به فرزندی پذیرفتن
adoption
به فرزندی پذیرفتن
honor
پذیرفتن برات
receives
رسیدن پذیرفتن
hearken
بگوش دل پذیرفتن
to run away with
باشتاب پذیرفتن
filiate
بفرزندی پذیرفتن
receive
رسیدن پذیرفتن
to snatch at
باشتیاق پذیرفتن
acceptance of goods
پذیرفتن کالا
risk
پذیرفتن خطر
risked
پذیرفتن خطر
snap up
بیدرنگ پذیرفتن
deign
لطفا پذیرفتن
risks
پذیرفتن خطر
deigns
لطفا پذیرفتن
deigning
لطفا پذیرفتن
risking
پذیرفتن خطر
adopt
به فرزندی پذیرفتن
deigned
لطفا پذیرفتن
long-
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn
<idiom>
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longest
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep down
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
affiliates
به فرزندی پذیرفتن مربوط
co-opting
بعنوان همقطار پذیرفتن
affiliating
به فرزندی پذیرفتن مربوط
to grant an application
درخواست نامه ای را پذیرفتن
co optation
پذیرفتن بعنوان همکار
co-opts
بعنوان همقطار پذیرفتن
westernised
تمدن غربی را پذیرفتن
westernises
تمدن غربی را پذیرفتن
co option
پذیرفتن بعنوان همکار
affiliate
به فرزندی پذیرفتن مربوط
to accept a job
کاری
[شغلی]
را پذیرفتن
affiliated
به فرزندی پذیرفتن مربوط
adhibit
ترتیب دادن پذیرفتن
co opt
بعنوان همقطار پذیرفتن
allow
پذیرفتن اعطاء کردن
co-opt
بعنوان همقطار پذیرفتن
westernising
تمدن غربی را پذیرفتن
westernize
تمدن غربی را پذیرفتن
westernized
تمدن غربی را پذیرفتن
allows
پذیرفتن اعطاء کردن
to snap at an invitation
دعوتی را فورا پذیرفتن
allowing
پذیرفتن اعطاء کردن
adopting
درمیان خود پذیرفتن
to toe the line
برنامه حزبی را پذیرفتن
adopt
درمیان خود پذیرفتن
listen
پذیرفتن استماع کردن
listened
پذیرفتن استماع کردن
co-opted
بعنوان همقطار پذیرفتن
westernizes
تمدن غربی را پذیرفتن
westernizing
تمدن غربی را پذیرفتن
pig in a poke
<idiom>
چشم بسته پذیرفتن
to take a bet
پذیرفتن گرویا شرط
adopts
درمیان خود پذیرفتن
listens
پذیرفتن استماع کردن
listening
پذیرفتن استماع کردن
judaize
اداب و رسوم یهودی را پذیرفتن
to have
[or bear]
a maximum
[minimum]
load of something
حداکثر
[حداقل]
باری را پذیرفتن
eat humble pie
<idiom>
پذیرفتن اشتباه وعذرخواهی کردن
to accept this token of my esteem
پذیرفتن این یادبود قدرشناسی من
takes
پذیرفتن موثر واقع شدن
take
پذیرفتن موثر واقع شدن
to snap up
بی درنگ پذیرفتن یا خریدن متعرض شدن
strike out
<idiom>
رفتاری ازبین اشتباهات خود پذیرفتن
acquisitions
پذیرفتن یا نگهداشتن یا جمع آوری اطلاعات
face up to
<idiom>
پذیرفتن چیزی پذیرفتنش آن ساده نیست
to take the fall for somebody
مسئولیت خطایی را بجای کسی پذیرفتن
to take the fall
[American English]
مسئولیت چیزی
[کاری یا خطایی]
را پذیرفتن
acquisition
پذیرفتن یا نگهداشتن یا جمع آوری اطلاعات
to overtax oneself
بیش از ظرفیت خود مسئولیتی
[کاری]
پذیرفتن
bosom
بااغوش باز پذیرفتن دراغوش حمل کردن
To accpt the consequences . to face the music .
پای لرزش نشستن ( عواقب کاری را پذیرفتن )
to bite the bullet
<idiom>
پذیرفتن انجام کاری و یا چیزی سخت یا ناخوشایند
bosoms
بااغوش باز پذیرفتن دراغوش حمل کردن
accept as true
گاهی پس از accept بمعنی پذیرفتن لفظ of می اورند
billeting
محل و شغل سازمانی پذیرفتن یا نام نویسی در هتل
to carry a motion by acclamation
درخواستی
[رأیی]
را بوسیله بله گفتن اکثریت پذیرفتن
billet
محل و شغل سازمانی پذیرفتن یا نام نویسی در هتل
billeted
محل و شغل سازمانی پذیرفتن یا نام نویسی در هتل
billets
محل و شغل سازمانی پذیرفتن یا نام نویسی در هتل
declare
پذیرفتن شکست قبل از پایان مسابقه کشتی گیر دفاعی
declaring
پذیرفتن شکست قبل از پایان مسابقه کشتی گیر دفاعی
declares
پذیرفتن شکست قبل از پایان مسابقه کشتی گیر دفاعی
proffers
تقدیم داشتن عرضه داشتن
mean
مقصود داشتن هدف داشتن
proffering
تقدیم داشتن عرضه داشتن
differs
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differing
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
cost
قیمت داشتن ارزش داشتن
reside
اقامت داشتن مسکن داشتن
abhorred
بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorring
بیم داشتن از ترس داشتن از
to have by heart
ازحفظ داشتن درسینه داشتن
abhors
بیم داشتن از ترس داشتن از
differ
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffered
تقدیم داشتن عرضه داشتن
meaner
مقصود داشتن هدف داشتن
hopes
انتظار داشتن ارزو داشتن
hope
انتظار داشتن ارزو داشتن
hoping
انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped
انتظار داشتن ارزو داشتن
resided
اقامت داشتن مسکن داشتن
meanest
مقصود داشتن هدف داشتن
proffer
تقدیم داشتن عرضه داشتن
resides
اقامت داشتن مسکن داشتن
imprimatur
قبول
intromission
قبول
adoption
قبول
acknowledgment
قبول
admission
قبول
acceptances
قبول
reception
قبول
receptions
قبول
acceptance
قبول
admissions
قبول
compliance
قبول
upkeep
بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
acceptable
قابل قبول
ineligible
غیرقابل قبول
honored
قبول کردن
passable
قابل قبول
believable
قابل قبول
acceptability
قابلیت قبول
acceptability
قبول شدگی
honors
قبول کردن
unacceptable
غیرقابل قبول
adopting
قبول کردن
adopts
قبول کردن
rejection
عدم قبول
rejection
قبول نکردن
agreement
قرار قبول
agreements
قرار قبول
offer and acceptance
ایجاب و قبول
reply paid /RP/
[reply prepaid]
جواب قبول
reasonable
قابل قبول
unacceptably
غیرقابل قبول
adopt
قبول کردن
admissible
قابل قبول
acceptances
قبول قرارداد
taken
مورد قبول
the g. or refusal of anything
قبول یا ردچیزی
ready acceptance
حسن قبول
received
مورد قبول
receivable
قابل قبول
honours
قبول کردن
honouring
قبول کردن
reply paid
جواب قبول
acceptance
قبول قرارداد
to take in
قبول کردن
the optio to accept or reject
اختیار قبول یا رد
honoring
قبول کردن
pass
قبول کردن
honour
قبول کردن
honoured
قبول کردن
intolerance
عدم قبول
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com