Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English
Persian
collate
حروفی که طبق کد مرتب شده اند
collated
حروفی که طبق کد مرتب شده اند
collates
حروفی که طبق کد مرتب شده اند
collating
حروفی که طبق کد مرتب شده اند
Other Matches
sort
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
sorted
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
sorts
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
sort
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
sorts
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
sorted
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
exchange
روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
exchanged
روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
exchanges
روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
merge sorting algorithm
الگوریتمی که در ان محتویات دو ارایه مرتب برای ایجادارایه مرتب سوم ترکیب می شوند
exchanging
روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
alphabetic character set
حروفی که
sorted
برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
sort
برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
sorts
برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
mongram
رمز حروفی
ringlock
قفل حروفی
combination locks
قفل حروفی
letter lock
قفل حروفی
combination lock
قفل حروفی
monogrammatic
دارای رمز حروفی
literal key
[کلید رمز حروفی]
alphabet
حروفی که کلمه را تشکیل می دهند
alphabets
حروفی که کلمه را تشکیل می دهند
lightface
حروفی که خطوط ان ریزوفریف باشد
filing
1-مرتب کردن متن ها. 2-متن هایی که باید مرتب شوند
buffer
کل حروفی که قابل نگهداری در بافر هستند
contiguous
خانههای گرافیکی یا حروفی که بر همدیگر اثر می گذارند
repertoire
لیست حروفی که قابل نمایش یاچاپ هستند
sets
تمام حروفی که قابل نمایش یا چاپ هستند
cps
تعداد حروفی که هر لحظه چاپ یا پردازش می شوند
set
تمام حروفی که قابل نمایش یا چاپ هستند
setting up
تمام حروفی که قابل نمایش یا چاپ هستند
sorted
الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
sort
الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
sorts
الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
labialism
حالت حروفی که با لب تلفظ می شوند تمایل بتلفظ باصداهابا لب
phonotypy
چاپ با حروفی که هرکدام نماینده یک صدای معینی است
blast through alphanumerics
حروفی که در یک ترمینال تصویری در حالت گرافیکی قابل نمایش اند
uncial letters
حروفی که در کتابهای خطی سدههای 8 میلادی بکارمیبردند....بحروف درشت
paragram
جناسی که عبارت است ازتغییرحرف یا حروفی ازیک واژه تصحیف
bubble sort
روش مرتب کردن که در آن مرتب جفت جفت داده ها عوض می شوند تامرتب شوند
palatal letters
حروف لطعی یا حنکی حروفی که با گذاردن زبان بکام دهان تلفظمیشوند
bar printer
چاپگری که در آن حروفی که روی بازو هستند به کاغذ می چسبند یا چاپ می شوند
reversed
حروفی که در جهت مخالف حروف دیگر نمایش داده می شوند برای تاکید.
reverse
حروفی که در جهت مخالف حروف دیگر نمایش داده می شوند برای تاکید.
reverses
حروفی که در جهت مخالف حروف دیگر نمایش داده می شوند برای تاکید.
palatals
حروف لطعی یا حنکی حروفی که با گذاردن زبان بکام دهان تلفظ میشوند
reversing
حروفی که در جهت مخالف حروف دیگر نمایش داده می شوند برای تاکید.
unique
مجموعه حروفی که برای تشخیص بین منابع مختلف کتاب چند رسانهای به کار می رود
uniquely
مجموعه حروفی که برای تشخیص بین منابع مختلف کتاب چند رسانهای به کار می رود
format
روش خاص مرتب کردن متن یا داده . روش مرتب کردن داده روی دیسک
formats
روش خاص مرتب کردن متن یا داده . روش مرتب کردن داده روی دیسک
null
رشته یا حروفی که حرف null دارد برای بیان انتهای رشته
sizes
1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
size
1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
methodic
مرتب
indexed
مرتب کر دن
indexes
مرتب کر دن
shipshape
مرتب
he was neat
مرتب
business like
مرتب
orderlies
مرتب
index
مرتب کر دن
irregular
نا مرتب
serials
مرتب
serial
مرتب
systematic
مرتب
regulars
مرتب
well-groomed
مرتب
regular
<adj.>
مرتب
well groomed
مرتب
orderly
مرتب
businesslike
مرتب
kilter
مرتب
straight
<adj.>
مرتب
neatest
مرتب
trims
مرتب
fair
<adj.>
مرتب
tidying
مرتب
trim
<adj.>
مرتب
tidier
مرتب
tidiest
مرتب
in good order
<adj.>
مرتب
tidies
مرتب
tidied
مرتب
presentable
<adj.>
مرتب
tidy
<adj.>
مرتب
neater
مرتب
uncluttered
<adj.>
مرتب
steady
<adj.>
مرتب
proper
<adj.>
مرتب
well-ordered
<adj.>
مرتب
decent
<adj.>
مرتب
trimmest
مرتب
ordered
مرتب
neat
<adj.>
مرتب
prissy
مرتب
trim
مرتب پاکیزه
collocated
مرتب کردن
tidied
مرتب کردن
tidier
مرتب کردن
collocates
مرتب کردن
ordering
مرتب سازی
tidiest
مرتب کردن
collocate
مرتب کردن
tidy
مرتب کردن
collocating
مرتب کردن
intrinsic
مرتب شایسته
concert
مرتب کردن
tidying
مرتب کردن
concerts
مرتب کردن
tidies
مرتب کردن
sorting
مرتب نمودن
arranged
مرتب کردن
collated
مرتب کردن
collate
مرتب کردن
marshalled
مرتب کردن
marshaling
مرتب کردن
marshaled
مرتب کردن
marshal
مرتب کردن
arranges
مرتب کردن
arrange
مرتب کردن
trims
مرتب پاکیزه
regularised
مرتب کردن
regularises
مرتب کردن
regularising
مرتب کردن
regularize
مرتب کردن
regularized
مرتب کردن
regularizes
مرتب کردن
regularizing
مرتب کردن
collates
مرتب کردن
trimmest
مرتب پاکیزه
straightest
راحت مرتب
straighter
راحت مرتب
straight
راحت مرتب
collating
مرتب کردن
arranging
مرتب کردن
periodic
که مرتب رخ میدهد
straighten up
<idiom>
مرتب کردن
Orderly . In good order . Tidy . Ship - shape .
مرتب ومنظم
graduate
مرتب کردن
graduates
مرتب کردن
graduating
مرتب کردن
unrehearsed
ازقبلآماده - مرتب
well ordered
مرتب و منظم
well conditioned
مرتب و منظم
to map out
مرتب کردن
riptide
جریان اب نا مرتب
queerly
بطور مرتب
put straight
مرتب کردن
partially ordered
پاره مرتب
periodical
که مرتب رخ میدهد
orderly
<adv.>
بطور مرتب
tidily
<adv.>
بطور مرتب
neatly
<adv.>
بطور مرتب
duly
<adv.>
بطور مرتب
orderly
<adv.>
بصورت مرتب
tidily
<adv.>
بصورت مرتب
duly
<adv.>
بصورت مرتب
Shipshape . In apple pie order.
مرتب ومنظم
ordered pair
جفت مرتب
j'adoube
مرتب می کنم
neatly
<adv.>
بصورت مرتب
clear up
مرتب کردن
order
مرتب کردن
to put to rights
مرتب کردن
to cleanvp
مرتب کردن
fix up
مرتب کردن
draw up
مرتب کردن
clean
مرتب کردن
cleaned
مرتب کردن
cleanest
مرتب کردن
cleans
مرتب کردن
marshals
مرتب کردن
set in order
مرتب کردن
lineup
مرتب کردن
distributive sort
مرتب کردن توزیعی
collating sort
مرتب کردن داده
neatly
بطور مرتب و اراسته
ordered pair
زوج مرتب
[ریاضی]
ascending sort
مرتب سازی صعودی
quicksort
مرتب کردن سریع
shipshape
مرتب کردن منظم
block sort
مرتب کردن بلاکی
bubble sort
مرتب کردن حبابی
sort field
میدان مرتب سازی
selection sort
مرتب کردن گزینشی
ordered pair
زوج مرتب
[ریاضی]
ripple sort
مرتب کردن موجی
reorder
دوباره مرتب کردن
redd
مرتب کردن رهاساختن
magnetic tape sorting
مرتب نمودن با نوارمغناطیسی
primp
مرتب ومنظم ساختن
major sort
مرتب سازی اصلی
sort field
فیلد مرتب سازی
to fix up
مرتب کردن جادادن
tree sort
مرتب کردن درختی
external sort
مرتب سازی خارجی
pick up
<idiom>
تمیز ،مرتب کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com