Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 210 (13 milliseconds)
English
Persian
reverse
حرکت در جهت مخالف
reversed
حرکت در جهت مخالف
reverses
حرکت در جهت مخالف
reversing
حرکت در جهت مخالف
Search result with all words
counterclockwise
درجهت مخالف حرکت عقربه ساعت
pull
ضربه زدن بطوری که گوی به سمت مخالف دست گلف باز برود حرکت بازوی شناگر در اب کشیدن دهنه اسب
pulls
ضربه زدن بطوری که گوی به سمت مخالف دست گلف باز برود حرکت بازوی شناگر در اب کشیدن دهنه اسب
lenz' law
جریان القاء شده در یک مدار که نسبت به یک میدان مغناطیسی دارای حرکت نسبی است میدانی در جهت مخالف میدان اصلی بوجودمی اورد
retrothrust
تراست در جهت مخالف حرکت
retro rocket
موشک اضافی فضا پیما که انرا در جهت مخالف حرکت دهد
Other Matches
antisocial
مخالف اصول اجتماعی مخالف اجتماع
differential ailerons
ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
waving
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waves
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waved
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
wave
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
feints
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feint
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinted
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinting
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
mouses
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
mouse
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
route order
ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
trackball
وسیلهای برای حرکت نشانه گر روی صفحه که با حرکت دادن توپ موجود در محفظه کنترل می شوند
cruises
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
fish tailing
حرکت نوسانی یا تاب
[تریلر در حال حرکت]
move off the ball
حرکت سریع از نقطه معین پس از حرکت توپ
tapes
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
taped
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
stroked
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
cruise
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
tape
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
stroking
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
cruised
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
strokes
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroke
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
cruising
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
compound motion
حرکت صلیبی حرکت عرضی و طولی
counter clockwise
حرکت عکس حرکت عقربههای ساعت
transfers
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transferring
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transfer
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
aberration
جابجائی زاویه ای فاهری در جهت حرکت نافر که نتیجه ترکیب سرعت حرکت نافر و سیر نورمیباشد
drags
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouses
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouse
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
relative
که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است
momentum
سرعت حرکت شتاب حرکت
angle of depression
میدان حرکت لوله توپ در زیرافق زاویه حرکت زیر افق لوله
skull
حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
moving havens
مناطق ازاد از نظر حرکت زیردریاییها مناطق امن حرکت دریایی
skulls
حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
travelling overwatch
راهپیمایی با پوشش حرکت راهپیمایی با استفاده ازمراقبت حرکت با اتش
antagonist
مخالف
alien
مخالف
oppugnant
مخالف
contradictory
مخالف
aliens
مخالف
contrary to
مخالف
irreconcilable
مخالف
foe
مخالف
contrariant
مخالف
at outs
مخالف
conflicting
مخالف
inadvisable
مخالف
dissidents
مخالف
at d.
مخالف
foes
مخالف
dissident
مخالف
antipodal
مخالف
controvertist
مخالف
oppositionist
ضد مخالف
out of keeping
مخالف
averse
مخالف
converse
مخالف
opposit
مخالف
hostile
مخالف
contra
مخالف
dissidence
مخالف
contradictions
مخالف
opponents
مخالف
conversed
مخالف
repugnant
مخالف
adverse
مخالف
with
مخالف
adversaries
مخالف
resistent
مخالف
adversary
مخالف
gyaku
مخالف
non content
مخالف
against
مخالف
contradictive
مخالف
conversing
مخالف
converses
مخالف
dissenting
مخالف
gainst
مخالف
contradiction
مخالف
unfavorable
مخالف
opponent
مخالف
oppugner
مخالف
oppositive
مخالف
antagonists
مخالف
anie
مخالف
gainsayer
مخالف
by the ears
مخالف
contrary
مخالف
diverse
مختلف مخالف
at odds
<idiom>
مخالف بودن
no
منفی مخالف
reluctance
بیزاری مخالف
windbound
باد مخالف
antislavery
مخالف بردگی
anti
مخالف علیه
countered
درجهت مخالف
against nature
مخالف طبیعت
vetoed
رای مخالف
vetoes
رای مخالف
take a dim view of
<idiom>
مخالف بودن
countering
درجهت مخالف
vetoing
رای مخالف
veto
رای مخالف
dis-
مخالف کردن
anti-
به معنای "مخالف "
dissenters
مخالف ناراضی
obscurantist
مخالف اصلاحات
dissenter
مخالف ناراضی
reverses
شکستنی مخالف
overthwart
بطور مخالف
antitrust
مخالف تشکیل
dissentient
مخالف معاند
countersuggestion
تلقین مخالف
dissenting opinion
نظر مخالف
antimonaechical
مخالف سلطنت
divert action
عملیات مخالف
antagonized
مخالف کردن
conned
رای مخالف
headwinds
باد مخالف
overthwart
بالحن مخالف
antipapal
مخالف پاپ
counterview
عقیده مخالف
disaccord
مخالف کردن
con
رای مخالف
The opposition parties .
احزاب مخالف
In the opposite direction .
درجهت مخالف
counter
درجهت مخالف
crosscurrent
جریان مخالف
cons
رای مخالف
defier
مخالف کننده
in the opposite direction.
در جهت مخالف
reversing
شکستنی مخالف
loggerheads
مخالف - جنگجو
oppositely
بطور مخالف
anti parallel feeding
تغذیه مخالف
conning
رای مخالف
dissent
رای مخالف
bucking voltage
ولتاژ مخالف
upstream
<adj.>
<adv.>
مخالف جریان
against the current
<adv.>
مخالف جریان
against the stream
<adv.>
مخالف جریان
antagonised
مخالف کردن
contralateral muscles
عضلات مخالف
standpat
مخالف تغییر
antagonising
مخالف کردن
prevailing wind
باد مخالف
antagonize
مخالف کردن
antagonizes
مخالف کردن
vice versa
در جهت مخالف
contrary to the law
مخالف قانون
contraposition
مفهوم مخالف
crosswind
باد مخالف
antagonist
عضله مخالف
dissented
رای مخالف
dissents
رای مخالف
contradict
مخالف بودن با
aversely
بطور مخالف
adversely
بطور مخالف
antagonists
عضله مخالف
clashing
برخوردکننده مخالف
contradicted
مخالف بودن با
opponent
طرف مخالف
illegal
مخالف قانون
defiant
معاند مخالف
crosswinds
باد مخالف
contradicts
مخالف بودن با
antagonizing
مخالف کردن
anti semitism
مخالف با یهودیان
reluctate
مخالف کردن
anti-Semitism
مخالف با یهودیان
antipathy
احساس مخالف
ill humored
مخالف ترشرو
reverse
شکستنی مخالف
conflictive
مغایر مخالف
antagonises
مخالف کردن
impolitic
مخالف مصلحت
the a party
طرف مخالف
reluctancy
بیزاری مخالف
to be in the opposition
مخالف بودن
opponents
طرف مخالف
dissenting
مخالف معاند
counter ion
یون مخالف
reversed
شکستنی مخالف
contra flow
جهت مخالف
head wind
باد مخالف
c.c.c
countercurrentchromatographyکروماتوگرافی جریان مخالف
vetoes
رای مخالف دادن
reversed series generator
مولد با میدانهای مخالف
vetoed
رای مخالف دادن
wind bound
دچار باد مخالف
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com