English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 226 (15 milliseconds)
English Persian
downward movement حرکت رو به پایین
Search result with all words
drag حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
feint حرکت از میله بالا به میله پایین
feinted حرکت از میله بالا به میله پایین
feinting حرکت از میله بالا به میله پایین
feints حرکت از میله بالا به میله پایین
scanner وسیلهای با صفحه مسط ح شیشهای که روی آن شکل یا عکس یا متن قرار دارد. نوک اسکن پایین شیشه حرکت میکند وتصویر را به داده که توسط کامپیوتر قابل تغییراست
scanners وسیلهای با صفحه مسط ح شیشهای که روی آن شکل یا عکس یا متن قرار دارد. نوک اسکن پایین شیشه حرکت میکند وتصویر را به داده که توسط کامپیوتر قابل تغییراست
horizontal میلهای در پایین پنجره که نشان میدهد صفحه پهن تر از پنجره است . کاربر میتواند به صورت افق در صفحه حرکت کند و این میله را بکشد
hunting حرکت سریع لوله تانک به بالا و پایین دراثر تعقیب خودکار با رادار
fluctuating حرکت به بالا و پایین
fluctuate حرکت به بالا و پایین
fluctuated حرکت به بالا و پایین
fluctuates حرکت به بالا و پایین
fluctuation حرکت به بالا و پایین
vertically از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
scroll حرکت دادن متن نمایش داده شده به صورت عمودی بالا یا پایین صفحه نمایش یک پیکسل یا خط در واحد زمان
scrolls حرکت دادن متن نمایش داده شده به صورت عمودی بالا یا پایین صفحه نمایش یک پیکسل یا خط در واحد زمان
downbeat حرکت چوب رهبر ارکست بطرف پایین
differential ailerons ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
jitter خطایی که در آن حرکت سرعت بالا پایین نشانگر روی صفحه وجدو دارد و در یک ارسال فیش
raster سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
square wave باس ای که عمودی حرکت میکند. به طرف بالا سپس سطح خود را تغییر میدهد وعمودی پایین می آید. بازیابی داده از پایگاه داده ها به کار می رود
Drive on dimmed headlights ! [Warning to drivers] با نور پایین حرکت کنید! [هشدار به رانندگان]
Other Matches
depress پایین دادن لوله پایین اوردن
depresses پایین دادن لوله پایین اوردن
downhaul پایین کشیدن رشته پایین کشنده
down سوی پایین بطرف پایین
wave حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waved حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waves حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waving حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
feinted فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feint فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinting فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feints فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
mouse نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
mouses نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
route order ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
trackball وسیلهای برای حرکت نشانه گر روی صفحه که با حرکت دادن توپ موجود در محفظه کنترل می شوند
cruising سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruised سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruises سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
stroke حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroked حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
tape وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
move off the ball حرکت سریع از نقطه معین پس از حرکت توپ
stroking حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
cruise سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
strokes حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
fish tailing حرکت نوسانی یا تاب [تریلر در حال حرکت]
taped وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
tapes وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
transfer حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
compound motion حرکت صلیبی حرکت عرضی و طولی
transfers حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transferring حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
counter clockwise حرکت عکس حرکت عقربههای ساعت
aberration جابجائی زاویه ای فاهری در جهت حرکت نافر که نتیجه ترکیب سرعت حرکت نافر و سیر نورمیباشد
mouse وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouses وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
relative که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است
momentum سرعت حرکت شتاب حرکت
angle of depression میدان حرکت لوله توپ در زیرافق زاویه حرکت زیر افق لوله
moving havens مناطق ازاد از نظر حرکت زیردریاییها مناطق امن حرکت دریایی
skull حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
skulls حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
travelling overwatch راهپیمایی با پوشش حرکت راهپیمایی با استفاده ازمراقبت حرکت با اتش
bounding overwatch حرکت خیز به خیز با پوشش حرکت با اتش و مانور
nodes ابتدا یا انتهای مسیر حرکت مقاطع مسیر حرکت
node ابتدا یا انتهای مسیر حرکت مقاطع مسیر حرکت
quadrature encoding سیستمی که جهت حرکت mouse را مشخص میکند. در یک mouse مکانیکی , دو احساس WS و سیگنال حرکت عمودی و افقی آنرا تشخیص می دهند. با این روش این سیگنالها ارسال می شوند
stabile بدون حرکت بی حرکت
aerodynamics مبحث حرکت گازها و هوا علم مربوط به حرکت اجسام در گازها و هوا
angular momentum اندازه حرکت زاویهای گشتاور اندازه حرکت
rate of march سرعت حرکت اهنگ حرکت اهنگ راهپیمایی
moment of momentum اندازه حرکت زاویهای گشتاور اندازه حرکت
infara پایین
low پایین
hypogenous پایین رو
underneath پایین
de- پایین
further down پایین تر
lower پایین تر
subatmospheric پایین تر از جو
infara پایین تر
lowers پایین تر
lower most پایین تر
lower limit حد پایین
neath or neath پایین
neath or neath پایین تر
low level پایین
shitu پایین
down پایین
below پایین
vide infara پایین
lowered پایین تر
tailwater پایین اب
lowering پایین تر
subteen پایین تر از سن 31
submiss پایین
sub- یا پایین تر
below <adv.> در پایین
bal از مچ پا به پایین
shortest پایین تر
shorter پایین تر
short پایین تر
down stairs پایین
dowm پایین
flat پایین
hereafter <adv.> در پایین
bottoms پایین
beneath پایین تر
bottom پایین
flattest پایین
thereinafter [archaic or formal] <adv.> در پایین
hereinafter [formal] <adv.> در پایین
lower پایین
beneath پایین
convoy schedule برنامه کلی حرکت ستون دریایی برنامه حرکت کاروان دریایی
hereinbelow ازاین پایین تر
lower most پایین ترین
catabatic پایین اینده
lowpass پایین گذار
lowermost پایین ترین
bottommost پایین ترین
low resolution تفکیک پایین
low resolution وضوح پایین
lower limit کران پایین
subordinated فرعی پایین تر
subordinates فرعی پایین تر
lower mast دکل پایین
lower threshold استانه پایین
subordinating فرعی پایین تر
downward پایین زیرین
mean low water اب پایین میانگین
downward روبه پایین
prolapse پایین افتادن
pushdown پایین فشردنی
prolapse پایین افتادگی
on the down grade پایین رونده
push down stack پایین فشردنی
overhand از پایین ببالا
oars down پارو پایین
nutate پایین افتادن
nutant پایین افتاده
res noitaloseR پایین
minor پایین رتبه
neath or neath پایین زیرین
alow روبه پایین
nether world جهان پایین
bate پایین اوردن
foot پایین بادبان
bottom up از پایین به بالا
prolapsus پایین افتادگی
low pass پایین گذر
go dan barai رد کردن از پایین
downward compatible سازگار رو به پایین
let down پایین کردن
look down پایین امدن
low activity فعالیت پایین
low altitude ارتفاع پایین
downward compatibility سازگارمتمایل به پایین
downtrend سیربطرف پایین
downmost پایین ترین
feet پایین دامنه
download بارگیری پایین
low wing بال پایین
infrahuman پایین تر از انسان
downward swing نوسان رو به پایین
go down پایین رفتن
face down feed خورد رو به پایین
hereinbelow در پایین این
beneath از زیر پایین تر از
low پایین ضعیف
low پایین اهسته
shut پایین اوردن
shuts پایین اوردن
lee پایین باد
shutting پایین اوردن
downward travel ضربه رو به پایین
lower bound کران پایین
low energy انرژی پایین
low frequency فرکانس پایین
low level در سطح پایین
down draft جریان رو به پایین
down current جریان رو به پایین
disrate پایین اوردن
dim light نور پایین
top down از بالا به پایین
desceht پایین امدن
low order پایین رتبه
decurrent پایین افتاده
low order مرتبه پایین
depression پایین دادن
depressions پایین دادن
downfield میدان پایین
drive ضربه از پایین
downfeed تغذیه رو به پایین
downward stroke ضربه رو به پایین
drives ضربه از پایین
lower classes طبقه پایین
lower class طبقه پایین
down stroke ضربه رو به پایین
top-down از بالا به پایین
subordinate فرعی پایین تر
to come down پایین امدن
downstream پایین دست
downstream پایین رود
to go down پایین رفتن
to sink in the scale پایین رفتن
descends پایین امدن
to let down پایین کردن
to look down پایین امدن
At lower levels. در سطوح پایین تر
breast نورد پایین
to get down پایین رفتن
to bring down پایین اوردن
to beat down پایین اوردن
the valley lies below ده در پایین است
From top to bottom. ازبالاتا پایین
the masses دستههای پایین تر
lowest پایین ترین
descend پایین امدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com