English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (13 milliseconds)
English Persian
connect حرکت موفقیت امیز
connects حرکت موفقیت امیز
Other Matches
ten strike امر موفقیت امیز
percentages نسبت حرکات موفقیت امیز
percentage نسبت حرکات موفقیت امیز
evasive steering اجتناب از زیردریایی دشمن حرکت اجتناب امیز ناو
winning streak <idiom> موفقیت پشت موفقیت
rat race عملیات رقابت امیز عنیف وشتاب امیز
trickier خدعه امیز مهارت امیز
expostulatory سرزنش امیز تعرض امیز
incriminatory تهمت امیز اتهام امیز
suasive ترغیب امیز تحریک امیز
admonitory نصیحت امیز توبیخ امیز
antagonistic خصومت امیز رقابت امیز
tricky خدعه امیز مهارت امیز
gratulant تهنیت امیز تبریک امیز
trickiest خدعه امیز مهارت امیز
differential ailerons ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
achievement موفقیت
hitting موفقیت
good speed موفقیت
achievements موفقیت
hits موفقیت
successes موفقیت
prosperity موفقیت
hit موفقیت
success موفقیت
miscarriage عدم موفقیت
abortiveness عدم موفقیت
pass muster <idiom> آزمایش را با موفقیت
success ratio بهر موفقیت
achievable موفقیت پذیر
hitting اصابت موفقیت
hit اصابت موفقیت
miscarriages عدم موفقیت
successful <adj.> موفقیت آمیز
hits اصابت موفقیت
average میانگین موفقیت
averaged میانگین موفقیت
unsuccess عدم موفقیت
failure عدم موفقیت
unsuccessfully عدم موفقیت
grand slams موفقیت کامل
grand slam موفقیت کامل
averages میانگین موفقیت
averaging میانگین موفقیت
failures عدم موفقیت
unsuccessful عدم موفقیت
flying colors موفقیت قطعی
exploitation استفاده از موفقیت
top flight بالاترین موفقیت
achieve موفقیت در انجام کاری
prospect [of something] امید موفقیت [در چیزی]
achieved موفقیت در انجام کاری
He was drunk with success. سرمست از موفقیت بود
oddson محتمل به بردیا موفقیت
achieves موفقیت در انجام کاری
win out <idiom> موفقیت پس از کار سخت
achieve کسب موفقیت کردن
achieving موفقیت در انجام کاری
lock up <idiom> اطمینال کامل از موفقیت
land on one's feet <idiom> با موفقیت برشرایط سخت پیروزشدن
he wished success to all بهمه گفت موفقیت شماراخواستارم
to carry something to a successful issue چیزی را با موفقیت به پایان رساندن
bring off به نتیجه موفقیت امیزی رسیدن
caculated risk <idiom> شانس زیاد برای موفقیت
fleshment خوشحالی حاصله از نخستین موفقیت
abort عدم موفقیت درانجام ماموریت
We made a long step toward success. قدم بزرگه بسوی موفقیت برداشتیم
His triumph was very short- lived . موفقیت اش بسیار کوتاه ( مدت ) بود
track records آمار اعمال یا موفقیت های پیشین
get through <idiom> کاری شاق را با موفقیت پشت سر نهادن
pass completion average میانگین موفقیت بازیگر درگرفتن پاس
track record آمار اعمال یا موفقیت های پیشین
you said it/you can say that again <idiom> نشان دادن موفقیت با نظریه دیگران
waving حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
wave حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waves حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waved حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
feinted فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feints فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinting فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feint فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
mouse نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
mouses نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
route order ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
chase تغییر دادن توپ زن به علت عدم موفقیت او
chased تغییر دادن توپ زن به علت عدم موفقیت او
chases تغییر دادن توپ زن به علت عدم موفقیت او
chasing تغییر دادن توپ زن به علت عدم موفقیت او
if it works اگر این کار با موفقیت انجام شود
by the skin of one's teeth <idiom> بزور [با زحمت] کاری را با موفقیت انجام دادن
With a long face . با لب ؟ لوچه آویزان ( اشاره به ناکامی وعدم موفقیت )
trackball وسیلهای برای حرکت نشانه گر روی صفحه که با حرکت دادن توپ موجود در محفظه کنترل می شوند
fish tailing حرکت نوسانی یا تاب [تریلر در حال حرکت]
cruising سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
tapes وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
cruises سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruised سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruise سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
stroke حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
strokes حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroked حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
tape وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
taped وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
move off the ball حرکت سریع از نقطه معین پس از حرکت توپ
stroking حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
land office business کار وسیع وبسیط وسریع کارپر سود یا پر موفقیت
rest on one's laurels <idiom> خرسند شدن از موفقیت که قبلا حاصل شده است
transfer حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transfers حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
counter clockwise حرکت عکس حرکت عقربههای ساعت
transferring حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
compound motion حرکت صلیبی حرکت عرضی و طولی
lap money جایزه نقدی برای موفقیت درهر دور مسابقه اتومبیل رانی
When we get this project off the ground we can relax. وقتی این پروژه پا بگیرد و با موفقیت شروع شود، دیگر خیالمان راحت است.
They have successfully managed the balancing act between retaining the rustic charm and modern conversion. آنها با موفقیت توانستند تعادل بین افسون روستایی و تبدیل مدرن را ایجاد کنند.
dummy دستوری در برنامه که برا ی موفقیت دستورات زبان یا افزایش طول بلاک قرار دارد
dummies دستوری در برنامه که برا ی موفقیت دستورات زبان یا افزایش طول بلاک قرار دارد
aberration جابجائی زاویه ای فاهری در جهت حرکت نافر که نتیجه ترکیب سرعت حرکت نافر و سیر نورمیباشد
drag حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouse وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouses وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
relative که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است
momentum سرعت حرکت شتاب حرکت
angle of depression میدان حرکت لوله توپ در زیرافق زاویه حرکت زیر افق لوله
skull حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
moving havens مناطق ازاد از نظر حرکت زیردریاییها مناطق امن حرکت دریایی
skulls حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
framing error خطایی که در اثر عدم موفقیت و خرابی دستگاه پذیرش دربازشناسی صحت بیتهایی که تشکیل یک کاراکتر را میدهندپیش می اید
travelling overwatch راهپیمایی با پوشش حرکت راهپیمایی با استفاده ازمراقبت حرکت با اتش
go great guns <idiom> موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
If these projections are anywhere close to accurate, it would be a great success. اگر این پیش بینی ها حتی کمی دقیق باشند، این موفقیت بزرگی می بود.
aborting عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
aborts عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
aborted عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
bounding overwatch حرکت خیز به خیز با پوشش حرکت با اتش و مانور
nodes ابتدا یا انتهای مسیر حرکت مقاطع مسیر حرکت
node ابتدا یا انتهای مسیر حرکت مقاطع مسیر حرکت
quadrature encoding سیستمی که جهت حرکت mouse را مشخص میکند. در یک mouse مکانیکی , دو احساس WS و سیگنال حرکت عمودی و افقی آنرا تشخیص می دهند. با این روش این سیگنالها ارسال می شوند
achieving تحصیل کردن کسب موفقیت کردن
achieved تحصیل کردن کسب موفقیت کردن
achieves تحصیل کردن کسب موفقیت کردن
stabile بدون حرکت بی حرکت
murmurous غر غر امیز
synalepha هم امیز
synaloepha هم امیز
iron ical طعنه امیز
tragical مصیبت امیز
mythical افسانه امیز
intimidatory تهدید امیز
tolerantly مدارا امیز
dogmas عقایدتعصب امیز
dogma عقایدتعصب امیز
intermedial وساطت امیز
sliest شیطنت امیز
traitorous خیانت امیز
procrastinatory طفره امیز
slier شیطنت امیز
peaceful صلح امیز
praiseful ستایش امیز
prankful شوخی امیز
mysterious اسرار امیز
peaceful مسالمت امیز
tolerant مدارا امیز
preachy موعظه امیز
intercessory شفاعت امیز
intercessorial شفاعت امیز
reconciliatory مصالحه امیز
humoursome شوخی امیز
hyperbolic اغراق امیز
impetrative لابه امیز
impetrative استغاثه امیز
epigrammatic هجو امیز
impetratory لابه امیز
vituperatory سرزنش امیز
reprehensive ملامت امیز
revelatory مکاشفه امیز
gratulatory تهنیت امیز
riskful مخاطره امیز
high flown اغراق امیز
hortative اندرز امیز
wailful تاثر امیز
hubristic اهانت امیز
humiliatory اهانت امیز
humiliatory توهین امیز
malefactor جنایت امیز
vindicative حمایت امیز
tendered محبت امیز
tenderest محبت امیز
tendering محبت امیز
imprecatory نفرین امیز
imprecatory لعنت امیز
incensive هیجان امیز
protreptic موعظه امیز
indemnificatory غرامت امیز
tender محبت امیز
impostrous تزویر امیز
impetratory استغاثه امیز
vexatious رنجش امیز
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com