English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (30 milliseconds)
English Persian
get off حرکت کردن عزیمت کردن
Other Matches
Date of departure . Departure date. تاریخ عزیمت (روز حرکت )
goes عزیمت کردن
vamoose عزیمت کردن
pike عزیمت کردن
go عزیمت کردن
get around <idiom> عزیمت کردن
leadoff عزیمت کردن رهبری کردن
routing عزیمت کردن راه افتادن
cruises سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruised سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruising سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruise سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
departure report گزارش پایان تعمیرات گزارش عزیمت ناو گزارش حرکت
sailings باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sail باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sailed باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
braids ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
lumbered چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumber چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumbering چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumbers چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
braided ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
braid ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
loitered معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loitering معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loiters معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loiter معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
behaved سلوک کردن حرکت کردن
behaving سلوک کردن حرکت کردن
behave سلوک کردن حرکت کردن
behaves سلوک کردن حرکت کردن
trek کوچ مسافرت باگاری بازحمت حرکت کردن باسختی واهستگی مسافرت کردن
trekked کوچ مسافرت باگاری بازحمت حرکت کردن باسختی واهستگی مسافرت کردن
trekking کوچ مسافرت باگاری بازحمت حرکت کردن باسختی واهستگی مسافرت کردن
treks کوچ مسافرت باگاری بازحمت حرکت کردن باسختی واهستگی مسافرت کردن
departure حرکت کردن
waggle حرکت کردن
waggled حرکت کردن
inch حرکت کردن
waggles حرکت کردن
waggling حرکت کردن
departures حرکت کردن
have way on حرکت کردن
to weigh anchor حرکت کردن
sailings حرکت کردن
sailed حرکت کردن
skew کج حرکت کردن
skewing کج حرکت کردن
get under way حرکت کردن
moved حرکت کردن
sail حرکت کردن
moves حرکت کردن
skews کج حرکت کردن
move حرکت کردن
to bear oneself حرکت کردن
whir حرکت کردن
plot تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plots تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plotted تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
submarines زیردریا حرکت کردن
spiraled بطورمارپیچ حرکت کردن
spirals بطورمارپیچ حرکت کردن
spiralling بطورمارپیچ حرکت کردن
lugging سنگین حرکت کردن
spiralled بطورمارپیچ حرکت کردن
spiraling بطورمارپیچ حرکت کردن
to move on واداربه حرکت کردن
make leeway حرکت پهلویی کردن
skeet باسرعت حرکت کردن
lug سنگین حرکت کردن
whirry بعجله حرکت کردن
streak بسرعت حرکت کردن
lugs سنگین حرکت کردن
darting بسرعت حرکت کردن
streaked بسرعت حرکت کردن
darted بسرعت حرکت کردن
sneaks دزدکی حرکت ه کردن
sneaked دزدکی حرکت ه کردن
crawfish به پشت حرکت کردن
streaks بسرعت حرکت کردن
streaking بسرعت حرکت کردن
sneak دزدکی حرکت ه کردن
dart بسرعت حرکت کردن
spiral بطورمارپیچ حرکت کردن
sailed با نازوعشوه حرکت کردن
zigzags حرکت زیگزاگی کردن
submarine زیردریا حرکت کردن
to make an early start زود حرکت کردن
zigzag حرکت زیگزاگی کردن
trail بدنبال حرکت کردن
laziest باکندی حرکت کردن
trailed بدنبال حرکت کردن
trailing بدنبال حرکت کردن
trances باچالاکی حرکت کردن
sail با نازوعشوه حرکت کردن
zigzagging حرکت زیگزاگی کردن
to tail to the tide باجزرومد حرکت کردن
larrup سنگین حرکت کردن
zigzagged حرکت زیگزاگی کردن
sailings با نازوعشوه حرکت کردن
lugged سنگین حرکت کردن
ranges سیر و حرکت کردن
lazier باکندی حرکت کردن
ranged سیر و حرکت کردن
range سیر و حرکت کردن
lazy باکندی حرکت کردن
infile به ستون دو حرکت کردن
pule باصدا حرکت کردن
spanks با سرعت حرکت کردن
spanked با سرعت حرکت کردن
spank با سرعت حرکت کردن
to bolt ناگهانی حرکت کردن
underway در حال حرکت کردن
trails بدنبال حرکت کردن
jink بسرعت حرکت کردن
crab به پهلو حرکت کردن
trance باچالاکی حرکت کردن
crabs به پهلو حرکت کردن
moved حرکت کردن تکان خوردن
zooms با صدای وزوز حرکت کردن
hulk باسنگینی ورخوت حرکت کردن
shuffles این سو وان سو حرکت کردن
proceeded رهسپار شدن حرکت کردن
wriggle حرکت کرم وار کردن
ambulate حرکت کردن درحرکت بودن
shuffling این سو وان سو حرکت کردن
proceed رهسپار شدن حرکت کردن
zoomed با صدای وزوز حرکت کردن
move حرکت کردن تکان خوردن
skips رقص کنان حرکت کردن
skipped رقص کنان حرکت کردن
wriggles حرکت کرم وار کردن
shuffle این سو وان سو حرکت کردن
moves حرکت کردن تکان خوردن
wriggled حرکت کرم وار کردن
shuffled این سو وان سو حرکت کردن
zoom با صدای وزوز حرکت کردن
wriggling حرکت کرم وار کردن
hulks باسنگینی ورخوت حرکت کردن
skip رقص کنان حرکت کردن
starboard بطرف راست حرکت کردن
belt باشدت حرکت یا عمل کردن
belted باشدت حرکت یا عمل کردن
To move backwards and forwards. عقب وجلو حرکت کردن
belts باشدت حرکت یا عمل کردن
accost در امتداد چیزی حرکت کردن
accosted در امتداد چیزی حرکت کردن
accosting در امتداد چیزی حرکت کردن
accosts در امتداد چیزی حرکت کردن
slugs مثل حلزون حرکت کردن
slug مثل حلزون حرکت کردن
jibing ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
jibes ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
jibed ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
jibe ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
slugged مثل حلزون حرکت کردن
freewheels با ازادی حرکت وجنبش کردن
freewheeled با ازادی حرکت وجنبش کردن
lob با تنبلی وسنگینی حرکت کردن
lobbed با تنبلی وسنگینی حرکت کردن
sway away رد کردن ضربه با حرکت بدن
lobbing با تنبلی وسنگینی حرکت کردن
lobs با تنبلی وسنگینی حرکت کردن
to tailgate the motorist in front سر به دم حرکت کردن [اصطلاح روزمره]
lomomote از جایی بجایی حرکت کردن
rippling بطور موجی حرکت کردن
to bolt با سرعت زیاد حرکت کردن
ripples بطور موجی حرکت کردن
ripple بطور موجی حرکت کردن
to flounce حرکت تند و ناگهانی کردن
freewheel با ازادی حرکت وجنبش کردن
gibes ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
maneuver حرکت دادن یاحرکت کردن
leapfrogged باجست وخیز حرکت کردن
skulking گروه دزدکی حرکت کردن
criss-cross بهطور متقاطع حرکت کردن
skulked گروه دزدکی حرکت کردن
change down به دنده سنگین حرکت کردن
rippled بطور موجی حرکت کردن
leapfrog باجست وخیز حرکت کردن
galvanize تحریک کردن به حرکت واداشتن
skulk گروه دزدکی حرکت کردن
paddling با باله شنا حرکت کردن
fudge فریفتن اهسته حرکت کردن
fudged فریفتن اهسته حرکت کردن
troupe بصورت دسته حرکت کردن
leapfrogging باجست وخیز حرکت کردن
leapfrogs باجست وخیز حرکت کردن
whish باصدای هیس حرکت کردن
fudging فریفتن اهسته حرکت کردن
fudges فریفتن اهسته حرکت کردن
to outgo حرکت کردن [به مقصدی] [کشتی]
cannonball سریع السیر حرکت کردن
choking مسدود کردن از حرکت بازداشتن
troupes بصورت دسته حرکت کردن
departs روانه شدن حرکت کردن
skulks گروه دزدکی حرکت کردن
maneuver حرکت جنگی مانور کردن
depart روانه شدن حرکت کردن
draw away جلوتر از دیگران حرکت کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com