English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (19 milliseconds)
English Persian
transhumant حرکت کننده بسوی کوهستان برای چرا
Other Matches
drive to maturity حرکت بسوی بلوغ
continuation حرکت مداوم بسوی سبد
tomorow morning . I wI'll leavew for london. فردا صبح بسوی لندن حرکت خواهم کرد
introrsal رو کننده بسوی درون
introrse رو کننده بسوی درون
feint فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feints فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinting فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinted فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
user freindly اسان برای استفاده کننده ارتباط دوستانه با استفاده کننده سیستم محاسباتی که امکانات لازم برای توانایی هاو محدودیتهای اپراتور رافراهم می سازد
trackball وسیلهای برای حرکت نشانه گر روی صفحه که با حرکت دادن توپ موجود در محفظه کنترل می شوند
drag حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
quick disconnect coupling کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
pork barrel برنامه دولتی دارای منافع مادی برای اشخاص تصویب کننده ان یا برای دولت
mountain کوهستان
mountains کوهستان
highlander اهل کوهستان
saint bernard سگ راهنمای کوهستان
intramontane واقع در کوهستان
hair pin bend مارپیچ کوهستان
point of presence شماره دستیابی تلفن برای تامین کننده سرویس که برای اتصال به اینترنت از طریق مودم به کار می رود
hair trigger باسانی حرکت کننده
barriers تورسیمی سد کننده حرکت هواپیما
running gear قسمت حرکت کننده ماشین
barrier تورسیمی سد کننده حرکت هواپیما
elevation stop متوقف کننده حرکت ارتفاع
acclimatization عادت کردن به هوای کوهستان
dash pot دستگاه کند کننده حرکت میراگر
shambling حرکت کننده با قدم های کج ونامنظم
course recorder دستگاه ثبت کننده مسیر حرکت
succussatory وابسته به تکان حرکت کننده باصعوبت
astigmatizer وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
marching orders فرمان حرکت برای جنگ
named airport of departure فرودگاه معین برای حرکت
named departure point نقطه مشخص برای حرکت
crossing target هدفی که درسمت حرکت میکند هدف عبور کننده در مسیر رژه
fin جلو و عقب بردن بازو در اب برای حرکت
fins جلو و عقب بردن بازو در اب برای حرکت
brush block سد کردن سبک برای ایجادتاخیر در حرکت رقیب
water level سطح کوچکی برای کنتل جهت حرکت روی لب
enroute personnel افراد پیوسته به یکان حین حرکت برای عملیات
rocker arm اهرم خود کار برای حرکت سوپاپ ماشین
heading select feature عرشه کمکی برای انتخاب سمت حرکت هواپیما
go baseline حرکت کردن در امتداد خط پایانی برای دریافت پاس
hydroplaning نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
flopped شیرجه دروازه بان روی یخ برای جلوگیری از حرکت گوی
stunt حرکت و پرش مدافع برای گیج کردن حریف مهاجم
golf car وسیله باطری دار برای حرکت دو بازیگر در زمین گلف
bell crank اهرم دوطرفهای در سیستم کنترل برای تغییر جهت حرکت
flopping شیرجه دروازه بان روی یخ برای جلوگیری از حرکت گوی
hydroplane نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
flops شیرجه دروازه بان روی یخ برای جلوگیری از حرکت گوی
hydroplanes نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
hydroplaned نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
stunts حرکت و پرش مدافع برای گیج کردن حریف مهاجم
low low حرکت یواشترازمعمول برای عادت کردن به حمل بار سنگین
stunting حرکت و پرش مدافع برای گیج کردن حریف مهاجم
counter disengagement حرکت شمشیر به دور شمشیرحریف برای مواجهه درمسیر قبلی
flop شیرجه دروازه بان روی یخ برای جلوگیری از حرکت گوی
stop [Engineering] توقف [برخورد] [محدودیتی برای حرکت یک سیستم مکانیکی و یا تکه ای] [مهندسی]
gluteus یکی از سه عضله سرینی که برای حرکت دادن ران بکار میرود
deflector صفحه تیغه یا وسیله دیگری برای منحرف کردن یک جریان یا حرکت
end stop [Engineering] توقف [برخورد] [محدودیتی برای حرکت یک سیستم مکانیکی و یا تکه ای] [مهندسی]
boost rocket موتور راکت با سوخت جامد یامایع برای به حرکت دراوردن یک رسانگر
skate off حرکت بطرف حریف و تماس بدنی با او برای دور کردن اواز گوی
attitude motor موتورهای راکت کوچک برای کنترل وضعیت رسانگر فضایی در حال حرکت
hypoid چرخدنده هایی برای انتقال حرکت و قدرت بین شفت ها یامحورهای متنافر
capture کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
pedrail اسباب خودکار برای اسان کردن حرکت ماشینهای سنگین در جادههای ناهموار
capturing کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
bracket رویارویی در مسابقه حذفی حرکت برای ساختن شکلی بصورت پرانتز روی یخ
captures کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
differential ailerons ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
rs c استاندارد صنعتی برای مخابره غیر همزمان داده سری میان دستگاههای ترمینالی مجموعهای از استانداردهادر ارتباطات داده که کاراکترهای مکانیکی والکتریکی مختلفی را برای رابط بین کامپیوترها ترمینالها و تلفیق و تفکیک کننده ها مشخص میکند
CD دستور سیستم در UNIX , DOS-MS برای حرکت دادن شما اطراف ساختار دایرکتوری
hanger اسکلت یاچهارچوبهای که از سقف اویتخه ودارای بلبرینگ برای حرکت دادن ماشین باشد
hangers اسکلت یاچهارچوبهای که از سقف اویتخه ودارای بلبرینگ برای حرکت دادن ماشین باشد
check point نقطه از پیش تعیین شدهای در سطح زمین برای کنترل حرکت رسانگرها یا پرتابه ها
half area محل توقف سربازان در حین حرکت برای تجدید سازمان یاگرفتن مهمات یا استراحت
pass یک دور حرکت در مسیرمسابقه اسکی روی اب انصراف از پرش برای انتخاب اندازههای بالاتر
passes یک دور حرکت در مسیرمسابقه اسکی روی اب انصراف از پرش برای انتخاب اندازههای بالاتر
passed یک دور حرکت در مسیرمسابقه اسکی روی اب انصراف از پرش برای انتخاب اندازههای بالاتر
CDs دستور سیستم در UNIX , DOS-MS برای حرکت دادن شما اطراف ساختار دایرکتوری
mechanical mouse mouse حرکت داده میشود و توپ درون آن می چرخد و به احساس کننده ها که حرکات افق و عمودی را کنترل می کنند برخورد میکند
stroboscope وسیلهای برای بی حرکت کردن فاهری جسم دوار یانوسان دار توسط پرتوافکنی متناوب
technical escort پرسنل فنی متخصصی که همراه یک وسیله برای نصب یا اموزش یا کار انداختن ان حرکت می کنند
consumer's surplus یکنواختی قیمتها برای مصرف کننده
solids چاپگری که از شکل حرف کامل برای چاپ یک حرکت استفاده کند مثل چاپگر -daisy wheel
solid چاپگری که از شکل حرف کامل برای چاپ یک حرکت استفاده کند مثل چاپگر -daisy wheel
control column فرمانی برای کنترل حرکت هواپیما حول محور طولی وعرضی که میتواند بصورت میله یا رل باشد
subalpine ساکن دامنه کوهستان الپ مربوط به دامنه کوه
at بسوی
against بسوی
toward بسوی
to بسوی
towards بسوی
off بسوی
into بسوی
recommended retail price قیمت توصیه شده برای مصرف کننده
koalapad صفحه دیجیتالی کننده ارزان برای ریزکامپیوترها
this work is palling on me اینکاردارد برای من خسته کننده یابیمزه میشود
landward بسوی خشکی
onward بسوی جلو
spaceward بسوی فضا
over بسوی دیگر
landward بسوی زمین
over- بسوی دیگر
east بسوی خاوررفتن
seaward بسوی دریا
inpouring بسوی درون
soiuth ward بسوی جنوب
aport بسوی بندر
south wards بسوی جنوب
selenotropic بسوی ماه
to put a bout بسوی دیگرگرداندن
easterly بسوی شرق
off عازم بسوی
eastbound بسوی شرق
earthward بسوی زمین
skyward بسوی اسمان
differential spoilers اسپویلرهای روی بال که بعنوان سطوح کنترل اولیه وثانویه برای حرکت حول محور طولی بکار میروند
gyro برای نشان دادن یا اندازه گیری حرکت زاویهای پایه خودحول یک یا دو محور عمود برمحور دوران بهره میگیرد
sickfor home دلتنگی کننده برای میهن وخانه خود بیماروطن
goal kick شوت بسوی دروازه
northwards بسوی شمال شمالا
make for پیش رفتن بسوی
northward بسوی شمال شمالا
orientate توجه بسوی خاور
earthbound متوجه بسوی زمین
orientates توجه بسوی خاور
orientating توجه بسوی خاور
propulsion فشار بسوی جلو
wester بسوی باختر رفتن
southwestwards بسوی جنوب غربی
sentimentality گرایش بسوی احساسات
shootings شوت بسوی دروازه
southwestward بسوی جنوب غربی
shooting شوت بسوی دروازه
uptrend تمایل بسوی بالا
introvert بسوی درون کشیدن
introverts بسوی درون کشیدن
base running دویدن بسوی پایگاه
sentimentalism گرایش بسوی احساسات
aslant بسوی سراشیب اریبی
infalling ریزش بسوی درون
introversion برگشت بسوی درون
aircraft arresting hook مجموعه قطعاتی که برای گرفتن سرعت یا کاهش اندازه حرکت یا گشتاور هواپیما درفرود معمولی یا اضطراری باان درگیر میشوند
taxiway محوطه حرکت هواپیماها برای گرم شدن محوطه تاکسی کردن
movement credit وقت پیش بینی شده و تعیین شده برای حرکت یک ستون
blast valve سوپاپ ازاد کننده هوای گرم برای صعود بالن
via حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
upsurge بسوی بالا موج زدن
indraft ریزش چیزی بسوی درون
westward بسوی باختر بطرف مغرب
She is the center of attraction . آن زن همه را بسوی خودش می کشد
plinking تیراندازی تفریحی بسوی اشیاء
south بسوی جنوب نیم روز
indraght ریزش چیزی بسوی درون
adductive استشهادی بسوی محور کشنده
westwards بسوی باختر بطرف مغرب
voyage repairs تعمیرات مخصوص اماده شدن ناو برای دریانوردی تعمیرات قبل از حرکت دریایی
plotter وسیلهای که در رسام استفاده میشود برای علامت گذاری کاغذ با چجوهر با حرکت آن روی کاغذ
plotters وسیلهای که در رسام استفاده میشود برای علامت گذاری کاغذ با چجوهر با حرکت آن روی کاغذ
configured out وسیلهای که مشخصات آن بیان کننده عدم آمادگی آن برای استفاده است
configured in وسیلهای که مشخصات آن بیان کننده آماده بودن آن برای استفاده است
configured off وسیلهای که مشخصات آن بیان کننده عدم آمادگی آن برای استفاده است
feep صدایی که ترمینال برای جلب توجه استفاده کننده ایجاد میکند
entrymate اسب شرکت کننده همزمان بااسب دیگر برای شرط بندی
authors CI یا اموزش توسط کامپیوتر میباشدافرادی که تهیه کننده دستورالعمل ها برای سیستمهای
claim frame فریم مخصوص برای مشخص کردن ایستگاه آغاز کننده شبکه
switching مرکز مخابرات مرکزتلفن خودکار حرکت دادن خودروها از یک نقطه به نقطه دیگر برای بارگیری یاتخلیه
blitter عنصر الکترونیکی که برای حرکت دادن یک تصویر از یک ناحیه حافظه به ناحیه دیگر طراحی شده است
the odds are in our favour احتمالات بسوی ما متمایل است یا می چربد
We made a long step toward success. قدم بزرگه بسوی موفقیت برداشتیم
postward بسوی محل شروع اسب دوانی
COMPAQ شرکت کامپیوتر شخصی آمریکایی که اولین تولید کننده برای IBMPC بود
retrieval سیستم جستجوکه تامین کننده اطلاعات مشخص ازپایگاه داده ها برای کاربراست
wrming message پیام تشخیصی که توسط کامپایلر برای اگاهی استفاده کننده تولید میشود
off roader شرکت کننده درمسابقه موتورسیکلت رانی درزمینهای ناهموار برای چندصد مایل
snipes از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
sniped از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
send down پرتاب کردن توپ بسوی میله توپزن
snipe از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
sniping از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
To go cap in hand to someone. دست گدایی بسوی کسی دراز کردن
markers دو علامت در ابتدا و انتهای بخشی از داده یا متن برای نشان دادن بلاک خاص که قابل حرکت یا حذف یا کپی به عنوان سیگنال واحد باشد
marker دو علامت در ابتدا و انتهای بخشی از داده یا متن برای نشان دادن بلاک خاص که قابل حرکت یا حذف یا کپی به عنوان سیگنال واحد باشد
carries سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
licenses اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licences اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licence اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
carrying سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carried سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
bespoke software نرم افزاری بکه برای یک نیاز خالص مصرف کننده نوشته شده است
carry سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
delayed steal دزدانه گریختن بسوی پایگاه هنگام پرتاب توپگیر
back نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
backs نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com