Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
they are well matched
حریف یکدیگر هستند
Other Matches
The twins look just like each other.
دوقلوها خیلی شبیه یکدیگر هستند.
microwave hop
یک کانال رادیویی ریزموج میان انتن بشقابی که متوجه یکدیگر هستند
grade separation
تقاطع شاهراه یا راه اهن که در ان دو جاده دارای اختلاف سطح از یکدیگر هستند
standstill
در کنار یکدیگر رکاب زدن و درانتظار اشتباه حریف بودن برای گریز
yoke
جفت یا گروهی ازهدهای خواندن- نوشتن که به یکدیگر متصل هستند و برروی دو یا چند شیار نوار یادیسک مغناطیسی حرکت می کنند
underhook
گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
standard
محدوده رنگها که در یک سیستم مشخص فراهم هستند و توسط تمام برنامه ها قابل اشتراک هستند
standards
محدوده رنگها که در یک سیستم مشخص فراهم هستند و توسط تمام برنامه ها قابل اشتراک هستند
head and arm
هنگام حمله حریف به دو خم دست و سر حریف را گرفته او رامی پیچانیم
gain ground
ضربه با پا به امید بل گرفتن ان نزدیک دروازه حریف پیشروی شمشیرباز بسوی حریف
looped
حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
loops
حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
loop
حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
side sweep and over under
گرفتن دست و کمرحریف کشیدن وی بطرف خودو با پای چپ زیر پای راست حریف را خالی کردن و پرتاب حریف
hits
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hit
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hitting
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
face off
رویارویی دو حریف در اغاز رویارویی دو حریف در اغازبازی لاکراس اغاز بازی باپرتاب توپ واترپولو
cads
محصول کمکی کامپیوتر واسط ی که بین کامپیوتر هایی که برای طراحی هستند و آنهایی که برای تولید محصول هستند
cad
محصول کمکی کامپیوتر واسط ی که بین کامپیوتر هایی که برای طراحی هستند و آنهایی که برای تولید محصول هستند
interwork
بر یکدیگر
from each other
<adv.>
از یکدیگر
from one another
<adv.>
از یکدیگر
of one another
<adv.>
از یکدیگر
of each other
<adv.>
از یکدیگر
one a
یکدیگر
each other
یکدیگر
one another
یکدیگر
combining
ترکیب با یکدیگر
combines
ترکیب با یکدیگر
combine
ترکیب با یکدیگر
interconnect
اتصال به یکدیگر
intersecting
از یکدیگر گذرنده
interconnected
اتصال به یکدیگر
arm in arm
در دست یکدیگر
interconnecting
اتصال به یکدیگر
cheek by jowl
پهلوی یکدیگر
concrescence
رشد با یکدیگر
simultaneous with each other
مقارن یکدیگر
couples
ترکیب با یکدیگر
coupled
ترکیب با یکدیگر
couple
ترکیب با یکدیگر
interconnects
اتصال به یکدیگر
to look at each other
به یکدیگر نگریستن
peer to each other
برابر با یکدیگر
internecine
کشتار یکدیگر
peer to each other
قرین یکدیگر
interconnect
با یکدیگر اتصال دادن
telepathy
ارتباط افکار با یکدیگر
of a piece with each other
ازسر هم همجنس یکدیگر
interconnects
با یکدیگر اتصال دادن
hand in hand
دست دردست یکدیگر
interconnecting
با یکدیگر اتصال دادن
interconnected
با یکدیگر اتصال دادن
one-to-one
عینامساوی و مرتبط با یکدیگر
grappling
گرفتن لباس یکدیگر
abuts
به یکدیگر ضربه زدن
to look at each other
به یکدیگر نگاه کردن
one to one
عینامساوی و مرتبط با یکدیگر
abutted
به یکدیگر ضربه زدن
abut
به یکدیگر ضربه زدن
complementary
تکمیل کننده یکدیگر
in tune
<idiom>
با یکدیگر موافق بودن
incompossible
منافی یکدیگر ناسازگار
correlative with each other
لازم و ملزوم یکدیگر
intersplere
در حوزه یکدیگر امدن
hand-to-hand
دست بدست یکدیگر مجاور
incompatible
غیر قابل استعمال با یکدیگر
life line
طناب اتصال افراد به یکدیگر
juxtaposition
جا دادن اقلام در مجاورت یکدیگر
iteraction
تاثیر چند چیز بر یکدیگر
hand to hand
دست بدست یکدیگر مجاور
take turns
<idiom>
انجام کاری با همکاری یکدیگر
adhesion of fibers
خاصیت چسبندگی الیاف به یکدیگر
networks
اتصال نقاط شبکه به یکدیگر
interaction
عمل دو چیز روی یکدیگر
network
اتصال نقاط شبکه به یکدیگر
hue
[وجه تمایز رنگ ها از یکدیگر]
interacts
برای عمل کردن روی یکدیگر
data chaining
فرایند اتصال اقلام داده به یکدیگر
deme
دستهای از موجودات زنده مرتبط با یکدیگر
back formation
لغت سازی اشتقاق لغات از یکدیگر
sapphic vice
شهوت رانی زنان نسبت به یکدیگر
interacted
برای عمل کردن روی یکدیگر
They shook hand and made up.
با یکدیگر دست دادند وآشتی کردند
interact
برای عمل کردن روی یکدیگر
interfruitful
قابل گرده افشانی یا لقاح با یکدیگر
Birds of a feather flock together .
<proverb>
پرندگان مشابه با یکدیگر پرواز مى کنند .
interacting
برای عمل کردن روی یکدیگر
trailing
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
trails
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
grain orientation
طرز قرار گرفتن ذرات نسبت به یکدیگر
trailed
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
trail
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
counterpose
درمقابل یکدیگر قرار دادن متقابل ساختن
consolute
ترکیبی از دو یا چند مایع که بر هر نسبتی در یکدیگر حل شوند
dualism
وجود دو موقعیت یاپدیده متضاد در کنار یکدیگر
differentiation
فرق گذاری تفکیک و تمیز مطالب از یکدیگر
interdenominational
وابسته به فرقههای مذهبی و روابط انها با یکدیگر
concentric shafts
شفتهای هم محور که داخل یکدیگر قرار گرفته اند
laceria
[نقش های منظم در کنار یکدیگر]
[معماری اسلامی]
demolition derby
مسابقه رانندگان ماهر درزدن اتومبیلهای کهنه به یکدیگر
blade tracking
مراحل تعیین موقعیت سر تیغههای ملخ نسبت به یکدیگر
hue
[نقطه جدا کردن رنگ های مختلف از یکدیگر]
local area network
شبکهای که ترمینال ها و قط عات مختلف آن فاصله کوتاهی از یکدیگر دارند.
triptych
عکسی که در سه قاب تهیه کرده پهلوی یکدیگر قرار دهند
track bolt
پیچی که قطعات راه اهن رابه یکدیگر متصل میکند
neap tide
دراین حالت نیروی جاذبه ماه وخورشید در خلاف یکدیگر تاثیرمیکند
circular
موقعیت خطایی که وقتی رخ میدهد که دو تا ولی در دوخانه به یکدیگر مراجعه کنند
circulars
موقعیت خطایی که وقتی رخ میدهد که دو تا ولی در دوخانه به یکدیگر مراجعه کنند
biplane interference
تداخل ایرودینایکی بین دو بال که روی یکدیگر قرار گرفته اند
overt collusion
تبانی چند شرکت برای کنترل بازار با موافقت صریح یکدیگر
yard line
خطوط واقعی یا فرضی روی زمین فوتبال امریکایی بعرض یک یارد از یکدیگر
yard marker
خطوط فرضی یا واقعی روی زمین فوتبال امریکایی بعرض یک یارد از یکدیگر
wire locking
بستن تعدادی مهره یا پیچ به یکدیگر توسط سیم ایمنی برای جلوگیری از شل شدن انها
c clamp
گیره فلزی به شکل سی برای وارد کردن فشار و نگاه داشتن قطعات کنار یکدیگر
customs union
مجموعهای از چند کشور که کالاهای یکدیگر را بدون حقوق وعوارض گمرکی وارد و صادرمی کنند
cleco fastener
وسیلهای مانند فنر برای محکم کردن صفحات فلزی به یکدیگر تا اتمام مراحل پرچکاری
S-twist
[S-spun]
نخ چپ تاب
[جهت پیچیدن الیاف بدور یکدیگر در این نوع نخ مانند حرف اس لاتین است.]
they are all of one mind
هستند
ScriptX
هستند
are
هستند
plants indigenous to that soil
هستند
agonic line
خط موسوم روی یک نقشه که نقاطی را که دارای خطا یاانحراف مغناطیسی صفر میباشند به یکدیگر متصل میکند
they are well matched
هم کفو هستند
there are numbers who
بسیاری هستند که
they are at loggerheads
هر دو سنگ یک من هستند
who are they?
انها کی هستند
The roads are obstructed.
جاده ها مسدود هستند.
such as are happy
انهایی که خوشبخت هستند
5, 7, 9 are odd numbers .
5؟7؟9 اعداد فرد هستند
analogues
ی از حالت آنالوگ هستند
analogue
ی از حالت آنالوگ هستند
Such people are wicked .
اینگونه آدمها شر هستند
analog
ی از حالت آنالوگ هستند
commutator
سری هادیهایی که بصورت شعاعی از یکدیگر جدا شده وبصورت حلقهای دور تا دورشفت گردنده ژنراتور قرارگرفته اند
numeric
که فقط حاوی اعداد هستند
dialectical materialism
اساسا اقتصادی یا مادی هستند .
great dangers impend over us
خطرهای بزرگی متوجه ما هستند
ring topology
در حلقه بهم وصل هستند
the ins
انان که سر کا یا دارای متامی هستند
These football players are the pick of the bunch .
این فوتبالیست ها گل سر سبد هستند
Price are fixed here .
دراینجا قیمتها ثابت هستند
However difficult the circumstances
[are]
, ...
هر قدر هم که شرایط دشوار هستند، ...
They are at daggers drawn. They are bitter enemies.
بخون یکدیگه تشنه هستند
X/OPEN
ول ایجاد سیستمهای باز هستند
Take things as you find them.
<proverb>
مسائل را همانگونه نه هستند بپذیر .
series
مداری که قط عات آن با هم سری هستند
The two are rhyming words .
این دو لغت هم قافیه هستند
competitor
حریف
competitors
حریف
opponent
حریف
adversarial
حریف
opponents
حریف
d. cut d.
حریف
matches
حریف
match
حریف
foes
حریف
adversary
حریف
challenger
حریف
rivaled
حریف
foe
حریف
rivalled
حریف
rivalling
حریف
rivals
حریف
rivaling
حریف
challengers
حریف
rival
حریف
adversaries
حریف
camisado
شبیخون لباس یا پیراهن علامت داری که هنگام شبیخون می پوشندتاطرفین یکدیگر رابشناسند
things in possession
اموالی که بالفعل در تصرف شخص هستند
People are looking for new ideas.
مردم عقب فکرهای تازه هستند
Prices are rising ( falling ) .
قیمت ها درحال افزایش (کاهش ) هستند
I musn't eat food containing ...
من نباید غذایی را که دارای ... هستند بخورم.
regular guy
<idiom>
شخص مهربانی که همه با دوست هستند
This canary and its mate are in the same cage
این قناری وجفتش در یک قفس هستند
bank holiday
روزهای هفته که بانکها تعطیل هستند
modes
که حاوی کد تشخیص و تصحیح خطا هستند
Boys will be boys.
پسرها حالا دیگه اینطور هستند.
mode
که حاوی کد تشخیص و تصحیح خطا هستند
anticlastic
[ظاهری با دو قوس که دو منحنی برخلاف هم هستند.]
buffer
کل حروفی که قابل نگهداری در بافر هستند
target audience
گروه اجتماعی که هدف تبلیغ هستند
finished
کالاهای تولیدی که آماده فروش هستند
capability
لیستی از اعمالی که قابل انجام هستند
array
آرایهای که عناصرش حروف واعداد هستند
arrays
آرایهای که عناصرش حروف واعداد هستند
the outer world
مردمی که بیرون از محیط شخص هستند
the strangers in tehran
بیگانگان یاخارجی هایی که در تهران هستند
downsize
که در آنها ایستگاههای کاری هوشمند هستند.
a further 50 are in prospect
۵۰ تای دیگر مورد انتظار هستند
What percentage of the people are literate?
چند درصد مردم با سواد هستند ؟
nut structure
ساختمانی که در ان خاکدانه ها کوچک و مکعبی هستند
outs and ins
انانی که سر کار دارای مقامی هستند
burl
[nep]
گلوله ای یا نپ شدن الیاف در سطح بافته شده بدلیل پیچش الیاف بدور یکدیگر
braid shield
روکشی از الیاف بافته شده ولاستیک روی یک یا چند هادی عایق شده از یکدیگر
parts explosion
رسم تمام قطعات تشکیل دهنده یک مجموعه که رابطه قطعات با یکدیگر را نشان میدهد
target
سینه حریف
adversaries
حریف کشتی
ends
زمین حریف
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com