Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 213 (45 milliseconds)
English
Persian
precaution
حزم احتیاط کردن
precautions
حزم احتیاط کردن
Search result with all words
stalk
قدم زدن وحرکت کردن با احتیاط
stalked
قدم زدن وحرکت کردن با احتیاط
stalking
قدم زدن وحرکت کردن با احتیاط
stalks
قدم زدن وحرکت کردن با احتیاط
to be on guard
بودن احتیاط کردن
to keep guard
بودن احتیاط کردن
to take in a reef
احتیاط کردن
Ton play safe . To tread cautiously.
با احتیاط عمل کردن
to mind
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
to handle something with care
چیزی را با احتیاط جابجا کردن
to play it safe
با احتیاط عمل کردن
[اصطلاح روزمره]
Other Matches
army reserve command
فرماندهی احتیاط نیروی زمینی قسمت احتیاط ارتش
discrete
<adj.>
با احتیاط
discretion
احتیاط
prudish
با احتیاط
caution
احتیاط
guardless
بی احتیاط
precautions
احتیاط
yoghurt
احتیاط
prudence
احتیاط
cautel
احتیاط
yoghourts
احتیاط
discretional
<adj.>
با احتیاط
vigilance
احتیاط
yoghurts
احتیاط
indiscreet
بی احتیاط
careful
با احتیاط
improvident
بی احتیاط
for fealty of
با احتیاط
reservation
احتیاط
precaution
احتیاط
cautions
احتیاط
incautious
بی احتیاط
cautioned
احتیاط
injudicious
بی احتیاط
cautioning
احتیاط
reservations
احتیاط
yogurts
احتیاط
imprudent
بی احتیاط
nicety
احتیاط
niceties
احتیاط
incircumspect
بی احتیاط
discreet
<adj.>
با احتیاط
forgetter
بی احتیاط
reserves
احتیاط
reserving
احتیاط
circumspective
با احتیاط
retenv
احتیاط
ciecumspect
با احتیاط
reserve
احتیاط
incosiderate
بی احتیاط
canniness
احتیاط
closeness
احتیاط
well-advised
با احتیاط
prudent
[discreet]
<adj.>
با احتیاط
precautious
با احتیاط
circumspection
احتیاط
rashes
بی احتیاط
rash
بی احتیاط
prudent
از روی احتیاط
discreetness
احتیاط کاری
reservedly
از روی احتیاط
cautiousness
احتیاط کاری
discreetnss
احتیاط کاری
circumspectly
ازروی احتیاط
cannily
از روی احتیاط
ca'canny
با احتیاط جلورفتن
cautiously
از روی احتیاط
for the sake of precaution
برای احتیاط
measure of prevention
احتیاط کاری
with reserve
بقید احتیاط
hands down
بدون احتیاط
prudently
از روی احتیاط
warily
احتیاط کار
cautelous
احتیاط کار
battle reserve
احتیاط جنگی
indiscreet
بی تمیز بی احتیاط
general reserve
احتیاط عمومی
mobile reserve
احتیاط متحرک
chary
با احتیاط ودقیق
reservedness
احتیاط کاری
reserving
احتیاط یدکی
reserve echelon
رده احتیاط
tactical reserve
احتیاط تاکتیکی
wariness
احتیاط کار
floating reserve
احتیاط سیال
fabian
احتیاط کار
in case
برای احتیاط
reserve force
نیروی احتیاط
reserve officer
افسر احتیاط
operational reserve
احتیاط عملیاتی
prudential
از روی احتیاط
reserve center
مرکز احتیاط
reserve
احتیاط یدکی
charily
از روی احتیاط
unresponsive
بدون احتیاط
reserves
احتیاط یدکی
prudentially
از روی احتیاط
boldest
خشن وبی احتیاط
He drives recklessly.
بی احتیاط رانندگی می کند
Be careful !
احتیاط کن ( مواظب باش )!
bolder
خشن وبی احتیاط
reserve components
قسمتهای احتیاط ارتش
if you don't watch it
اگر احتیاط نکنید
forethought
مال اندیشی احتیاط
warily
از روی احتیاط محتاطانه
Mind what you're doing!
[Be careful!]
احتیاط کن
[مواظب باش ]
!
wariness
از روی احتیاط محتاطانه
over caution
احتیاط بیش اندازه
army reserve
احتیاط نیروی زمینی
bold
خشن وبی احتیاط
reserve mobilization
بسیج نیروهای احتیاط
tactical reserve
نیروهای احتیاط تاکتیکی
reserve center
مرکز اموزش احتیاط
Caution demands that . . .
شرط احتیاط آنست که …
To err on the side of caution.
جانب احتیاط راگرفتن
army reserve
قسمت احتیاط نیروی زمینی
mincingly
با احتیاط با فرو گذاری حقیقت
ready reservist
جزو احتیاط اماده به خدمت
To be on the safe side.
خیلی احتیاط بخرج دادن
unadvised
تند وبی ملاحظه بی احتیاط
floating reserve
نیروی ذخیره احتیاط متحرک
guarded
احتیاط امیز ملاحظه کار
unadvied
تند بی ملاحظه بی احتیاط ناسنجیده
assembly
محل بسیج افراد احتیاط
base reserves
ذخایرپادگانی نیروی احتیاط پادگانی
precautions
درنظرگرفتن احتیاط و جنبههای تامینی لازم
affiliated unit
یکان احتیاط مامور به ادارات غیرنظامی
to edge one's way
[towards something]
[به چیزی]
آهسته و با احتیاط نزدیک شدن
reserved list
صورت افسران دریایی ذخیره یا احتیاط
Handle the boxes with care.
جعبه ها رابا احتیاط جابجا کنید
guards
احتیاط نرده روی عرشه کشتی
guard
احتیاط نرده روی عرشه کشتی
precaution
درنظرگرفتن احتیاط و جنبههای تامینی لازم
guarding
احتیاط نرده روی عرشه کشتی
mobilization
به حرکت دراوردن تحرک بخشیدن بسیج احتیاط ها
yellow arc
محدودهای از طیف نمایش الات دقیق که به عنوان احتیاط و بالاتراز حد نرمال نصب شود
reservoir
سرباز احتیاط یا ذخیره روغن ذخیره توپ
reservoirs
سرباز احتیاط یا ذخیره روغن ذخیره توپ
initial reserves
ذخایر اصلی احتیاط اولیه یا اصلی
ready reserve
ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
civil reserve air fleet
گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
checked
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
woo
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
check
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
crossest
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
support
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
checks
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
crosses
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
wooed
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
preached
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
woos
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
married under a contract unlimited perio
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
infringes
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploiting
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringed
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringe
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstand
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
exploits
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com