Dictiornary-Farsi | حساب بالاآوردن (حساب سازی کردن ) | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (38 milliseconds)

English	Persian
To cook the books.	حساب بالاآوردن (حساب سازی کردن )


Other Matches

reckon	حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckoned	حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckons	حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
check register	بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
cost accounts	حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
cost plus contracts	به حساب خرید سفارش دهنده وجز فروش سازنده به حساب می اورند
overdrawn account	حساب اضافه برداشت شده حساب با مانده منفی
equity accounts	حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
clearance	تسویه حساب واریز حساب فاصله ازاد لقی
capitalized expense	هزینهای که علاوه بر به حساب امدن در حساب سود وزیان
To bring someone to account.	کسی را پای حساب کشیدن [حساب پس گرفتن]
privilege	دستورات کامپیوتری که فقط توسط یک حساب امتیاز دار قابل دستیابی هستند , مثل حذف حساب و دیگر تنظیم کابر جدید یا بررسی کلمه رمز
reckoning	تصفیه حساب صورت حساب
reckonings	تصفیه حساب صورت حساب
charge and discharge statements	حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
account	حساب صورت حساب
no year oppropriation	حساب تامین اعتبار باز حساب باز
he calcn lates with a	اوبادقت حساب میکند اودرست حساب میکند
digital computer	ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
ciphers	حساب کردن
computes	حساب کردن
counts	حساب کردن
to count up	حساب کردن
calculate	حساب کردن
calculated	حساب کردن
figuring	حساب کردن
calculates	حساب کردن
miscalculated	بد حساب کردن
cyphers	حساب کردن
sums	حساب کردن
figures	حساب کردن
figure	حساب کردن
miscalculates	بد حساب کردن
sum	حساب کردن
to cast up	حساب کردن
computed	حساب کردن
miscalculate	بد حساب کردن
numerate	حساب کردن
misreckon	بد حساب کردن
minculculate	بد حساب کردن
counting	حساب کردن
counted	حساب کردن
count	حساب کردن
to figure up	حساب کردن
undercharge	کم حساب کردن
compute	حساب کردن
account	حساب کردن
cipher	حساب کردن
miscalculating	بد حساب کردن
tallied	با چوب خط حساب کردن
miscalculate	اشتباه حساب کردن
settles	تصفیه حساب کردن
miscalculated	اشتباه حساب کردن
settle	تصفیه حساب کردن
recalculate	دوباره حساب کردن
miscalculating	اشتباه حساب کردن
tallies	باچوبخط حساب کردن
overcharge	زیاد حساب کردن
overcharged	زیاد حساب کردن
overcharges	زیاد حساب کردن
overcharging	زیاد حساب کردن
to put any one down for a fool	کسیرااحمق حساب کردن
tallied	باچوبخط حساب کردن
miscast	غلط حساب کردن
miscast	حساب غلط کردن
tallies	با چوب خط حساب کردن
miscalculates	اشتباه حساب کردن
tally	با چوب خط حساب کردن
check out	تصفیه حساب کردن
tallying	با چوب خط حساب کردن
tallying	باچوبخط حساب کردن
tally	باچوبخط حساب کردن
tally	تطبیق کردن حساب نگهداشتن
tallied	تطبیق کردن حساب نگهداشتن
misreckon	بد شمردن حساب غلط کردن
scores	حساب کردن بحساب اوردن
tallying	تطبیق کردن حساب نگهداشتن
scored	حساب کردن بحساب اوردن
poney	ریز تسویه حساب کردن
score	حساب کردن بحساب اوردن
tallies	تطبیق کردن حساب نگهداشتن
To gauge the situation and act accordingly.	حساب کار خود را کردن
computed	حساب کردن تخمین زدن
compute	حساب کردن تخمین زدن
ponies	ریز تسویه حساب کردن
to pay up	حساب پس از افت را تصفیه کردن
pony	ریز تسویه حساب کردن
computes	حساب کردن تخمین زدن
to call to account	بازخواست یامواخذه کردن از حساب خواستن از
i reckon	روی دوستی کسی حساب کردن
to cross-check the result with a calculator	حل را مجددا با ماشین حساب بررسی کردن
zones	محات کردن جزو حوزهای به حساب اوردن
zone	محات کردن جزو حوزهای به حساب اوردن
bank on <idiom>	اطمینان داشتن ،روی چیزی حساب کردن
scores	نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
count one's chickens before they're hatched <idiom>	روی چیزی قبل از معلوم شدن آن حساب کردن
score	نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
scored	نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
To sell at coast price .	مایه کاری حساب کردن ( به قیمت تمام شده )
To pay off someone. To settle old scores with someone.	با کسی تسویه حساب کردن ( انتقام جویی کردن )
put two and two together <idiom>	حساب کتاب کردن ،دو دوتا کردن
miscount	بد حساب کردن بد تعبیر کردن
rack up	بازی کردن- حساب کردن
carring over	تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
reckonings	حساب
reckoning	حساب
scores	حساب
tallying	حساب
scored	حساب
to keep score	حساب
incomputable	بی حساب
scoreless	بی حساب
to my a	به حساب من
science of numbers	حساب
tally	حساب
incalculable	بی حساب
in favour of	به حساب
tallied	حساب
tab	حساب
tabs	حساب
dam design	حساب سد
accountant	ذی حساب
accountants	ذی حساب
arithmetic	حساب
account	حساب
score	حساب
tallies	حساب
algorism	حساب
computer	ماشین حساب
differential calulus	حساب فاضله
A rough (crude)estimate.	حساب سر انگشتی
calculating machine	ماشین حساب
in f.of	به حساب بنفع
calculable	حساب کردنی
To concoct accounts.	حساب تراشیدن
Count me in!	روی من حساب کن!
differential calculus	حساب فاضله
calculator mode	مد ماشین حساب
imprest	حساب تنخواه
vidimus	بازرسی حساب
make much of	حساب بردن از
certificate of expenditure	صورت حساب
certificate of clearance	مفاصا حساب
ibm computer	ماشین حساب ای بی ام
loan account	حساب وام ها
propositional calculus	حساب گزارهای
miscast	حساب غلط
calculation	حساب براورد
realization account	حساب تسویه
stock account	حساب موجودی
expense accounts	حساب مخارج
expense accounts	حساب هزینه
expense account	حساب مخارج
expense account	حساب هزینه
cash account	حساب نقدی
account with [at] a bank	حساب بانکی
withdraw	برداشت از حساب
integral calculus	حساب جامعه
integral calculvs	حساب جامعه
rule off	بستن حساب
rule of thumb	حساب سر انگشتی
debit	حساب بدهی
debited	حساب بدهی
residuary account	حساب ترکه
arithmetic	حساب [ریاضی]
current account	حساب جاری
checking accounts	حساب جاری
production account	حساب تولید
to bring to book	حساب پس گرفتن
profit and loss a	حساب سودوزیان
checking account	حساب جاری
algorism [rare]	حساب [ریاضی]
debiting	حساب بدهی
withdraws	برداشت از حساب
arithmetic unit	واحد حساب
call to account	حساب خواستن از
account card	کارت حساب
marker	حساب نگهدار
markers	حساب نگهدار
account cuurent	حساب جاری
joint account	حساب مشترک
account book	دفتر حساب
arithmetician	حساب دان
arithmeticlal	مربوط به حساب
debits	حساب بدهی
offsetting	حساب تهاتر
return account	حساب بازگشت
design assumption	فرضیه حساب
acalculia	ناتوانی در حساب
comptometer	ماشین حساب
arithmometer	ماشین حساب
account number	شماره حساب
computers	ماشین حساب
account	حساب پس دادن
balance of account	مانده حساب
credit account	حساب اعتباری
notcher	حساب نگهدار
capital account	حساب سرمایه
offset	حساب تهاتر
closing of account	تفریغ حساب