Dictiornary-Farsi | حساب تهاتر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
offset	حساب تهاتر
offsetting	حساب تهاتر


Other Matches

cost accounts	حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
bater	تهاتر
offsetting	تهاتر
offset	تهاتر
cambium	تهاتر
counter purchase	تهاتر
dicker	تهاتر
clearance	تهاتر
cost plus contracts	به حساب خرید سفارش دهنده وجز فروش سازنده به حساب می اورند
reckon	حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckons	حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckoned	حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
capitalized expense	هزینهای که علاوه بر به حساب امدن در حساب سود وزیان
clearance	تسویه حساب واریز حساب فاصله ازاد لقی
overdrawn account	حساب اضافه برداشت شده حساب با مانده منفی
equity accounts	حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
exchanging	تهاتر تسعیر
exchanges	تهاتر تسعیر
exchanged	تهاتر تسعیر
exchange	تهاتر تسعیر
compensation	جبران تهاتر
clearings	تهاتر بانکی
compensations	جبران تهاتر
automatic adjustment	تهاتر قهری
clearing	تهاتر بانکی
clearing houses	اتاق تهاتر
clearing house	اتاق تهاتر
To bring someone to account.	کسی را پای حساب کشیدن [حساب پس گرفتن]
barters	تهاتر مبادله کالاباکالا
bartering	تهاتر مبادله کالاباکالا
clearing house	قسمت تهاتر دربانکها
clearing houses	قسمت تهاتر دربانکها
bartered	تهاتر مبادله کالاباکالا
barter	تهاتر مبادله کالاباکالا
To cook the books.	حساب بالاآوردن (حساب سازی کردن )
offset of one obligation against another	تهاتر حاصل شدن بین دو دین یا دو تعهد
commodity money	پولی که در تهاتر بجای کالابه کار رود
privilege	دستورات کامپیوتری که فقط توسط یک حساب امتیاز دار قابل دستیابی هستند , مثل حذف حساب و دیگر تنظیم کابر جدید یا بررسی کلمه رمز
reckonings	تصفیه حساب صورت حساب
reckoning	تصفیه حساب صورت حساب
charge and discharge statements	حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
check register	بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
account	حساب صورت حساب
no year oppropriation	حساب تامین اعتبار باز حساب باز
he calcn lates with a	اوبادقت حساب میکند اودرست حساب میکند
digital computer	ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
account	حساب
scores	حساب
accountant	ذی حساب
scoreless	بی حساب
tab	حساب
dam design	حساب سد
tabs	حساب
to keep score	حساب
science of numbers	حساب
incomputable	بی حساب
accountants	ذی حساب
arithmetic	حساب
in favour of	به حساب
to my a	به حساب من
tallying	حساب
algorism	حساب
tally	حساب
incalculable	بی حساب
reckonings	حساب
tallies	حساب
score	حساب
scored	حساب
reckoning	حساب
tallied	حساب
bank accounts	حساب بانکی
closing of account	تفریغ حساب
figure	حساب کردن
pridicate calculus	حساب مسندات
cost accountant	حساب دار
calculation	حساب براورد
day of r	روز حساب
crypto account	حساب رمز
differential calulus	حساب فاضله
current account	حساب جاری
differential calculus	حساب فاضله
bank account	حساب بانکی
design assumption	فرضیه حساب
current accounts	حساب جاری
computers	ماشین حساب
computer	ماشین حساب
figures	حساب کردن
arithmetic unit	واحد حساب
box score	حساب بازی
balance of account	مانده حساب
boolean calculus	حساب بولی
binary arithmetic	حساب دودوئی
binary arithmetic	حساب دودویی
arithmetician	حساب دان
arithmeticlal	مربوط به حساب
arithmometer	ماشین حساب
comptometer	ماشین حساب
balance sheet account	حساب ترازنامه
bank overdraft	حساب جاری
calculable	حساب کردنی
accoutn balance	مانده حساب
calculating machine	ماشین حساب
figuring	حساب کردن
acalculia	ناتوانی در حساب
account book	دفتر حساب
certificate of expenditure	صورت حساب
account card	کارت حساب
certificate of clearance	مفاصا حساب
cash account	حساب نقدی
account cuurent	حساب جاری
capital account	حساب سرمایه
account number	شماره حساب
call to account	حساب خواستن از
calculus of variations	حساب تغییرات
calculator mode	مد ماشین حساب
bank pass book	دفترچه حساب
the bill	صورت حساب
arithmetic	حساب [ریاضی]
algorism [rare]	حساب [ریاضی]
to count [as]	به حساب رفتن
Count me in!	روی من حساب کن!
account with [at] a bank	حساب بانکی
checking out	تسویه حساب
have it out with someone <idiom>	تصفیه حساب
To concoct accounts.	حساب تراشیدن
misreckon	بد حساب کردن
notcher	حساب نگهدار
production account	حساب تولید
profit and loss a	حساب سودوزیان
propositional calculus	حساب گزارهای
realization account	حساب تسویه
residuary account	حساب ترکه
minculculate	بد حساب کردن
make much of	حساب بردن از
ibm computer	ماشین حساب ای بی ام
imprest	حساب تنخواه
in f.of	به حساب بنفع
integral calculus	حساب جامعه
integral calculvs	حساب جامعه
joint account	حساب مشترک
loan account	حساب وام ها
return account	حساب بازگشت
rule of thumb	حساب انگشت
to count up	حساب کردن
to figure up	حساب کردن
tripos	امتحان حساب
undercharge	کم حساب کردن
vidimus	بازرسی حساب
unguarded	حساب نشده
credit account	حساب اعتباری
A rough (crude)estimate.	حساب سر انگشتی
to cast up	حساب کردن
to bring to book	حساب پس گرفتن
rule of thumb	حساب سر انگشتی
rule off	بستن حساب
saving account	حساب پس انداز
savings account	حساب پس انداز
science of numbers	علم حساب
stability calculation	حساب پایداری
stock account	حساب موجودی
fluxion	حساب فاضله
computes	حساب کردن
debit	حساب بدهی
numerate	حساب کردن
cyphers	حساب کردن
includes	به حساب اوردن
include	به حساب اوردن
withdraws	برداشت از حساب
withdraw	برداشت از حساب
debited	حساب بدهی
miscalculate	بد حساب کردن
miscalculating	بد حساب کردن
cipher	حساب کردن
miscalculates	بد حساب کردن
expense accounts	حساب مخارج
debits	حساب بدهی
miscalculated	بد حساب کردن
debiting	حساب بدهی
expense accounts	حساب هزینه
statements	صورت حساب
statement	صورت حساب
detailing	حساب ریز
detail	حساب ریز
accountable	مسئول حساب
account	حساب کردن
expense account	حساب هزینه
expense account	حساب مخارج
account	حساب پس دادن
marker	حساب نگهدار
liquidate	حساب را واریزکردن
arithmetic	علم حساب
AC	حساب جاری
sums	حساب کردن
desktop	ماشین حساب
sum	حساب کردن
liquidating	حساب را واریزکردن
liquidates	حساب را واریزکردن
markers	حساب نگهدار
computed	حساب کردن
ciphers	حساب کردن