English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (12 milliseconds)
English Persian
production account حساب تولید
Search result with all words
electronics دانش به کارگیری مط العه الکترون ها و خصوصیات آنهابرای محصولات تولید شده مثل یک قطعه یاکامپیوتر یا ماشنی حساب یا تلفن
full مدار جمع دودویی که می توان مجموع دو ورودی را حساب کند و عدد نقلی ورودی را می پذیرد و در صورت لزوم رقم نقلی خروجی تولید میکند
fullest مدار جمع دودویی که می توان مجموع دو ورودی را حساب کند و عدد نقلی ورودی را می پذیرد و در صورت لزوم رقم نقلی خروجی تولید میکند
Other Matches
cost accounts حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
cost plus contracts به حساب خرید سفارش دهنده وجز فروش سازنده به حساب می اورند
reckon حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckoned حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckons حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
clearance تسویه حساب واریز حساب فاصله ازاد لقی
overdrawn account حساب اضافه برداشت شده حساب با مانده منفی
equity accounts حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
capitalized expense هزینهای که علاوه بر به حساب امدن در حساب سود وزیان
To bring someone to account. کسی را پای حساب کشیدن [حساب پس گرفتن]
To cook the books. حساب بالاآوردن (حساب سازی کردن )
capacity cost هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
privilege دستورات کامپیوتری که فقط توسط یک حساب امتیاز دار قابل دستیابی هستند , مثل حذف حساب و دیگر تنظیم کابر جدید یا بررسی کلمه رمز
reckoning تصفیه حساب صورت حساب
reckonings تصفیه حساب صورت حساب
embryophyte گیاهی که تولید گیاهک تخم زانموده و درنتیجه تولید بافتهای اوندی مینماید
pilot line operation کار تولید حداقل کالاهای نظامی فقط به منظور حفظ سیستم تولید
component 1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
components 1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
charge and discharge statements حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
producer's goods هرچیزی که تولید کننده یا صاحب کارخانه در جهت تولید جنس دیگری ازان استفاده کند
second مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconds مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconded مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconding مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
euler theorem در صورتی که تابع تولید همگن درجه یک باشد بر اساس قضیه اولر کل تولید مساوی مجموع پرداختی ها به عوامل تولیدمیباشد
check register بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
production overheads هزینههای بالاسری تولید هزینههای سربار تولید هزینههای غیرمستقیم تولید
increasing cost industry حالتی است که چند موسسه به صنعت خاصی بپردازند ودر نتیجه محدودیت عوامل تولید و کمبود انها هزینه تولید بالا رود
planar روش تولید مدارهای مجتمع بار اعمال مواد شیمیایی به یک قطعه سیلیکن برای تولید قطعه متفاوت
cost fraction نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
derived demand تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
declassified cost هزینه کالای تولید شده که دران سهم هر یک از عوامل تولید مشخص شده باشد
oem شرکتی ه قط عاتی تولید میکند که بخشهای اصلی را تولید کنندههای دیگر ساخته اند و محصول را برای کاربر خاص ایجاد میکند
account حساب صورت حساب
matrix چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
matrixes چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
no year oppropriation حساب تامین اعتبار باز حساب باز
he calcn lates with a اوبادقت حساب میکند اودرست حساب میکند
digital computer ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
acceleration principle یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
spermary غده تولید کننده منی محل تولید منی
families محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
family محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
mixed capitalism نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد
fullest مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
full مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
gnp gap شکاف تولید ناخالص ملی اختلاف بین تولید ناخالص ملی واقعی وتولیدناخالص ملی بالقوه
half جمع کننده دودویی که میتواند نتیجه جمع دو ورودی را تولید کند. و رقم نقل خروجی تولید میکند ولی نمیتواند رقم نقل ورودی بپذیرد
producers burden of tax بار مالیات تولید کنندگان سهم تولید کنندگان از مالیات
accountants ذی حساب
accountant ذی حساب
tallied حساب
incomputable بی حساب
algorism حساب
dam design حساب سد
scored حساب
arithmetic حساب
tab حساب
tabs حساب
to keep score حساب
scores حساب
score حساب
to my a به حساب من
scoreless بی حساب
science of numbers حساب
reckonings حساب
reckoning حساب
account حساب
tallying حساب
tallies حساب
incalculable بی حساب
tally حساب
in favour of به حساب
differential calculus حساب فاضله
day of r روز حساب
accountable مسئول حساب
detail حساب ریز
differential calulus حساب فاضله
withdraw برداشت از حساب
count حساب کردن
scorer حساب نگهدار
calculates حساب کردن
calculated حساب کردن
calculate حساب کردن
liquidated حساب را واریزکردن
scorers حساب نگهدار
design assumption فرضیه حساب
debiting حساب بدهی
crypto account حساب رمز
misreckon بد حساب کردن
detailing حساب ریز
minculculate بد حساب کردن
in f.of به حساب بنفع
sum حساب کردن
miscalculating بد حساب کردن
miscalculates بد حساب کردن
joint account حساب مشترک
integral calculvs حساب جامعه
include به حساب اوردن
miscalculated بد حساب کردن
miscalculate بد حساب کردن
numerate حساب کردن
includes به حساب اوردن
imprest حساب تنخواه
ibm computer ماشین حساب ای بی ام
liquidate حساب را واریزکردن
withdraws برداشت از حساب
liquidates حساب را واریزکردن
liquidating حساب را واریزکردن
cyphers حساب کردن
ciphers حساب کردن
cipher حساب کردن
fluxion حساب فاضله
make much of حساب بردن از
loan account حساب وام ها
miscast حساب غلط
integral calculus حساب جامعه
sums حساب کردن
computes حساب کردن
computed حساب کردن
compute حساب کردن
figure حساب کردن
figures حساب کردن
figuring حساب کردن
acalculia ناتوانی در حساب
counts حساب کردن
account book دفتر حساب
account card کارت حساب
account cuurent حساب جاری
account number شماره حساب
accoutn balance مانده حساب
calculation حساب براورد
current account حساب جاری
checking accounts حساب جاری
account حساب پس دادن
account حساب کردن
current accounts حساب جاری
computer ماشین حساب
computers ماشین حساب
checking account حساب جاری
bank account حساب بانکی
balance of account مانده حساب
counting حساب کردن
box score حساب بازی
calculable حساب کردنی
calculating machine ماشین حساب
calculator mode مد ماشین حساب
calculus of variations حساب تغییرات
call to account حساب خواستن از
bank accounts حساب بانکی
capital account حساب سرمایه
cash account حساب نقدی
certificate of clearance مفاصا حساب
certificate of expenditure صورت حساب
counted حساب کردن
closing of account تفریغ حساب
boolean calculus حساب بولی
binary arithmetic حساب دودوئی
binary arithmetic حساب دودویی
arithmetic unit واحد حساب
arithmetician حساب دان
arithmeticlal مربوط به حساب
arithmometer ماشین حساب
comptometer ماشین حساب
balance sheet account حساب ترازنامه
bank overdraft حساب جاری
bank pass book دفترچه حساب
deposit accounts حساب پس انداز
deposit accounts حساب سپرده
deposit account حساب پس انداز
deposit account حساب سپرده
cost accountant حساب دار
A rough (crude)estimate. حساب سر انگشتی
markers حساب نگهدار
marker حساب نگهدار
expense accounts حساب مخارج
expense accounts حساب هزینه
expense account حساب مخارج
calculators ماشین حساب
To concoct accounts. حساب تراشیدن
arithmetic علم حساب
AC حساب جاری
desktop ماشین حساب
have it out with someone <idiom> تصفیه حساب
checking out تسویه حساب
the bill صورت حساب
offsetting حساب تهاتر
offset حساب تهاتر
expense account حساب هزینه
algorism [rare] حساب [ریاضی]
to count [as] به حساب رفتن
calculators حساب کننده
calculator ماشین حساب
calculator حساب کننده
tales جمع حساب
tale جمع حساب
arithmetic حساب [ریاضی]
Count me in! روی من حساب کن!
account with [at] a bank حساب بانکی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com