Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
expense account
حساب مخارج
expense accounts
حساب مخارج
Search result with all words
cost accounts
حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
Other Matches
program cost
مخارج اجرای یک برنامه مخارج پیش بینی شده
inseparable cost
حالتی که چند نوع کالا در یک واحدتولیدی ساخته شود و هزینه و مخارج هر یک نسبت به کل مخارج اختیارا" تعیین گردد
cost plus contracts
به حساب خرید سفارش دهنده وجز فروش سازنده به حساب می اورند
reckons
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckoned
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckon
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
overdrawn account
حساب اضافه برداشت شده حساب با مانده منفی
clearance
تسویه حساب واریز حساب فاصله ازاد لقی
equity accounts
حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
capitalized expense
هزینهای که علاوه بر به حساب امدن در حساب سود وزیان
To bring someone to account.
کسی را پای حساب کشیدن
[حساب پس گرفتن]
To cook the books.
حساب بالاآوردن (حساب سازی کردن )
privilege
دستورات کامپیوتری که فقط توسط یک حساب امتیاز دار قابل دستیابی هستند , مثل حذف حساب و دیگر تنظیم کابر جدید یا بررسی کلمه رمز
reckonings
تصفیه حساب صورت حساب
reckoning
تصفیه حساب صورت حساب
charge and discharge statements
حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
check register
بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
aggregate expenditures
مخارج کل
expenditures
مخارج
outlays
مخارج
spending
مخارج
disbursements
مخارج
expenses
مخارج
outgoing
مخارج
budget expenditures
مخارج بودجه
postage
مخارج پستی
foot
پرداختن مخارج
social outlays
مخارج اجتماعی
travelling expenses
مخارج سفر
actual expenses
مخارج واقعی
expenditure
مخارج صرف
tax expenditures
مخارج مالیاتی
wage costs
مخارج دستمزد
wasteful expenditures
مخارج بیهوده
management expenses
مخارج اداری
welfare expenditures
مخارج رفاهی
superstitious uses
مخارج خرافاتی
capital expenditure
مخارج سرمایهای
national spending
مخارج ملی
holding costs
مخارج نگهداری
freight charges
مخارج حمل
portage
مخارج باربری
national expenditures
مخارج ملی
incidental expenses
مخارج اتفاقی
operating expenses
مخارج عملیاتی
indirect expenses
مخارج غیرمستقیم
operating cost
مخارج عملیاتی
licence fee
مخارج پروانه
luxury spending
مخارج تجملی
management expenses
مخارج مدیریت
marginal outlays
مخارج نهائی
military expenditure
مخارج نظامی
military spending
مخارج نظامی
porterage
مخارج باربری
rate of spending
نرخ مخارج
reasonable scale
مخارج متعارفه
rate of spending
میزان مخارج
costs of proceedings
مخارج عدلیه
public expenditures
مخارج عمومی
cost estimate
تخمین مخارج
estimate of costs
تخمین مخارج
municipal spending
مخارج شهرداری
expenditure approach
روش مخارج
marginal propensity to expend
میل نهائی به مخارج
marginal propensity to expend
تمایل نهائی به مخارج
marginal propensity to spend
میل نهائی به مخارج
deduction of expenses
کسر مخارج
[اقتصاد]
free of all charges
بدون هیچگونه مخارج
noncash expenditures
مخارج غیر نقدی
sumptuary law
قانون تحدید مخارج
overhead
مخارج کلی سرجمع
outlays
هزینههای سرمایهای مخارج
unfinanced
مخارج پرداخت نشده
time cost curve
منحنی مخارج برحسب زمان
support a family
متکفل مخارج خانوادهای بودن
You need spare no expense .
نگران خرج ( مخارج ) آن نباش
all the expenses fell on him
تمام مخارج به گردن اوافتاد
account
حساب صورت حساب
To cut down expenses .
خرج را کم کردن ( مخارج راپایین آوردن )
self support
اتکاء بخود تکفل مخارج خود
postpaid
مخارج پستی قبلا پرداخت شده
digital computer
ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
he calcn lates with a
اوبادقت حساب میکند اودرست حساب میکند
no year oppropriation
حساب تامین اعتبار باز حساب باز
f.o.b
قیمت کالا بدون احتساب مخارج حمل و بیمه
postpaid
پاکت تمبردار یا امانتی که قبلا مخارج پست ان پرداخت میشود
bareboat charter
ضمانت نامه تضمین حرکت کشتی و پرداخت مخارج پرسنل ان
real balance effect
اثر پیگو اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مخارج مصرفی
optimum schedule
مطلوبترین برنامه اجرائی برنامه ایکه مخارج پروژه رابه حداقل می رساند
sumptuary law
قانونی که با منع استفاده از بعضی اموال مصرفی جلو مخارج مصرفی زیاد را می گیرد
submarginal land
زمین مطلقا" بی حاصل زمینی که چنان بی حاصل باشد که مخارج سرمایه گذاری و کارگر را نتواندجبران کند
charges forward
هزینه هایی که بوسیله مشتری پرداخت خواهد شد مخارج حمل که بعد از تحویل کالا به مشتری از او دریافت میشود
wagners law
براساس این قانون که توسط اقتصاددان المانی بیان شده رابطه مستقیمی بین افزایش مخارج دولت و افزایش رشد وتوسعه اقتصادی وجود دارد
dynamic condition
شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
scored
حساب
science of numbers
حساب
tallied
حساب
tallies
حساب
algorism
حساب
tally
حساب
dam design
حساب سد
incalculable
بی حساب
account
حساب
scores
حساب
scoreless
بی حساب
arithmetic
حساب
score
حساب
tab
حساب
tabs
حساب
reckonings
حساب
in favour of
به حساب
to keep score
حساب
accountant
ذی حساب
accountants
ذی حساب
incomputable
بی حساب
reckoning
حساب
to my a
به حساب من
tallying
حساب
box score
حساب بازی
boolean calculus
حساب بولی
binary arithmetic
حساب دودوئی
account card
کارت حساب
science of numbers
علم حساب
binary arithmetic
حساب دودویی
calculable
حساب کردنی
capital account
حساب سرمایه
savings account
حساب پس انداز
call to account
حساب خواستن از
calculus of variations
حساب تغییرات
calculator mode
مد ماشین حساب
calculating machine
ماشین حساب
to count up
حساب کردن
to bring to book
حساب پس گرفتن
bank pass book
دفترچه حساب
figure
حساب کردن
bank overdraft
حساب جاری
balance sheet account
حساب ترازنامه
arithmometer
ماشین حساب
arithmetic unit
واحد حساب
stability calculation
حساب پایداری
stock account
حساب موجودی
accoutn balance
مانده حساب
balance of account
مانده حساب
account number
شماره حساب
arithmetician
حساب دان
account cuurent
حساب جاری
figures
حساب کردن
figuring
حساب کردن
to cast up
حساب کردن
comptometer
ماشین حساب
arithmeticlal
مربوط به حساب
acalculia
ناتوانی در حساب
account book
دفتر حساب
in f.of
به حساب بنفع
imprest
حساب تنخواه
ibm computer
ماشین حساب ای بی ام
calculators
حساب کننده
calculators
ماشین حساب
to count
[as]
به حساب رفتن
saving account
حساب پس انداز
calculator
ماشین حساب
calculator
حساب کننده
misreckon
بد حساب کردن
minculculate
بد حساب کردن
tale
جمع حساب
tales
جمع حساب
make much of
حساب بردن از
notcher
حساب نگهدار
loan account
حساب وام ها
joint account
حساب مشترک
integral calculvs
حساب جامعه
integral calculus
حساب جامعه
algorism
[rare]
حساب
[ریاضی]
fluxion
حساب فاضله
pridicate calculus
حساب مسندات
cost accountant
حساب دار
return account
حساب بازگشت
closing of account
تفریغ حساب
rule of thumb
حساب انگشت
rule of thumb
حساب سر انگشتی
rule off
بستن حساب
certificate of expenditure
صورت حساب
certificate of clearance
مفاصا حساب
cash account
حساب نقدی
account with
[at]
a bank
حساب بانکی
residuary account
حساب ترکه
production account
حساب تولید
profit and loss a
حساب سودوزیان
arithmetic
حساب
[ریاضی]
Count me in!
روی من حساب کن!
differential calulus
حساب فاضله
differential calculus
حساب فاضله
design assumption
فرضیه حساب
day of r
روز حساب
crypto account
حساب رمز
realization account
حساب تسویه
miscalculating
بد حساب کردن
liquidates
حساب را واریزکردن
liquidated
حساب را واریزکردن
liquidate
حساب را واریزکردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com