Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (2 milliseconds)
English	Persian
income accounts	حساب های درآمد
Other Matches
cost accounts	حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
cost plus contracts	به حساب خرید سفارش دهنده وجز فروش سازنده به حساب می اورند
reckons	حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckon	حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckoned	حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
equity accounts	حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
capitalized expense	هزینهای که علاوه بر به حساب امدن در حساب سود وزیان
overdrawn account	حساب اضافه برداشت شده حساب با مانده منفی
clearance	تسویه حساب واریز حساب فاصله ازاد لقی
To bring someone to account.	کسی را پای حساب کشیدن [حساب پس گرفتن]
To cook the books.	حساب بالاآوردن (حساب سازی کردن )
Inc	درآمد
(a) come-down <idiom>	درآمد
return [on something]	درآمد
privilege	دستورات کامپیوتری که فقط توسط یک حساب امتیاز دار قابل دستیابی هستند , مثل حذف حساب و دیگر تنظیم کابر جدید یا بررسی کلمه رمز
reckonings	تصفیه حساب صورت حساب
reckoning	تصفیه حساب صورت حساب
It turned out well.	خوب از آب درآمد
He came out of the house.	از منزل درآمد
I had a terrible (hard) time of it.	پدرم درآمد
he went aboard the ship	به کشتی درآمد
meal ticket	ممر درآمد
meal tickets	ممر درآمد
charge and discharge statements	حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
subclass	طبقه اجتماعی کم درآمد
lower class	طبقه اجتماعی کم درآمد
underclass	طبقه اجتماعی کم درآمد
absolute income hypothesis	فرضیه درآمد مطلق
underclass	طبقهی اجتماعی کم درآمد
The employer deducts taxes from the salary.	کارفرما مالیات را از درآمد کم می کند.
She made a good wife.	اوزن خوبی ازآب درآمد
I have a steady monthly income.	درآمد ماهیانه ثابتی دارم
yuppies	جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
yuppie	جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
net factor income from abroad	خالص درآمد عوامل از خارج
The people protested vocally.	صدای مردم درآمد ( اعتراض )
attachable earnings	درآمد ضبط شدنی [قانون]
Whichever way I did it ,It came out(turned out)wrong.	هر طور کردم غلط درآمد
check register	بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
lay off (someone) <idiom>	کاری رابه علت درآمد کم کنارگذاشتن
I had a hell of a time to fix the engine.	پدرم درآمد موتور رادرست کردم
to rely on somebody for your income	از لحاظ درآمد وابسته به کسی بودن
When drink enters, wisdom departs. <proverb>	آنگه که شراب از در درآمد ,هوش و عقل و اختیار از کف برفت .
I am just a pen – pusher .	قلم صد تا یک غاز می زنم (کارهای دفتری یا نگارشی کم درآمد )
account	حساب صورت حساب
he calcn lates with a	اوبادقت حساب میکند اودرست حساب میکند
no year oppropriation	حساب تامین اعتبار باز حساب باز
digital computer	ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
accountant	ذی حساب
in favour of	به حساب
to my a	به حساب من
scoreless	بی حساب
algorism	حساب
tabs	حساب
tab	حساب
science of numbers	حساب
accountants	ذی حساب
to keep score	حساب
account	حساب
dam design	حساب سد
incalculable	بی حساب
incomputable	بی حساب
reckoning	حساب
scores	حساب
tallied	حساب
tallies	حساب
reckonings	حساب
score	حساب
tally	حساب
tallying	حساب
arithmetic	حساب
scored	حساب
Count me in!	روی من حساب کن!
acalculia	ناتوانی در حساب
arithmetic unit	واحد حساب
arithmetic	حساب [ریاضی]
arithmetician	حساب دان
arithmeticlal	مربوط به حساب
account book	دفتر حساب
account card	کارت حساب
account cuurent	حساب جاری
realization account	حساب تسویه
account number	شماره حساب
balance of account	مانده حساب
arithmometer	ماشین حساب
imprest	حساب تنخواه
in f.of	به حساب بنفع
tales	جمع حساب
tale	جمع حساب
computers	ماشین حساب
bank account	حساب بانکی
have it out with someone <idiom>	تصفیه حساب
figuring	حساب کردن
figures	حساب کردن
figure	حساب کردن
scorer	حساب نگهدار
checking out	تسویه حساب
the bill	صورت حساب
ibm computer	ماشین حساب ای بی ام
calculation	حساب براورد
bank accounts	حساب بانکی
comptometer	ماشین حساب
fluxion	حساب فاضله
day of r	روز حساب
rule of thumb	حساب سر انگشتی
rule of thumb	حساب انگشت
return account	حساب بازگشت
crypto account	حساب رمز
tripos	امتحان حساب
undercharge	کم حساب کردن
vidimus	بازرسی حساب
calculator	حساب کننده
calculator	ماشین حساب
to figure up	حساب کردن
design assumption	فرضیه حساب
differential calculus	حساب فاضله
science of numbers	علم حساب
stability calculation	حساب پایداری
stock account	حساب موجودی
savings account	حساب پس انداز
saving account	حساب پس انداز
to bring to book	حساب پس گرفتن
to cast up	حساب کردن
to count up	حساب کردن
rule off	بستن حساب
differential calulus	حساب فاضله
cost accountant	حساب دار
calculators	حساب کننده
closing of account	تفریغ حساب
calculator mode	مد ماشین حساب
calculating machine	ماشین حساب
box score	حساب بازی
boolean calculus	حساب بولی
binary arithmetic	حساب دودوئی
binary arithmetic	حساب دودویی
A rough (crude)estimate.	حساب سر انگشتی
bank pass book	دفترچه حساب
bank overdraft	حساب جاری
balance sheet account	حساب ترازنامه
calculus of variations	حساب تغییرات
call to account	حساب خواستن از
capital account	حساب سرمایه
calculators	ماشین حساب
unguarded	حساب نشده
to count [as]	به حساب رفتن
certificate of expenditure	صورت حساب
certificate of clearance	مفاصا حساب
cash account	حساب نقدی
credit account	حساب اعتباری
algorism [rare]	حساب [ریاضی]
liquidated	حساب را واریزکردن
statement	صورت حساب
account	حساب پس دادن
account	حساب کردن
misreckon	بد حساب کردن
pridicate calculus	حساب مسندات
statements	صورت حساب
residuary account	حساب ترکه
liquidate	حساب را واریزکردن
offsetting	حساب تهاتر
detailing	حساب ریز
detail	حساب ریز
accountable	مسئول حساب
AC	حساب جاری
arithmetic	علم حساب
minculculate	بد حساب کردن
production account	حساب تولید
notcher	حساب نگهدار
desktop	ماشین حساب
computes	حساب کردن
deposit account	حساب پس انداز
deposit account	حساب سپرده
includes	به حساب اوردن
calculates	حساب کردن
calculated	حساب کردن
calculate	حساب کردن
calculable	حساب کردنی
cipher	حساب کردن
cyphers	حساب کردن
deposit accounts	حساب سپرده
deposit accounts	حساب پس انداز
computed	حساب کردن
debit	حساب بدهی
compute	حساب کردن
accoutn balance	مانده حساب
debited	حساب بدهی
debiting	حساب بدهی
debits	حساب بدهی
ciphers	حساب کردن
computer	ماشین حساب
counting	حساب کردن
integral calculvs	حساب جامعه
counted	حساب کردن
expense account	حساب هزینه
count	حساب کردن
scorers	حساب نگهدار
expense account	حساب مخارج
expense accounts	حساب هزینه
current account	حساب جاری
marker	حساب نگهدار

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com