Dictiornary-Farsi | حساس باهوش | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (2 milliseconds)

English	Persian
gleg	حساس باهوش


Search result with all words

perceptive	حساس و باهوش
Other Matches

tentacle	شاخک حساس ریشه حساس
tentacles	شاخک حساس ریشه حساس
sensitive to corrosion	حساس در برابر زنگ زدگی حساس در برابر خوردگی
gradient circuit	مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
knacky	باهوش
spiffy	باهوش
brightest	باهوش
brighter	باهوش
bright	باهوش
precocious	باهوش
understandings	باهوش
on the ball <idiom>	باهوش
keen witted	باهوش
understanding	باهوش
shrewdest	باهوش
shrewder	باهوش
smart	باهوش
heavyweight	باهوش
shrewd	باهوش
smarted	باهوش
smarter	باهوش
heavyweights	باهوش
smartest	باهوش
smarting	باهوش
smarts	باهوش
smarts	باهوش شیک
trick of the trade <idiom>	باهوش وذکاوت
nobody's fool <idiom>	شخص باهوش
cleverer	باهوش با استعداد
clever	باهوش با استعداد
cleverest	باهوش با استعداد
sagacious	باهوش بافراست
smarter	باهوش شیک
to have brains	باهوش بودن
smartest	باهوش شیک
men of intellgence	مردم باهوش
smart	باهوش شیک
keenest	زیرک باهوش
keen	زیرک باهوش
smarted	باهوش شیک
smarting	باهوش شیک
intelligential	عقلانی باهوش
smatt	زیبا باهوش
have something on the ball <idiom>	باهوش ،زرنگ
spry	فرز باهوش
apprehensive	درک کننده باهوش
poodles	نوعی سگ پشمالوی باهوش
poodle	نوعی سگ پشمالوی باهوش
knowledgeable	قابل درک باهوش
the baby takes notice	بچه باهوش است
head piece	ادراک ادم باهوش
wise guy <idiom>	باهوش تراز بقیه جلودادن
swishing	صدای ضربت تازیانه باهوش
swished	صدای ضربت تازیانه باهوش
swish	صدای ضربت تازیانه باهوش
swishes	صدای ضربت تازیانه باهوش
passible	حساس
susceptive	حساس
techy	حساس
elastic	حساس
sharp nosed	حساس
supersensitive	حساس
elastic demand	حساس
sensitive clay	رس حساس
sensate	حساس
thin skinned	حساس
sentimental	حساس
acute	حساس
activator	حساس گر
feisty	حساس
prominent	حساس
key <adj.>	حساس
tendering	حساس
tenderest	حساس
tendered	حساس
tender	حساس
critical	حساس
exquisite	حساس
delicate	حساس
alive	حساس
vigilant	حساس
sensitive	حساس
sensor	حساس
ticklish	حساس
key position	شغل حساس
key points	نقاط حساس
keop soo	نقاط حساس
key terrain	زمین حساس
a sensitive subject [topic]	موضوعی حساس
sensitizer	حساس کننده
it touched him on the raw	بنقطه حساس
sensitization	حساس کردن
hyperaesthetic	زیاده از حد حساس
high strung	بسیار حساس
vibrissa	موی حساس
hygrosensitive	حساس به رطوبت
feelingly	بطور حساس
elastic supply	عرضه حساس
kittle	هوشیار حساس
sensitization	حساس شدن
sensory nerves	پیهای حساس
sensitization	حساس سازی
sensitive zone	منطقه حساس
skinless	خیلی حساس
sensitive plant	گیاه حساس
senseful	خیلی حساس
pixilated	خیلی حساس
supersensitive	حساس شده
supersensitive	فوق حساس
palpi	شاخک حساس
overstrung	خیلی حساس
mimosa	گیاه حساس
tenderises	حساس کردن
sensitises	حساس شدن
sensitised	حساس کردن
sensitised	حساس شدن
stark	حساس سفت
tendering	حساس بودن
sensitively	بطور حساس
tenderest	حساس بودن
sensitizing	حساس شدن
sensitizing	حساس کردن
insensitive	غیر حساس
tenderised	حساس کردن
tenderizing	حساس کردن
tenderizes	حساس کردن
starker	حساس سفت
tenderized	حساس کردن
tenderize	حساس کردن
jumpy	بیقرار حساس
tenderising	حساس کردن
insensitivity	غیر حساس
critical facility	تاسیسات حساس
sensitizes	حساس شدن
critical item	اماد حساس
sensitized	حساس شدن
sensitising	حساس کردن
sensitising	حساس شدن
sensitize	حساس کردن
sensitize	حساس شدن
starkest	حساس سفت
starkly	حساس سفت
sensitises	حساس کردن
tendered	حساس بودن
critical mass	توده حساس
sensitizes	حساس کردن
tender	حساس بودن
critical position	پوزیسیون حساس
sensitized	حساس کردن
insensible	غیر حساس
tentacle	موی حساس جانور
palpus	شاخک حساس سبیل
pressure sensitive pen	قلم حساس به فشار
youch sensitive screen	صفحه حساس به تماس
touch sensitive panel	صفحه حساس به تماس
sensitive to light	حساس نسبت به روشنایی
touch panel	صفحه حساس به تماس
supersensitive	فوق العاده حساس
susceptible to pain	حساس نسبت بدرد
tentacular	دارای شاخک حساس
soft boiled	نیم بند حساس
tender minded	دارای فکر حساس
tentacles	موی حساس جانور
touch sensitive tablet	تابلو حساس به تماس
dipneedle circuit	مدار حساس مغناطیسی
susceptible	حساس مستعد پذیرش
key position	موضع حساس و مهم
context sensitive	حساس نسبت به متن
context sensitive help	کمک حساس به قرینه
inelastic demand	تقاضای غیر حساس
hypergolic fuel	سوخت فوق حساس
detecting circuit	مدار حساس مین
sensitivity	حساس بودن به چیزی
sensitivities	حساس بودن به چیزی
sentient	حساس دستخوش احساسات
electrosensitive paper	کاغذ حساس الکترونیکی
touchier	نازک نارنجی حساس
key terrain features	عوارض حساس زمین
kyusho	نقاط حساس بدن
vital points	نقاط حساس بدن
laminitis	اماس لایههای حساس
touchiest	نازک نارنجی حساس
tentacular	شبیه شاخک حساس
touchy	نازک نارنجی حساس
sensory	وابسته به مرکز احساس حساس
touch sensitive display	صفحه نمایش حساس لمسی
light sensitive resistor	مقاومت حساس در برابر نور
electrosensitive	چاپ با کاغذ حساس به الکترون
detector paper	کاغذ حساس دستگاه اکتشاف ش م ر
otocyst	عضو حساس شنوایی بی مهرگان
dunnite	نوعی ماده منفجر حساس
photoconductor	هادی حساس نسبت به نور
photodiode	دیود حساس نسبت به نور
sensitive	حیاتی از نظرعملیاتی منطقه حساس
pressure sensitive keyboard	صفحه کلید حساس به فشار
light sensitive cell	سلول حساس در برابر نور
hypergolic fuel	سوخت خیلی حساس به اشتعال
homing mine	مین حساس به انعکاس امواج
fluxgate	وسیله حساس به مین مغناطیسی
light sensitive layer	لایه یا قشر حساس در برابرنور

gleg