Dictiornary-Farsi | حساس نسبت به متن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 210 (11 milliseconds)

English	Persian
context sensitive	حساس نسبت به متن


Search result with all words

case sensitive	حساس نسبت به بزرگ یاکوچک بودن حرف
it is insensitive to light	روشنایی را حس نمیکند نسبت به روشنایی حساس نیست
panchromatic	حساس نسبت بهمه رنگها
photocell	یاخته حساس نسبت به نور فتوسل
photoconductive	هادی حساس نسبت به نور هادی نور
photoconductor	هادی حساس نسبت به نور
photodiode	دیود حساس نسبت به نور
sensitive to light	حساس نسبت به روشنایی
susceptible to pain	حساس نسبت بدرد
Other Matches

tentacles	شاخک حساس ریشه حساس
tentacle	شاخک حساس ریشه حساس
sensitive to corrosion	حساس در برابر زنگ زدگی حساس در برابر خوردگی
leverage	نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
lift fan	توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
ohm's law	جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
liftjet	توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
gradient circuit	مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
attributable	قابل نسبت دادن نسبت دادنی
prorata	برحسب نسبت معین بهمان نسبت
nationallism	مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
susceptive	حساس
tendering	حساس
tenderest	حساس
thin skinned	حساس
elastic	حساس
tendered	حساس
tender	حساس
critical	حساس
prominent	حساس
sensor	حساس
acute	حساس
sharp nosed	حساس
techy	حساس
vigilant	حساس
sensitive	حساس
supersensitive	حساس
sentimental	حساس
delicate	حساس
alive	حساس
ticklish	حساس
activator	حساس گر
sensate	حساس
passible	حساس
elastic demand	حساس
key <adj.>	حساس
feisty	حساس
sensitive clay	رس حساس
exquisite	حساس
sensitizes	حساس کردن
tenderize	حساس کردن
sensitizes	حساس شدن
tenderising	حساس کردن
sensitizing	حساس کردن
sensitizing	حساس شدن
tenderises	حساس کردن
tenderised	حساس کردن
hyperaesthetic	زیاده از حد حساس
sensitized	حساس شدن
sensitized	حساس کردن
perceptive	حساس و باهوش
vibrissa	موی حساس
key position	شغل حساس
it touched him on the raw	بنقطه حساس
key terrain	زمین حساس
sensitised	حساس کردن
sensitised	حساس شدن
sensitises	حساس کردن
sensitises	حساس شدن
kittle	هوشیار حساس
sensitising	حساس کردن
sensitising	حساس شدن
sensitize	حساس کردن
sensitize	حساس شدن
tenderized	حساس کردن
high strung	بسیار حساس
gleg	حساس باهوش
pixilated	خیلی حساس
critical position	پوزیسیون حساس
critical mass	توده حساس
critical item	اماد حساس
sensory nerves	پیهای حساس
critical facility	تاسیسات حساس
sensitizer	حساس کننده
sensitization	حساس شدن
senseful	خیلی حساس
sensitive plant	گیاه حساس
sensitization	حساس کردن
key points	نقاط حساس
skinless	خیلی حساس
mimosa	گیاه حساس
tenderizes	حساس کردن
tenderizing	حساس کردن
sensitive zone	منطقه حساس
feelingly	بطور حساس
elastic supply	عرضه حساس
overstrung	خیلی حساس
keop soo	نقاط حساس
supersensitive	فوق حساس
supersensitive	حساس شده
palpi	شاخک حساس
sensitization	حساس سازی
starkly	حساس سفت
insensitive	غیر حساس
insensitivity	غیر حساس
jumpy	بیقرار حساس
tendering	حساس بودن
tender	حساس بودن
tendered	حساس بودن
tenderest	حساس بودن
hygrosensitive	حساس به رطوبت
starkest	حساس سفت
a sensitive subject [topic]	موضوعی حساس
stark	حساس سفت
sensitively	بطور حساس
insensible	غیر حساس
starker	حساس سفت
tentacular	شبیه شاخک حساس
touch sensitive panel	صفحه حساس به تماس
youch sensitive screen	صفحه حساس به تماس
touch sensitive tablet	تابلو حساس به تماس
tender minded	دارای فکر حساس
pressure sensitive pen	قلم حساس به فشار
electrosensitive paper	کاغذ حساس الکترونیکی
tentacular	دارای شاخک حساس
touch panel	صفحه حساس به تماس
sentient	حساس دستخوش احساسات
dipneedle circuit	مدار حساس مغناطیسی
tentacles	موی حساس جانور
palpus	شاخک حساس سبیل
supersensitive	فوق العاده حساس
hypergolic fuel	سوخت فوق حساس
tentacle	موی حساس جانور
soft boiled	نیم بند حساس
detecting circuit	مدار حساس مین
context sensitive help	کمک حساس به قرینه
touchiest	نازک نارنجی حساس
sensitivity	حساس بودن به چیزی
vital points	نقاط حساس بدن
sensitivities	حساس بودن به چیزی
key terrain features	عوارض حساس زمین
key position	موضع حساس و مهم
inelastic demand	تقاضای غیر حساس
laminitis	اماس لایههای حساس
touchier	نازک نارنجی حساس
susceptible	حساس مستعد پذیرش
touchy	نازک نارنجی حساس
kyusho	نقاط حساس بدن
light sensitive resistor	مقاومت حساس در برابر نور
fluxgate	وسیله حساس به مین مغناطیسی
otocyst	عضو حساس شنوایی بی مهرگان
dunnite	نوعی ماده منفجر حساس
touch sensitive display	صفحه نمایش حساس لمسی
sensitive	حیاتی از نظرعملیاتی منطقه حساس
pressure sensitive keyboard	صفحه کلید حساس به فشار
electrosensitive	چاپ با کاغذ حساس به الکترون
homing mine	مین حساس به انعکاس امواج
light sensitive layer	لایه یا قشر حساس در برابرنور
light sensitive cell	سلول حساس در برابر نور
detector paper	کاغذ حساس دستگاه اکتشاف ش م ر
sensory	وابسته به مرکز احساس حساس
hypergolic fuel	سوخت خیلی حساس به اشتعال
influence mine	مین حساس به تاثیر امواج رادیویی
supersensitive	ماسوره یا مین فوق العاده حساس
jelly bean	ادم حساس و بی اراده و سست عنصر
dermis	قسمت حساس وعروقی میان پوست
vital point	حرکت غیرمجاز ضربه به نقاط حساس بدن
hypersensitive	دارای حساسیت فوق العاده خیلی حساس
tag line	جمله نهایی نمایش وغیره نقطه حساس
heliogravure	گراورسازی بوسیله نور برروی صفحه حساس
epicritic	تمیز دهنده گرما وسرما حساس بسرماوگرما
spicule	سیخک شاخک حساس نوک تیز سنبله
spicula	سیخک شاخک حساس نوک تیز سنبله
detectors	گیرنده حساس برای کشف واندازه گیری اشعه مادون قرمز
detector	گیرنده حساس برای کشف واندازه گیری اشعه مادون قرمز
privilege	حساب کامپیوتری که امکان دستیابی به برنامههای خاص یا داده سیستم حساس را میدهد
emulsion laser storage	روش ذخیره سازی دیجیتال با استفاده ازلیزر در مقابل ماده حساس به نور
forms	حساس کننده روی چاپگر که وقتی کاغذ تمام شود اعلام میکند
formed	حساس کننده روی چاپگر که وقتی کاغذ تمام شود اعلام میکند
form	حساس کننده روی چاپگر که وقتی کاغذ تمام شود اعلام میکند
computer output microfilm recorder	دستگاهی که خروجی کامپیوتررا روی فیلم حساس به نوربه شکل میکروسکوپی ضبط میکند
laser	روش ذخیره سازی دیجیتالی با استفاده از لیزر برای برانگیختن ماده حساس به نور
lasers	روش ذخیره سازی دیجیتالی با استفاده از لیزر برای برانگیختن ماده حساس به نور
phototypesetter	وسیلهای که میتواند متن با rendution بالا روی کاغذ یا فیلم حساس به نور ایجاد کند
digitize	سطح حساس که موقعیت قلم را به حالت عددی تبدیل میکند تا رسم ها وارد کامپیوتر شوند
sense switch	سوئیچ حساس کنسول کامپیوتری که ممکن است یک برنامه برای پاسخ گیری به ان سیگنال بفرستد
antistatic mat	پوششی در قسمت جلوی یک دستگاه مانند یک واحد دیسک که به حالت سکون حساس است لایی ناایستا
wet bulb termometere	ترمومتری که در ان جزء حساس توسط پارچهای که همواره با اب مرطوب نگاه داشته میشود احاطه شده است
sense probe	مکانیسم ورودی که نقاط حساس روی یک صفحه نمایش را فعال کرده و درنتیجه برای یک کامپیوترورودی تهیه کند
ratios	نسبت
relation	نسبت
t ratio	نسبت تی
apropos of	نسبت به
rate	نسبت
to	تا نسبت به
than	نسبت به
rates	نسبت
as compared to	نسبت به
proportional	به نسبت
cognation	نسبت
relational	نسبت
in proprotion to	نسبت به
quotient	نسبت
rapport	نسبت
uncross	نسبت
with respect to	نسبت به
kinship	نسبت
towards	نسبت به
quotients	نسبت
In the ration lf one to ten .	به نسبت یک به ده