Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
burg
حصار یانرده اطراف خانه یاشهر
Other Matches
primary cluster
تشکیل ورودیهای یک جدول در اطراف یک خانه منفردجدول
portcullis
محجر یانرده کشویی
portcullises
محجر یانرده کشویی
ledger board
تخته افقی روی نرده پلکان یانرده ایوان
lady help
زنی که بابانوی خانه هم صحبت است واورادرکارهای خانه یاری میکن
pigenhole
کاغذ دان جعبه مخصوص نامه ها خانه خانه کردن
knife boy
خانه شاگردی که کارش پاک کردن کاردهای سفره است خانه شاگرد
it is but a step to my house
تا خانه ما گامی بیش نیست یک قدم است تا خانه ما
mansion house
خانه بزرگ خانه رسمی شهردار لندن
honeycomb
ارایش شش گوش خانه خانه کردن
honeycombs
ارایش شش گوش خانه خانه کردن
toft
عرصه خانه ومتعلقات ان خانه رعیتی
houndstooth check
طرح خانه خانه مورب پارچه
hound's tooth check
طرح خانه خانه مورب پارچه
our neighbour door
کسیکه خانه اش پهلوی خانه ماست
tricotine
پارچه زبر لباسی خانه خانه
homebody
ادم خانه نشین یا علاقمند به خانه
Honey comb design
طرح خانه زنبوری
[یا بندی لوزی که بطور تکراری کل متن فرش را در بر گرفته و داخل خانه ها با اشکال و گل های مختلف تزپین شده است.]
garde manger
سرد خانه اشپز خانه
cellular
لانه زنبوری خانه خانه
weigh house
قپاندار خانه ترازودار خانه
bagnio
فاحشه خانه جنده خانه
enclosure
حصار
barrier
حصار
binds
حصار
bind
حصار
entanglements
حصار
within
در حصار
entanglement
حصار
hedge
حصار
folds
حصار
folded
حصار
fold
حصار
enclosures
حصار
hedges
حصار
hedged
حصار
hawed
حصار
fence
حصار
kraal
حصار
hawing
حصار
walls
حصار
wall
حصار
enceinte
حصار
barracoon
حصار
fences
حصار
barriers
حصار
crush barrier
حصار
haw
حصار
haws
حصار
fenceless
بی حصار
kraals
حصار
backstop
حصار سیمی
stockade
حصار بندی
masons
حصار کشیدن
ring wall or ring fence
حصار گرد
churchyard
حصار کلیسا
churchyards
حصار کلیسا
brick up
حصار کشیدن
mason
حصار کشیدن
hags
مه سفید حصار
siege
محاصره حصار
cramps
محدودکننده حصار
fort
حصار قلعه
fencing
محجر حصار
inclose
چهاردیواری حصار
hag
مه سفید حصار
a breach in the fence
سوراخی در حصار
Cat
حصار مرتفع
hedge
پرچین حصار
hedged
پرچین حصار
hedges
پرچین حصار
sieges
محاصره حصار
stockades
حصار بندی
cramp
محدودکننده حصار
crash barrier
حصار کنار جاده
enclosure
چینه کشی حصار
inclosure
چهار دیواری حصار
wall
حصار دار کردن
walls
حصار دار کردن
enclosures
چینه کشی حصار
paling
حصار کشی نرده
palest
حصار دفاعی دفاع
paddocks
در حصار قراردادن غوک
batten fence
حصار با میله چوبی
extramural
خارج از حصار شهر
paddock
در حصار قراردادن غوک
backstop
حصار انتهای زمین
pale
حصار دفاعی دفاع
paler
حصار دفاعی دفاع
i do not know your house
خانه شما را بلد نیستم نمیدانم خانه شما کجاست
cells
جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
cell
جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
garrisons
محصور کردن حصار کشیدن
garrison
محصور کردن حصار کشیدن
formulas
الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
formula
الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
formulae
الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
enclosing
به پیوست فرستادن حصار یا چینه کشیدن دور
batting cage
حصار توری برای تمرین بیس بال
enclose
به پیوست فرستادن حصار یا چینه کشیدن دور
encloses
به پیوست فرستادن حصار یا چینه کشیدن دور
paddocks
میدان تمرین اسب دوانی واتومبیلهای کورسی حصار
paddock
میدان تمرین اسب دوانی واتومبیلهای کورسی حصار
ranged
یک خانه یا تعدادی خانه
ranges
یک خانه یا تعدادی خانه
range
یک خانه یا تعدادی خانه
honey comb
خانه خانه کردن
milieu
اطراف
milieus
اطراف
milieux
اطراف
environments
اطراف
environs
اطراف
parties
اطراف
from the four winds
از اطراف
environment
اطراف
ambient noise
صدای اطراف
wryly
به اطراف چرخاندن
periderm
پوست اطراف
edge zone
اطراف لبه
gravesides
اطراف قبر
graveside
اطراف قبر
go around
<idiom>
به اطراف سفرکردن
architrave
گچبری اطراف در
wry
به اطراف چرخاندن
mess around
<idiom>
دو رو اطراف بازیکردن
pappus
کلاله اطراف گل
pericardium
اطراف قلب
sides of the question
اطراف موضوع
vicinity
در حدود در اطراف
about
در اطراف نزدیک
the house is in my possession
خانه در تصرف من است خانه در دست من است
touchline
خط اطراف زمین فوتبال
to look a bout
اطراف کار را پاییدن
sea chest
مکندههای اطراف ناو
atmosphere
فضای اطراف هرجسمی
barnyard
محوطهء اطراف انبار
barnyards
محوطهء اطراف انبار
seaward
اطراف دریا روبدریا
atmospheres
فضای اطراف هرجسمی
black eye
سیاهی اطراف چشم
black eyes
سیاهی اطراف چشم
port
ریل اطراف ناو
parties
متداعیین اطراف دعوی
look round
اطراف کار را دیدن
quayside
زمین اطراف بارانداز
(keep/have one's) ear to the ground
<idiom>
بادقت مراقب اطراف بودن
reeling
دستگاهی که اطراف آن نوار می چرخد
reeled
دستگاهی که اطراف آن نوار می چرخد
reel
دستگاهی که اطراف آن نوار می چرخد
paraselene
روشنایی اطراف هاله ماه
periosteal
واقع در اطراف ضریع استخوان
safe distance
مسافت امن اطراف مین
boundry lines
خطوط اطراف زمین والیبال
drop leaf
رومیزی اویخته از اطراف میز
whiskery
موی اطراف گونه وچانه
snaking
تورگیری اطراف توپ ناو
reels
دستگاهی که اطراف آن نوار می چرخد
sword dance
اجرای رقص در اطراف شمشیر
whisker
موی اطراف گونه وچانه
greater
شهر و حومه و شهرکهای اطراف آن
heat muff
پوشش اطراف پنجه اگزوز
areola
محوطهء کوچک اطراف چیزی
balteus
[نواری در اطراف بالشتک قوسی]
frame
و مرز اطراف فضای پنجره
ambient
متوسط دمای طبیعی اطراف یک وسیله
cross pointing
ارایش طنابهای اطراف ناو یااستنچی
mauls
گروه مهاجمان ومدافعان اطراف توپ
mauling
گروه مهاجمان ومدافعان اطراف توپ
mauled
گروه مهاجمان ومدافعان اطراف توپ
maul
گروه مهاجمان ومدافعان اطراف توپ
plaster cast
گچ گیری اطراف عضو شکسته گچ گرفتن
ambience
نقوش و تزئینات اطراف یک تابلو نقاشی
albumen
مواد ذخیرهء اطراف بافت گیاهی
albumens
مواد ذخیرهء اطراف بافت گیاهی
ambiance
نقوش و تزئینات اطراف یک تابلو نقاشی
vibrissa
سبیل وموی اطراف دهان حیوان
seminar
جلسه بحث وتحقیق در اطراف موضوعی
seminars
جلسه بحث وتحقیق در اطراف موضوعی
cimbia
[نوار یا ابزار مغزی اطراف ستون]
aureole
هاله نورانی اطراف خورشید و سایرستارگان
aureola
هاله نورانی اطراف خورشید و سایرستارگان
thistledown
پرز اطراف گلهای خاربن یا ژاژ
peristyle
ردیف ستونهای اطراف ایوان یا حیاط
plaster casts
گچ گیری اطراف عضو شکسته گچ گرفتن
aerodynamic shape
شکل یک جسم در رابطه باجریان هوا در اطراف ان
margins
فضای خالی اطراف بخشی از متن چاپی
Gibbs surround
[معماری نواری اطراف چارچوب در، طاقچه و پنجره]
margin
فضای خالی اطراف بخشی از متن چاپی
to be wary of saying something
در گفتن سخن ملاحظه اطراف کار راکردن
riviera
ناحیه ساحلی فرانسه و ایتالیادر اطراف مدیترانه
cladding
ماده محافظت کننده اطراف یک هسته هادی
splinter screen
پوسته زره پوش اطراف پل فرماندهی ناو
gipsy bonnet
کلاه زنانه که اطراف ان برگههای پهن دارد
to send things flying
[بخاطر ضربه]
به اطراف در هوا پراکنده شدن
facing distance
مسافت بین نفرات در صف برای سهولت چرخش به اطراف
fluffs
موهای نرم وکوتاه اطراف لب وگونه کرکدار شدن
broken stowage
فضای خالی اطراف امادها وبارها در داخل کشتی
fluff
موهای نرم وکوتاه اطراف لب وگونه کرکدار شدن
riparian law
قوانین مربوط به اعیان واموال موجود در اطراف رودخانه
to look round
اطراف کار را دیدن یا پاییدن امکان چیزیی راسنجیدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com