Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (3 milliseconds)
English
Persian
attend
حضور داشتن
attending
حضور داشتن
attends
حضور داشتن
to be in attendance
[at an event]
حضور داشتن
[در مراسمی ]
[اصطلاح رسمی]
Other Matches
tendance
حضور
attendances
حضور
attendance
حضور
in the presence of ...
در حضور ...
presence
حضور
presentment
بیان حضور
roll call
حضور و غیاب
savoir faire
حضور ذهن
tact
حضور ذهن
in my presence
در حضور من
[حقوق]
audiences
اجازه حضور
audience
اجازه حضور
before the jvdges
در حضور قاضی
in your presence
در حضور شما
immanency
حضور درهمه جا
non appearance
عدم حضور در
non attendance
عدم حضور
presence of mind
حضور ذهن
non attandance
عدم حضور
common sense
حضور ذهن
immanence
حضور درهمه جا
to put in an appearance
حضور بهم رساندن
process
تکلیف به حضور کردن
processes
تکلیف به حضور کردن
to request the company of:
حضور کسی را خواستن
presence
[of somebody]
حضور
[کسی]
[حقوق]
locus standi
حق حضور در دادگاه یامجلس
call the roll
حضور و غیاب کردن
immediacy
اگاهی حضور ذهن
ubiquity
حضور در همه جا در یک وقت
pluripresence
حضور در چند جا در یک زمان
arrivals
حضور در خدمت فرستی
roll call
حضور و غیاب سازمانی
absence of mind
عدم حضور ذهن
coram judice
در حضور قاضی اصاع
to make ones a
حضور بهم رساندن
omnipresence
حضور در همه جا در ان واحد
arrival
حضور در خدمت فرستی
sit-ins
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
Is my presence absolutely necessary?
آیا حضور من لازم است؟
to bring somebody before the judge
کسی را در حضور قاضی آوردن
show up
حاضر شدن حضور یافتن
sit in
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
sit-in
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
to bring the matter before a court
[the judge]
دعوایی را در حضور قاضی آوردن
libation
تقدیم شراب به حضور خدایان
libations
تقدیم شراب به حضور خدایان
bases boaded
ضربه با حضور بازیگران درپایگاههای 1 و 2 و 3
recusance
سرپیچی امتناع از حضور در مجالس عبادت
recusancy
سرپیچی امتناع از حضور در مجالس عبادت
your presence is requested
خواهشمند است حضور بهم رسانید
assists
حضور بهم رساندن توجه کردن
assisting
حضور بهم رساندن توجه کردن
attendance of a doctor
حضور پزشک روی رینگ بوکس
assisted
حضور بهم رساندن توجه کردن
bases empty
ضربه بدون حضور بازیگر درپایگاهها
assist
حضور بهم رساندن توجه کردن
subpoena
کتبا" کسی را به دادگاه یا به حضور مامورتحقیق فراخواندن
subpoenaed
کتبا" کسی را به دادگاه یا به حضور مامورتحقیق فراخواندن
subpoenaing
کتبا" کسی را به دادگاه یا به حضور مامورتحقیق فراخواندن
subpoenas
کتبا" کسی را به دادگاه یا به حضور مامورتحقیق فراخواندن
longest
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long-
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn
<idiom>
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longer
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
preconception
عقیده از قبل تشکیل شده حضور پیش از وقت
preconceptions
عقیده از قبل تشکیل شده حضور پیش از وقت
banc
جلسهای که با حضور کلیه قضات یک دادگاه تشکیل شود
to keep down
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
appearance money
پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
nonduty status
حالت یا وضعیت بدون کاری عدم حضور در سر خدمت معلق
barristers
وکیل مدافع وکیلی که حق حضور دردادگاه و دفاع شفاهی را دارد
barrister
وکیل مدافع وکیلی که حق حضور دردادگاه و دفاع شفاهی را دارد
nuncupative will
وصیتی که ابتدا در حضور عدهای ازشهود اعلام و متعاقبا"نوشته میشود
two man rule
قانون حضور یاتصویب دونفره یا تصویب به وسیله دونفر برای انجام کار
time card
کارتی که ساعت حضور وغیاب کارگر روی ان قید میشود گاه برگ
proffers
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffering
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffered
تقدیم داشتن عرضه داشتن
cost
قیمت داشتن ارزش داشتن
abhorred
بیم داشتن از ترس داشتن از
meanest
مقصود داشتن هدف داشتن
differ
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
abhorring
بیم داشتن از ترس داشتن از
abhors
بیم داشتن از ترس داشتن از
differing
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
to have by heart
ازحفظ داشتن درسینه داشتن
proffer
تقدیم داشتن عرضه داشتن
differs
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
mean
مقصود داشتن هدف داشتن
differed
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
meaner
مقصود داشتن هدف داشتن
reside
اقامت داشتن مسکن داشتن
resided
اقامت داشتن مسکن داشتن
resides
اقامت داشتن مسکن داشتن
hoping
انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes
انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped
انتظار داشتن ارزو داشتن
hope
انتظار داشتن ارزو داشتن
upkeep
بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
to have something in reserve
چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
long for
اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
lead a dog's life
<idiom>
زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
arrival
زمان حضور زمان رسیدن
arrivals
زمان حضور زمان رسیدن
statute of fraud
قوانین ضد کلاهبرداری قوانینی که در سال 7761میلادی در زمان چارلزیازدهم در انگلستان به تصویب رسید و هدف اصلی ان جلوگیری از گواهی دروغ و پیمان شکنی و استفاده نامشروع از عدم حضور ذهن گواهان در محکمه بود
early token release
در شبکه FDDI یا Ring-Token سیستمی که به دو Token اجازه حضور در شبکه حلقهای میدهد که مناسب برای وقتی است که ترافیک خط بالا است
monogyny
داشتن یک زن
possess
داشتن
to go hot
تب داشتن
lackvt
کم داشتن
possesses
داشتن
owns
داشتن
to be feverish
تب داشتن
to be in a f.
تب داشتن
to have f.
تب داشتن
doubt
شک داشتن
doubted
شک داشتن
doubting
شک داشتن
doubts
شک داشتن
have
داشتن
having
داشتن
owning
داشتن
possessing
داشتن
relieve
داشتن
relieves
داشتن
redolence
بو داشتن
own
داشتن
relieving
داشتن
owned
داشتن
to hold a meeting
داشتن
intercommon
داشتن
to have
داشتن
bear
در بر داشتن
lacked
کم داشتن
bears
در بر داشتن
to hold
داشتن
lack
کم داشتن
bears
داشتن
wanted
کم داشتن
want
کم داشتن
to possess
داشتن
bear
داشتن
to have possession of
داشتن
lacks
کم داشتن
quake
لرزش داشتن
to keep in
نگاه داشتن
abominate
تنفر داشتن
abominated
تنفر داشتن
abominates
تنفر داشتن
abominating
تنفر داشتن
hear
خبر داشتن
vibrated
ارتعاش داشتن
hears
خبر داشتن
quaked
لرزش داشتن
to keep any one waiting
نگاه داشتن
to keep a fast
روزه داشتن
to keep a carriage
درشکه داشتن
contradicts
تناقض داشتن با
valuing
گرامی داشتن
hunger
اشتیاق داشتن
to know by heart
ازحفظ داشتن
to know for certain
یقین داشتن
vibrating
ارتعاش داشتن
vibrates
ارتعاش داشتن
vibrate
ارتعاش داشتن
scoots
سرعت داشتن
scooting
سرعت داشتن
scooted
سرعت داشتن
scoot
سرعت داشتن
to keep watch
پاس داشتن
to keep up prices
نرخهارابالانگاه داشتن
tolerate
طاقت داشتن
contradict
تناقض داشتن با
to keep shop
دکان داشتن
value
گرامی داشتن
implying
دلالت داشتن
imply
دلالت داشتن
implies
دلالت داشتن
values
گرامی داشتن
tolerating
طاقت داشتن
tolerates
طاقت داشتن
tolerated
طاقت داشتن
deserves
استحقاق داشتن
to fondle to the heart
گرامی داشتن
to have in remembrance
بخاطر داشتن
to have in stock
موجود داشتن
bipolarity
داشتن دو قطب
outclassing
برتری داشتن بر
bestowon
ارزی داشتن
bear on
نسبت داشتن
to have in view
در نظر داشتن
to have patience
شکیبایی داشتن
amativeness
دوست داشتن
to have the pull of
برتری داشتن بر
to have in remembrance
یاد داشتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com