English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (3 milliseconds)
English Persian
pluripresence حضور در چند جا در یک زمان
Search result with all words
arrival زمان حضور زمان رسیدن
arrivals زمان حضور زمان رسیدن
statute of fraud قوانین ضد کلاهبرداری قوانینی که در سال 7761میلادی در زمان چارلزیازدهم در انگلستان به تصویب رسید و هدف اصلی ان جلوگیری از گواهی دروغ و پیمان شکنی و استفاده نامشروع از عدم حضور ذهن گواهان در محکمه بود
Other Matches
line haul زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
cache مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
realtime زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuit روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuits روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
in the presence of ... در حضور ...
presence حضور
tendance حضور
attendance حضور
attendances حضور
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
presence of mind حضور ذهن
common sense حضور ذهن
audience اجازه حضور
attends حضور داشتن
attending حضور داشتن
attend حضور داشتن
savoir faire حضور ذهن
roll call حضور و غیاب
audiences اجازه حضور
before the jvdges در حضور قاضی
in my presence در حضور من [حقوق]
non attandance عدم حضور
non appearance عدم حضور در
non attendance عدم حضور
presentment بیان حضور
tact حضور ذهن
in your presence در حضور شما
immanency حضور درهمه جا
immanence حضور درهمه جا
arrival حضور در خدمت فرستی
presence [of somebody] حضور [کسی] [حقوق]
immediacy اگاهی حضور ذهن
ubiquity حضور در همه جا در یک وقت
absence of mind عدم حضور ذهن
process تکلیف به حضور کردن
arrivals حضور در خدمت فرستی
processes تکلیف به حضور کردن
coram judice در حضور قاضی اصاع
locus standi حق حضور در دادگاه یامجلس
call the roll حضور و غیاب کردن
roll call حضور و غیاب سازمانی
to request the company of: حضور کسی را خواستن
to put in an appearance حضور بهم رساندن
omnipresence حضور در همه جا در ان واحد
to make ones a حضور بهم رساندن
bases boaded ضربه با حضور بازیگران درپایگاههای 1 و 2 و 3
sit-ins حضور درمحلی بعنوان اعتراض
sit in حضور درمحلی بعنوان اعتراض
to bring somebody before the judge کسی را در حضور قاضی آوردن
sit-in حضور درمحلی بعنوان اعتراض
to bring the matter before a court [the judge] دعوایی را در حضور قاضی آوردن
show up حاضر شدن حضور یافتن
Is my presence absolutely necessary? آیا حضور من لازم است؟
libations تقدیم شراب به حضور خدایان
libation تقدیم شراب به حضور خدایان
assists حضور بهم رساندن توجه کردن
recusance سرپیچی امتناع از حضور در مجالس عبادت
recusancy سرپیچی امتناع از حضور در مجالس عبادت
assisting حضور بهم رساندن توجه کردن
attendance of a doctor حضور پزشک روی رینگ بوکس
assisted حضور بهم رساندن توجه کردن
bases empty ضربه بدون حضور بازیگر درپایگاهها
assist حضور بهم رساندن توجه کردن
to be in attendance [at an event] حضور داشتن [در مراسمی ] [اصطلاح رسمی]
your presence is requested خواهشمند است حضور بهم رسانید
access time کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
reference نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
presenting زمان حاضر زمان حال
presented زمان حاضر زمان حال
presents زمان حاضر زمان حال
response time زمان جواب زمان پاسخگویی
present زمان حاضر زمان حال
seek time زمان جستجو زمان طلب
subpoenaed کتبا" کسی را به دادگاه یا به حضور مامورتحقیق فراخواندن
subpoenaing کتبا" کسی را به دادگاه یا به حضور مامورتحقیق فراخواندن
subpoena کتبا" کسی را به دادگاه یا به حضور مامورتحقیق فراخواندن
subpoenas کتبا" کسی را به دادگاه یا به حضور مامورتحقیق فراخواندن
read time زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
preconceptions عقیده از قبل تشکیل شده حضور پیش از وقت
banc جلسهای که با حضور کلیه قضات یک دادگاه تشکیل شود
preconception عقیده از قبل تشکیل شده حضور پیش از وقت
tour of duty زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
appearance money پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
nonduty status حالت یا وضعیت بدون کاری عدم حضور در سر خدمت معلق
barristers وکیل مدافع وکیلی که حق حضور دردادگاه و دفاع شفاهی را دارد
barrister وکیل مدافع وکیلی که حق حضور دردادگاه و دفاع شفاهی را دارد
nuncupative will وصیتی که ابتدا در حضور عدهای ازشهود اعلام و متعاقبا"نوشته میشود
two man rule قانون حضور یاتصویب دونفره یا تصویب به وسیله دونفر برای انجام کار
time card کارتی که ساعت حضور وغیاب کارگر روی ان قید میشود گاه برگ
timed مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
time مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
times مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
imprescriptible وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
equation of time خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
unemployment compensation پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
execution 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
production cycle زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
frequency زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequencies زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
splits زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
cryptoperiod زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
short cycle annealing سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
early time زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
tensing زمان فعل تصریف زمان فعل
tensest زمان فعل تصریف زمان فعل
tense زمان فعل تصریف زمان فعل
tenses زمان فعل تصریف زمان فعل
tenser زمان فعل تصریف زمان فعل
tensed زمان فعل تصریف زمان فعل
angular velocity sight زمان سنج رهایی بمب دوربین زمان سنج زاویه رهایی بمب
early token release در شبکه FDDI یا Ring-Token سیستمی که به دو Token اجازه حضور در شبکه حلقهای میدهد که مناسب برای وقتی است که ترافیک خط بالا است
station time زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
term زمان
period زمان
termed زمان
terming زمان
whene'er هر زمان
cycle time زمان
contemporaneous هم زمان
thence از ان زمان
tempo زمان
time consuming زمان بر
zeitgeist زمان
dates زمان
date زمان
tempos زمان
time-consuming زمان بر
simultaneously در یک زمان
away از ان زمان
cotemporaneous هم زمان
times زمان
synchronous هم زمان
time زمان
time of blowing زمان دم
synchrone هم زمان
timed زمان
clock زمان
stroking زمان
clocks زمان ها
periods زمان
timepiece زمان
coinstantaneous هم زمان
stroked زمان
strokes زمان
time-piece زمان
ticker [colloquial] [watch] زمان
yet تا ان زمان
thitherto تا ان زمان
stroke زمان
recovery time زمان بهبود
hour meter زمان شمار
hereunto تا این زمان
fuze setting زمان ماسوره
holding time زمان نگهداری
statute of limitation مرور زمان
preparation time زمان تهیه
idle time زمان بی باری
the past tense زمان گذشته
head seek time زمان جستجوی هد
reasonable time زمان معقول
seek time زمان پیگردی
reaction time زمان واکنش
whenever هر زمان که هرگاه
production time زمان ساخت
production time زمان تولید
the fullness of time زمان کامل
testing time زمان ازمایش
idle period زمان توقف
handleing time زمان بررسی
system time زمان سیستم
greenwich time زمان گرینیچ
preterit زمان ماضی
floor to floor time زمان اصلی
the preterite tense زمان گذشته
the secular bird فرید زمان
fusing time زمان ذوب
solar time زمان شمسی
response time زمان واکنش
lapsing گذشت زمان
slack time زمان سکون
real time زمان حقیقی
retention time زمان بازداری
sidereal time زمان نجومی
whoopee زمان خوشی
sidereal time زمان ستارههای
rise time زمان خیز
setup time زمان برپایی
setting time زمان گیرش
run time زمان اجرا
running time زمان رانش
scheduler زمان بند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com