Dictiornary-Farsi | حفاظت محیط زیست | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (11 milliseconds)

English	Persian
environmental protection	حفاظت محیط زیست


Search result with all words

to tip something [British E]	ته نشین شدن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
to tip something [British E]	رسوب کردن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
to tip something [British E]	ذخیره کردن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
Other Matches

environment	محیط زیست
environments	محیط زیست
environmentalism	محیط زیست گرایی
environmentalism	محیط زیست شناسی
environmentalist	محیط زیست شناس
environmentalist	محیط زیست گرا
environmental conservation	حفافت محیط زیست
environmentalists	محیط زیست شناس
environmentalists	محیط زیست گرا
environmental test	ازمایش محیط زیست ازمایش محیط فیزیکی
environmental services	دوایر خدمات بهسازی محیط زیست
the Green Dot® [recycling symbol]	علامت نقطه سبز [بازچرخی در محیط زیست]
to greenwash	نشان دادن که انگاری نگران محیط زیست باشند
sere	تغییر وسیر تکاملی محیط زیست گیاهان وجانوران خشک
Plans for the dam have been rejected by environmentalists.	برنامه ریزیها برای سد از طرف محیط زیست شناسان رد شده است.
greenwash	نمایش سطحی یا ریاکارانه توسط یک سازمان که نگران محیط زیست است
rezone	محیط چیزی را اصلاح کردن محیط را تغییر دادن
bioecology	رشتهای از محیط شناسی که روابط گیاهان و حیوانات رابا محیط اطراف خود موردبحث قرار میدهد
eco-branch	شعبه زیست بوم [شاخه اقتصاد مناسب با زیست بوم]
environmental preservation	نگهداشت زیست محیطی حفافت زیست محیطی
subsistence	زیست
biogen	زیست زا
performance of the dam	زیست سد
symbion	هم زیست
bio-	زیست -
milieux	محیط
milieus	محیط
milieu	محیط
periphery	محیط
peripheries	محیط
girths	محیط
girth	محیط
entourages	محیط
perimeter	محیط
perimeters	محیط
millieu	محیط
outward things	محیط
circuity	محیط
spheres	محیط
sphere	محیط
entourage	محیط
circumferences	محیط
lap	محیط
outlined	محیط
outlines	محیط
lapped	محیط
outlining	محیط
setting	محیط
ambiance	محیط
medium	محیط
settings	محیط
environment	محیط
outline	محیط
environments	محیط
circumference	محیط
surroundings	محیط
ambience	محیط
mediums	محیط
outside	محیط
outsides	محیط
modus vivendi	شیوه زیست
existences	زیست موجودیت
liveware	زیست افزار
biomass	زیست توده
subsistence	وسایل زیست
biologist	زیست شناس
biosphere	فضای زیست
libido	زیست مایه
settlement	زیست گاه
inhabitant	زیست کننده در
livability	زیست پذیری
biogenesis	زیست زاد
biomechanics	زیست مکانیک
biometrics	زیست سنجی
biometrics	زیست سنجش
biometry	زیست سنجی
subsistence	مربوط به زیست
biopolymer	زیست بسپار
biospher	زیست کره
biotype	زیست گروه
viability	زیست پذیری
exvia	برون زیست
biome	زیست بوم
biome	اقلیم زیست
existence	زیست موجودیت
biogenetic	زیست زادی
biogenic	زیست زاییده
biogenosphere	زیست کره
biogenosphere	زیست سپهر
biogeographic	زیست جغرافیایی
biogeography	زیست جغرافی
life space	فضای زیست
life force	زیست نیرو
libidinal	زیست مایهای
biologism	زیست شناسی
bioluminescence	زیست تابی
libidos	زیست مایه
biophysics	زیست- فیزیک
biological clock	زیست گشت
biogases	زیست گاز
work	زیست عمل
worked	زیست عمل
biology	زیست شناسی
biogas	زیست گاز
biological	زیست شناختی
eco-	زیست بوم
homeland	زیست بوم
homelands	زیست بوم
subsist	زیست کردن
subsisted	زیست کردن
subsisting	زیست کردن
subsists	زیست کردن
joie de vivre	زیست شادی
biological chemistry	زیست شیمی
biochemist	زیست شیمیدان
biochemists	زیست شیمیدان
biologically	زیست شناختی
biotechnology	زیست فناوری
biochemistry	زیست- شیمی
biosphere	زیست کره
biochemistry	زیست شیمی
colony	زیست گاه
settlements	زیست گاه
biosphere	زیست سپهر
operational environment	محیط عملیاتی
ill neighboured	دارای محیط بد
environmentalist	محیط نگر
operational environment	محیط فعالیت
psychological environment	محیط روانی
induced environment	محیط القایی
polarization of a medium	قطبش محیط
circumference	محیط دایره
in vitro	در محیط مصنوعی
in vivo	در محیط طبیعی
comprehensive	وسیع محیط
living environment	محیط زنده
windowing environment	محیط پنجرهای
threptic	محیط زاد
medium	محیط کشت
mixed environment	محیط درهم
social milieu	محیط اجتماعی
shelf environment	محیط کم عمق
therapeutic millieu	محیط درمانی
contour	محیط مرئی
mediums	محیط کشت
environmentalists	محیط نگر
miseenscene	محیط کلی
environment architecture	معماری محیط
bonification	به سازی محیط
perimeter	پیرامون محیط
silhouettes	محیط مریی
silhouette	محیط مریی
milieus	محیط اجتماعی
milieu	محیط اجتماعی
circling	محیط دایره
perimeters	پیرامون محیط
bodification	بهسازی محیط
atmospheric environement	محیط جوی
ambient temperature	دمای محیط
ambient pressure	فشار محیط
acclimatization	سازش با محیط
circumferences	محیط دایره
circles	محیط دایره
circled	محیط دایره
peripheries	محیط حدود
dispersion medium	محیط پاشندگی
periphery	محیط حدود
milieu therapy	محیط درمانی
workbenches	محیط کاری
workbench	محیط کاری
dispersive medium	محیط پخش
milieux	محیط اجتماعی
circle	محیط دایره
climate for growth	محیط رشد
circumambient	محیط دورگردیدن
perimeter [circumference] of a circle	محیط دایره
proclimax	منطقه زیست جانوریاگیاهی
biochemical catalyst	کاتالیزور زیست شیمیایی
biochron	زیست زمان جانداران
biocid	زیست کش مانع حیات
biodegradable	زیست تجزیه پذیر
phenology	زیست پدیده شناسی
stenobathic	درعمق کم زیست کننده
saltwater	زیست کننده در اب شور
viable	زیست پذیر ماندنی
amylum	نشاسته [زیست شیمی]
biological chemistry	بیوشیمی [زیست شیمی]
biochemistry	بیوشیمی [زیست شیمی]
eco-technology	فناوری زیست بوم
bioclimatology	زیست اقلیم شناسی
biological control	کنترل زیست شناختی
environmental impact	نشانزد زیست محیطی
biologism	زیست شناختی نگری
geobiology	زمین زیست شناسی
lacustrine	زیست کننده دردریاچه
fluvial	زیست کننده در رودخانه
biomass pyramid	هرم زیست توده
environmental costs	مضار زیست محیطی
psychobiology	روانشناسی زیست شناختی
coexistent	باهم زیست کننده