English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
take sides <idiom> حفافت ازیک طرف به طرف دیگر
Other Matches
from stem to stern ازیک سربسر دیگر
aliunde ازیک جای دیگر
itineration ازیک جابجایی دیگر
metastasize گسترش یافتن مرض ازیک نقطهء بدن به نقطه دیگر
ferryboat قایقی که بوسیله سیم یا طناب وغیره ازیک سوی رودخانه بسوی دیگر میرود
ferryboats قایقی که بوسیله سیم یا طناب وغیره ازیک سوی رودخانه بسوی دیگر میرود
ferry گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
relayed ارسال داده ازیک منبع وسپس ارسال آن به نقط ه دیگر
imethod روش ارسال پیام یک طرفه ازیک ایستگاه به ایستگاه دیگر
relays ارسال داده ازیک منبع وسپس ارسال آن به نقط ه دیگر
relay ارسال داده ازیک منبع وسپس ارسال آن به نقط ه دیگر
cross modulation مدولاسیون ناخواسته که ازیک کاریر به کاریر دیگر درهمان گیرنده تاثیر میگذارد
slewing سرعت حرکت ابزارهای ماشینی کنترل شده عددی ازیک محل به محل دیگر
from pillar to post ازیک وسیله به وسیله دیگر
splash proof enclosure حفافت در برابر قطرات اب حفافت در برابر باران حفافت در مقابل ریزش قطرات اب
osmosis ازیک پرده
uniparental ازیک ولی
on one hand ازیک طرف
ex parte ازیک طرف
of the same leaven ازیک جنس
from pillar to post ازیک دربدردیگر
chips قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chip قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
consubstantiate ازیک جنس شدن
to solicit an office درخواست ازیک شرکت
Ask each and every one of them . ازیک یک آنها بپرسید
to lose an eye ازیک چشم نابیناشدن
dual استفاده ازیک جفت
extravaganzas ازیک شخصیت خیالی
extravaganza ازیک شخصیت خیالی
otherwise <adv.> به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر]
lobectomy برداشتن قسمتی ازیک عضو
personal computing استفاده ازیک کامپیوتر شخصی
gybe ازیک سوبسوی دیگرجنبیدن تغییرجهت دادن
out fall محلی که اب ازیک مجرابه مجرای بزرگترمیریزد
it is useful in a way ازیک جهت سودمنداست تاندازهای مفیداست
replay خواندن مجدد داده یا سیگنال ازیک ضبط
replaying خواندن مجدد داده یا سیگنال ازیک ضبط
replays خواندن مجدد داده یا سیگنال ازیک ضبط
nutcrackers تمرین ضربه سخت خوردن ازیک یا دو بازیگر
replayed خواندن مجدد داده یا سیگنال ازیک ضبط
nutcracker تمرین ضربه سخت خوردن ازیک یا دو بازیگر
entrance head بار لازم برای ایجاد جریان ازیک لوله
eponymy اشتقاق اسم قبیله یا شخص یاعشیره ازیک کلمه
polyoestrous دارای بیش ازیک وهله جفت گیری در سال
retrospective search جستجوی متن ها دریک موضوع مشخص ازیک داده
reconstitution site قرارگاه یا ستاد بازیافتی ازیک یکان منهدم شده
conversions وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversion وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
round robin (meeting or discussion) <idiom> جلسهای که درآن شخص ازیک گروه شرکت کرده باشد
scrimmage بازی تمرینی بین دو گروه ازیک تیم تمرین والیبال
relocates انتقال داده ازیک محل فضای ذخیره سازی به دیگری
relocated انتقال داده ازیک محل فضای ذخیره سازی به دیگری
relocate انتقال داده ازیک محل فضای ذخیره سازی به دیگری
scrimmages بازی تمرینی بین دو گروه ازیک تیم تمرین والیبال
Sept دسته یا اجتماعی که افرادش معتقداند ازیک جد یا نیا بوجودامده اند
paragram جناسی که عبارت است ازتغییرحرف یا حروفی ازیک واژه تصحیف
outdegree تعداد رئوس جهت داری که ازیک گره خارج می شوند
reproducing کپی کردن داده یا متن ازیک ماده یا رسانه به دیگری
reproduce کپی کردن داده یا متن ازیک ماده یا رسانه به دیگری
reproduced کپی کردن داده یا متن ازیک ماده یا رسانه به دیگری
relocating انتقال داده ازیک محل فضای ذخیره سازی به دیگری
reproduces کپی کردن داده یا متن ازیک ماده یا رسانه به دیگری
roll forward تابع پایگاه داده ها که کاربر را ازیک آسیب نجات میدهد.
reference نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time دفعه دیگر [وقت دیگر]
tunnelling روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
safe guard حفافت
preservation حفافت
safekeeping حفافت
custody حفافت
egis حفافت
security حفافت
protection حفافت
cell protection حفافت سل
conservation حفافت
distortion اختلاف ناطلوب بین قبل و بعد از عبور سیگنال ازیک قطعه
systematic theology بخشی از علوم الهی که مذاهب مختلفه را جزئی ازیک حقیقت کل میداند
distortions اختلاف ناطلوب بین قبل و بعد از عبور سیگنال ازیک قطعه
he was otherwise ordered جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
armor protection حفافت زرهی
guard حفافت کردن
guards حفافت کردن
shielded حفافت شده
line differential protection حفافت دیفرانسیلی خط
memory protection حفافت حافظه
guarding حفافت کردن
shield حفافت کردن
cathode protection حفافت کاتدی
collective protection حفافت گروهی
maintenance حفافت کردن
collective protection حفافت جمعی
safeguard حفافت کردن
conservable قابل حفافت
data protection حفافت داده ها
safeguarded حفافت کردن
safeguarding حفافت کردن
shields حفافت کردن
safeguards حفافت کردن
data encryption حفافت داده
anti skid protection حفافت از لغزش
degree of protection میزان حفافت
storage protection حفافت انباره
anodic protection حفافت اندی
protection عمل حفافت
x ray protection حفافت رونتگن
protect حفافت کردن
safe keeping حفافت توجه
safety gap دهانه حفافت
self protection حفافت از خود
storage protection حفافت حافظه
formats حفافت حافظه و..
impedance protection حفافت امپدانس
format حفافت حافظه و..
protects حفافت کردن
overcurrent device دستگاه حفافت
protecting حفافت کردن
soil conservation حفافت خاک
protect by fuse حفافت با فیوز
protection key کلید حفافت
protection level سطح حفافت
protection ring حلقه حفافت
block protection حفافت بلوک
file protection حفافت فایل
system security حفافت سیستم
physical security حفافت تاسیسات
file protection حفافت پرونده
software protection حفافت نرم افزاری
protective fire اتشهای حفافت کننده
positional protection device دستگاه حفافت درگاه
high tension protection حفافت فشار قوی
to keep watch and ward حفافت یادفاع کردن
power system protection حفافت سیستم قدرت
cryptoguard مسئول حفافت رمز
cryptosecurity حفافت مکاتبات رمزی
custody of goods حفافت یا نگهداری کالا
protected location مکان حفافت شده
protected field میدان حفافت شده
shields حفافت کردن درمقابل
data encyption standard استاندارد حفافت داده
conservation programs برنامههای حفافت منابع
ward محجور حفافت بخش
wards محجور حفافت بخش
shield حفافت کردن درمقابل
shielding region ناحیه حفافت کننده
copy protection حفافت دربرابر کپی
keep حفافت امانت داری
overvoltage protection حفافت فشار زیاد
overload protection حفافت بار زیاد
insulation protection حفافت عایق بندی
insulation against vibration حفافت در برابر ارتعاش
file protect ring حلقه حفافت پرونده
drip proof enclosure حفافت در مقابل ریزش اب
file protect ring حلقه حفافت فایل
protecting ring حلقه حفافت کننده
anticorrosive protection حفافت در برابر خوردگی
keeps حفافت امانت داری
flood protection حفافت در مقابل طغیان
environmental conservation حفافت محیط زیست
write protect ring حلقه حفافت از نوشتن
unprotected field میدان حفافت نشده
distance protection وسیله حفافت فاصله
retrieval عمل جستجو, محل دادن وبهبود اطلاعات ازیک فایل یا رسانه ذخیره سازی
open loop system مکانیزم کمک کننده متشکل ازیک مسیر کنترل بدون اندازه گیری نتیجه
concatenate بیشتر ازیک فایل یامجموعهای ازداده ها که باهم ترکیب می شوند تا مجموعهای را تشکیل دهند
shift تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifts تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifted تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
emission theory فرض اینکه نورعبارت است ازیک رشته ذرات سبک که ازجسم نورانی ریزش میکند
chemical security حفافت برعلیه مواد شیمیایی
subsidiaries باقیمانده در محل برای حفافت
safeguarded مامور حفافت پرسنل و یا اموال
retention حفافت توقیف بازداشت کردن
degree of protection میزان تامین درجه حفافت
subsidiary باقیمانده در محل برای حفافت
self protection صیانت نفس حفافت از خود
password protection حفافت به کمک کلمه رمز
rust protection حفافت در برابر زنگ زدگی
acid vapor canister ماسک حفافت در برابر بخاراسید
safeguarding مامور حفافت پرسنل و یا اموال
write protect disable بی اثر کردن حفافت در برابرنوشتن
beaching سنگ چینی جهت حفافت
electronic security رعایت حفافت ارتباط الکترونیکی
signal security حفافت امور مخابراتی یا ارتباطات
safeguards مامور حفافت پرسنل و یا اموال
safeguard مامور حفافت پرسنل و یا اموال
branches در مدارات الکتریکی قسمتی ازیک شبکه متشکل از یک یا چندالمنت دو ترمینالی که بصورت سری به یکدیگرمتصل شده اند
branch در مدارات الکتریکی قسمتی ازیک شبکه متشکل از یک یا چندالمنت دو ترمینالی که بصورت سری به یکدیگرمتصل شده اند
poach شکار در مناطق ممنوعه و حفافت شده
bed pitching سنگ چینی کف کانال جهت حفافت
write protect notch شکاف حفافت از نوشتن بریدگی محافظ
poached شکار در مناطق ممنوعه و حفافت شده
sacristan متصدی حفافت فروف مقدسه کلیسا
poaches شکار در مناطق ممنوعه و حفافت شده
metafile 1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
he had no more no to say دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com