Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (20 milliseconds)
English
Persian
shield
حفافت کردن درمقابل
shields
حفافت کردن درمقابل
Other Matches
bank protection
حفافت ساحل رودخانه درمقابل تخریبهای ناشی ازجریان
armor protection
حفافت درمقابل ادوات زرهی پوشش زرهی
splash proof enclosure
حفافت در برابر قطرات اب حفافت در برابر باران حفافت در مقابل ریزش قطرات اب
brace
درمقابل فشارمقاومت کردن
braced
درمقابل فشارمقاومت کردن
bays
دفاع کردن درمقابل
bay
دفاع کردن درمقابل
bayed
دفاع کردن درمقابل
to keep at bay
دفاع کردن درمقابل
baying
دفاع کردن درمقابل
to defend oneself
[against]
از خود دفاع کردن
[درمقابل]
To stand up to someone . To assert oneself.
درمقابل کسی قد علم کردن
To make a stand against injustice.
درمقابل ستم ایستادگی کردن
shield
حفافت کردن
guards
حفافت کردن
guarding
حفافت کردن
shields
حفافت کردن
protects
حفافت کردن
maintenance
حفافت کردن
safeguards
حفافت کردن
protecting
حفافت کردن
safeguard
حفافت کردن
guard
حفافت کردن
safeguarding
حفافت کردن
safeguarded
حفافت کردن
protect
حفافت کردن
to keep watch and ward
حفافت یادفاع کردن
write protect disable
بی اثر کردن حفافت در برابرنوشتن
retention
حفافت توقیف بازداشت کردن
barff's precess
حفافت اهن در مقابل زنگ زدن بوسیله اکسیده کردن
protecting
حفظ کردن حفافت کردن
protect
حفظ کردن حفافت کردن
protects
حفظ کردن حفافت کردن
on the other hand
<adv.>
درمقابل
in d. from
درمقابل
in contrast with
درمقابل
on the other side
<adv.>
درمقابل
by the same token
<adv.>
درمقابل
against
درمقابل
alternatively
<adv.>
درمقابل
apart from that
<adv.>
درمقابل
at the same time
[on the other hand]
<adv.>
درمقابل
on the other hand
<idiom>
درمقابل
cut it with a knife
درمقابل
otherwise
<adv.>
درمقابل
for
درمقابل برله
against payment
درمقابل وجه
gainst
برعلیه درمقابل
in security for
یعنوان وثیقه درمقابل
vis-a-vis
شخص روبرو درمقابل
vis a vis
شخص روبرو درمقابل
little frog in a big pond
<idiom>
قطرهای درمقابل دریا
barrier forces
نیروهای مامور سد کردن راه دشمن نیروهای حفافت ازموانع
defendant
مقاوم درمقابل زور و فشار
earthquake proof foundation
غیر مقاوم درمقابل زلزله
v
مخفف versus به معنی درمقابل
defendants
مقاوم درمقابل زور و فشار
thermistor
الت مقاوم درمقابل برق
thermolabile
بی ثبات یا ناپایدار درمقابل حرارت
write protect
غیر ممکن کردن نوشتن روی فلاپی دیسک یا با حرکت دادن قسمت حفافت در مقابل نوشتن
It sinds into insignificance beside his invention .
این درمقابل اختراع اوهیچ است
counterpose
درمقابل یکدیگر قرار دادن متقابل ساختن
buck fever
هیجان شکارچی تازه کار درمقابل شکار
d/a
acceptance documentagainst تحویل اسناد درمقابل قبولی نویسی
robustness
قدرت پوشش یک سیستم وتوانایی آن درمقابل ضربه وافتادن
best ball
بازی یک نفر درمقابل 2 یا 3نفر برای کسب بهترین امتیاز
plene administravit
دفاع امین یا مدیر ترکه درمقابل دعاوی مطروحه علیه متوفی
creditor's bill
رسیدی که بستانکار متوفی درمقابل دریافت مقداری ازترکه به عنوان تصفیه حساب
private decument
درمقابل عقد رسمی یا سند که در CL اسناد مصدق یا عقودمهمور به مهر نامیده میشود
knee brace
پشت بندی که جهت مقاومت ساختمان درمقابل فشار ناشی از بادبسته میشود
stiffest
مسیر مقاوم در مقابل گوی بولینگ ثبات داشتن قایق درمقابل باد
stiff
مسیر مقاوم در مقابل گوی بولینگ ثبات داشتن قایق درمقابل باد
parliamentarism
سیستمی که در ان قوه مجریه درمقابل پارلمان جوابگو ومسئول اعمال خود باشد
stiffer
مسیر مقاوم در مقابل گوی بولینگ ثبات داشتن قایق درمقابل باد
custody
حفافت
egis
حفافت
safe guard
حفافت
protection
حفافت
safekeeping
حفافت
security
حفافت
cell protection
حفافت سل
preservation
حفافت
conservation
حفافت
data protection
حفافت داده ها
armor protection
حفافت زرهی
system security
حفافت سیستم
anti skid protection
حفافت از لغزش
anodic protection
حفافت اندی
safety gap
دهانه حفافت
file protection
حفافت فایل
file protection
حفافت پرونده
storage protection
حفافت حافظه
protection ring
حلقه حفافت
soil conservation
حفافت خاک
protect by fuse
حفافت با فیوز
data encryption
حفافت داده
storage protection
حفافت انباره
physical security
حفافت تاسیسات
protection key
کلید حفافت
safe keeping
حفافت توجه
protection level
سطح حفافت
degree of protection
میزان حفافت
impedance protection
حفافت امپدانس
conservable
قابل حفافت
protection
عمل حفافت
block protection
حفافت بلوک
collective protection
حفافت گروهی
format
حفافت حافظه و..
formats
حفافت حافظه و..
memory protection
حفافت حافظه
x ray protection
حفافت رونتگن
overcurrent device
دستگاه حفافت
collective protection
حفافت جمعی
shielded
حفافت شده
cathode protection
حفافت کاتدی
line differential protection
حفافت دیفرانسیلی خط
self protection
حفافت از خود
drip proof enclosure
حفافت در مقابل ریزش اب
protecting ring
حلقه حفافت کننده
protected location
مکان حفافت شده
power system protection
حفافت سیستم قدرت
protected field
میدان حفافت شده
data encyption standard
استاندارد حفافت داده
custody of goods
حفافت یا نگهداری کالا
protective fire
اتشهای حفافت کننده
cryptoguard
مسئول حفافت رمز
keeps
حفافت امانت داری
shielding region
ناحیه حفافت کننده
unprotected field
میدان حفافت نشده
overload protection
حفافت بار زیاد
keep
حفافت امانت داری
cryptosecurity
حفافت مکاتبات رمزی
high tension protection
حفافت فشار قوی
ward
محجور حفافت بخش
environmental conservation
حفافت محیط زیست
insulation against vibration
حفافت در برابر ارتعاش
wards
محجور حفافت بخش
anticorrosive protection
حفافت در برابر خوردگی
file protect ring
حلقه حفافت فایل
software protection
حفافت نرم افزاری
positional protection device
دستگاه حفافت درگاه
insulation protection
حفافت عایق بندی
conservation programs
برنامههای حفافت منابع
copy protection
حفافت دربرابر کپی
flood protection
حفافت در مقابل طغیان
distance protection
وسیله حفافت فاصله
write protect ring
حلقه حفافت از نوشتن
overvoltage protection
حفافت فشار زیاد
file protect ring
حلقه حفافت پرونده
power down
خاموش کردن یک کامپیوتر یادستگاه جانبی اقداماتی که به هنگام خرابی برق یا قطع عملیات ممکن است توسط کامپیوتر برای حفافت حالت پردازنده و جلوگیری ازخرابی ان یا دستگاههای جانبی متصل به ان به اجرادراید
signal security
حفافت امور مخابراتی یا ارتباطات
rust protection
حفافت در برابر زنگ زدگی
chemical security
حفافت برعلیه مواد شیمیایی
self protection
صیانت نفس حفافت از خود
subsidiaries
باقیمانده در محل برای حفافت
acid vapor canister
ماسک حفافت در برابر بخاراسید
beaching
سنگ چینی جهت حفافت
safeguards
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
safeguarding
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
degree of protection
میزان تامین درجه حفافت
safeguard
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
safeguarded
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
subsidiary
باقیمانده در محل برای حفافت
password protection
حفافت به کمک کلمه رمز
electronic security
رعایت حفافت ارتباط الکترونیکی
bed pitching
سنگ چینی کف کانال جهت حفافت
write protect notch
شکاف حفافت از نوشتن بریدگی محافظ
sacristan
متصدی حفافت فروف مقدسه کلیسا
poaches
شکار در مناطق ممنوعه و حفافت شده
poached
شکار در مناطق ممنوعه و حفافت شده
poach
شکار در مناطق ممنوعه و حفافت شده
troop safety
حفافت عده ها در مقابل اثرات ترکش اتمی
ppd
Device Protection Port دستگاه حفافت گذرگاه
to pay against receipt
در برابر رسید پرداختن درمقابل رسید دادن
white hope
بوکسور سفیدپوست درمقابل بوکسور سیاه پوست
warned protected
قابلیت حفافت نیروهای خودی در مقابل انفجار اتمی
protects
که از نوک حفافت یا سیستم امنیت محاسبات داده استفاده میکند
share
روش ایجاد امنیت شبکه برای حفافت منابع محلی
protecting
که از نوک حفافت یا سیستم امنیت محاسبات داده استفاده میکند
shares
روش ایجاد امنیت شبکه برای حفافت منابع محلی
protect
که از نوک حفافت یا سیستم امنیت محاسبات داده استفاده میکند
scalper
پوشش روی پا و سم عقبی برای حفافت از ضربه پای جلو
scribing
روش روکش کشیدن حروف یانوشتههای نقشه برای حفافت
noises
توانایی یک مدار برای نادیده گرفتن یا حفافت در مقابل اختلال
noise
توانایی یک مدار برای نادیده گرفتن یا حفافت در مقابل اختلال
blankets
لایهای از عایق حرارتی برای حفافت یک جزء یا قطعه معین
blanketed
لایهای از عایق حرارتی برای حفافت یک جزء یا قطعه معین
blanket
لایهای از عایق حرارتی برای حفافت یک جزء یا قطعه معین
shared
روش ایجاد امنیت شبکه برای حفافت منابع محلی
shields
حفافت سیگنال یا وسیله از واسط خارجی و ولتاژ آسیب رساننده
shield
حفافت سیگنال یا وسیله از واسط خارجی و ولتاژ آسیب رساننده
thermal stress
ازمایش اثر حرارت تشعشعی رادیواکتیویته مقاومت درمقابل اثر فرساینده حرارت
bail out
کنار رفتن توپ زن از محل ایستادن برای حفافت ازضربه توپ
write protect tab
حفافت دیسک لغزان از نوشته شدن اطلاعات جدید به وسیله یک شکاف که روی دیسک ایجاد میشود
reserved area
مناطق حفافت شده ارتشی مناطق ممنوعه
prohibited area
منطقه ممنوعه هوایی منطقه حفافت شده
take sides
<idiom>
حفافت ازیک طرف به طرف دیگر
constructive notice
ابلاغ اختیاری در CL ابلاغی که به وکیل شخص بشود قانونی یااعتباری نامیده میشود و درمقابل ان " ابلاغ رسمی یاواقعی " قرار دارد و ان ابلاغی است که به خود شخص بشود
pragmatism
مصلحت گرایی روش فکری منسوب به ویلیام جیمز امریکایی که درمقابل تعریفی که فلسفه مابعدالطبیعه از حقیقت میکند به این شرح " مطابقت ذهن با واقعیت خارجی "تعریف جدیدی وضع نموده است به این شکل " ان چه درعمل مفید افتد حقیقت است "
preventive
حفافت کننده جلوگیری کننده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com