English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (21 milliseconds)
English Persian
balancing حفظ عمق کشتی متعادل کردن عمق زیردریایی
Other Matches
offset رقم متعادل کننده متعادل کردن
offsetting رقم متعادل کننده متعادل کردن
equilibrate متعادل کردن متعادل شدن
submarine havens منطقه عبور در عملیات غیررزمی زیردریایی منطقه اموزشی زیردریایی درمنطقه غیررزمی منطقه محدوده تامینی اطراف زیردریایی
conventional submarine زیردریایی معمولی زیردریایی غیرهستهای
clear one's ears متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
subroc موشک نصب شده روی زیردریایی موشک مخصوص زیردریایی
submarine با زیردریایی حمله کردن
submarines با زیردریایی حمله کردن
bales متعادل کردن
counterbalances متعادل کردن
balancing متعادل کردن
balance متعادل کردن
counterbalanced متعادل کردن
counterbalance متعادل کردن
balances متعادل کردن
bale متعادل کردن
equilibration متعادل کردن
unbalance غیر متعادل کردن
unbalancing غیر متعادل کردن
unbalances غیر متعادل کردن
stabilization متعادل کردن تعادل
disequilibrate غیر متعادل کردن
keels حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
keel حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
balances تراز شدن متعادل کردن ترازو
balance تراز شدن متعادل کردن ترازو
depolarize غیر متعادل کردن متضاد کردن
balances تراز کردن متعادل کردن بالانس
balance تراز کردن متعادل کردن بالانس
spitting در رهگیری هوایی یعنی درحال رها کردن بویههای صوتی ضد زیردریایی هستم
antisubmarine screen پرده پوشش ضد زیردریایی پوشش ضد زیردریایی
counter flood اب گیری ضد انحراف ناو متعادل کردن ناو با پر کردن مخازن ان
topgallant سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی
antisubmarine ضد زیردریایی
submarine boat زیردریایی
torpedoed موشک ضد زیردریایی
torpedoes موشک ضد زیردریایی
submarine chaser ناوچه ضد زیردریایی
torpedo موشک ضد زیردریایی
deep submergence زیردریایی نجات
antisubmarine torpedo اژدر ضد زیردریایی
antisubmarine search کاوش ضد زیردریایی
antisubmarine barrier مانع ضد زیردریایی
antisubmarine action مکانیسم ضد زیردریایی
antisubmarine مخرب زیردریایی
anti submarine هواپیمای ضد زیردریایی
alvin یک نوع زیردریایی
sqid خمپاره ضد زیردریایی
aluminaut زیردریایی الومینیومی
albacore زیردریایی الباکور
antisubmarine action عمل ضد زیردریایی
albacore نوعی زیردریایی
nuke زیردریایی اتمی
nuked زیردریایی اتمی
nukes زیردریایی اتمی
nuking زیردریایی اتمی
silent running سکوت زیردریایی
submariner خدمه زیردریایی
astro اژدر زیردریایی
subsurface زیردریایی زیرابی
lifeguard submarine زیردریایی نجات
sill پشته زیردریایی
tinfish موشک ضد زیردریایی
asroc راکت ضد زیردریایی
killer submarine زیردریایی شکاری
sills پشته زیردریایی
torpedoing موشک ضد زیردریایی
creeping attack تک هماهنگ شده ضد زیردریایی
hunting شکار دشمن یا زیردریایی
rescue chamber اطاقک نجات زیردریایی
air surface zone منطقه عملیات ضد زیردریایی
silent running حرکت زیردریایی با سکوت
antisubmarine search عملیات تجسس ضد زیردریایی
command active sonobuoy system وسیله اکتشاف زیردریایی
datum time ساعت تعیین محل زیردریایی
sonobuoy بویه صوتی و ضد زیردریایی سونوبوی
terne نوعی موشک ضد زیردریایی نروژی
scuppers سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppered سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppering سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scupper سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
ship's manifest صورت محمولههای کشتی فهرست کالاهای در حال حمل در کشتی
respondentia وامی که به صاحب کشتی داده و کشتی او به رهن گرفته میشود
load line خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
carry ship کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
hawse سوراخهای دماغه کشتی که مخصوص عبورطناب است طنابهای نگاه دارنده کشتی درحوضچه
dan runner کشتی رهاکننده علایم شناور در اب کشتی تعیین مسیر
embarkation بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
lazar housek عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی
waterline خط بار گیری کشتی خط میزان و تراز کشتی باسطح اب
gunroom مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی
supercargo نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
bill of health گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
magnetic anomaly detection gear دستگاه اکتشاف زیردریایی به طریقه مغناطیسی
seadata اطلاعات مربوط به ردگیری زیردریایی دشمن
deep submergence زیردریایی نجات کشتیهای غرق شده
nuclear submarine زیردریایی هستهای nuclear-poweredsubmarine : syn
equilibrant متعادل
level-headed متعادل
balanced متعادل
dominant متعادل
even-tempered متعادل
usura maritima دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
the vessel was put a bout جهت کشتی را تغییر دادند کشتی را برگردانند
launched به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launches به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launch به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launching به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
datum اثر جذر و مد دریا محل زیردریایی در عمق اب
letter of marque پروانه دستگیر کردن کشتی بازرگانی دشمن و غارت کردن اتباع ایشان
baling press پرس متعادل
balanced circuit مدار متعادل
balanced rudder سکان متعادل
balancer متعادل کننده
equilibrium drawdown افت متعادل
balanced system سیستم متعادل
soaking تابش متعادل
balanced state حالت متعادل
equilibrium flow جریان متعادل
balanced armature unit جوشن متعادل
be in ballast متعادل بودن
equilibrant نیروی متعادل
ballast concrete بتن متعادل
stabilisers متعادل کننده
coequal متعادل ومتساوی
historical cost قیمت متعادل
ballast concrete بتن متعادل
regulators متعادل کننده
moderate speed سرعت متعادل
compensator متعادل کننده
regulator متعادل کننده
offset وزنه متعادل
offsetting وزنه متعادل
corrector متعادل کننده
lopsided غیر متعادل
stabilizer متعادل کننده
rounded <adj.> کامل و متعادل
hoverting ثابت ماندن در یک نقطه یا ارتفاع حفظ عمق زیردریایی
windjammer یکی از کارکنان کشتی کشتی بادبانی
balanced load بار خارجی متعادل
equilibrium moisture content درصد رطوبت متعادل
even keel حرکت متعادل ناو
interphase reactor پیچک متعادل کننده
counterpoise نیروی متعادل کننده
equilibrium pressure curve منحنی فشار متعادل
balance collective forces نیروهای کلی متعادل
interchange current جریان متعادل کننده
balanced pressure torch [مشعل با فشار متعادل]
stabilizing sleeve غلاف متعادل کننده
balanced supply اماد متعادل شده
sash balancing weight وزنه متعادل کننده
ballast وزنه متعادل کننده
delay equalizer متعادل کننده تاخیری
balanced stock ذخیره اماد متعادل
dashpot استوانه متعادل کننده
line charge compensation reactor پیچک متعادل کننده
orion نوعی هواپیمای چهارموتوره ملخ دار ضد زیردریایی باموتور توربوجت
balanced tackle وضع متعادل وسایل ماهیگیری
equipoise برابری دروزن متعادل ساختن
impedance compensator متعادل کننده مقاومت فاهری
sea bat نوعی هلیکوپتر ضد زیردریایی که دارای سونار اکتشافی واژدر صوتی است
pressure equalized addition funnel قیف افزایشی متعادل کننده فشار
stabilizing fin پرههای متعادل کننده گلوله در مسیر
stabilizing sleeve پرده متعادل کننده گلولههای منور
commissioning the ship فعال کردن کشتی
sail با کشتی حمل کردن
to take ship با کشتی حمل کردن
sailings با کشتی حمل کردن
sailed با کشتی حمل کردن
imbark در کشتی سوار کردن
to take ship در کشتی سوار کردن
hunter killer نیروهای شکاری و انهدامی دریایی یکان مامور جستجو وانهدام زیردریایی دشمن
quarterdecks عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
quarterdeck عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
yaw انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
yawed انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
isometric view رسمی که سه بعد شی را به نسبت متعادل نشان میدهد
swingweight وضع متعادل چوب گلف پس ازپایان حرکت
overboard از کشتی بدریا روی کشتی
sailboat کشتی بادبانی کشتی بادی
sailboats کشتی بادبانی کشتی بادی
ships با کشتی حمل کردن فرستادن
commissioning the ship وارد خدمت کردن کشتی
to lay one on a ship کشتی را در بندر توقیف کردن
cargo documentation بارنامههای کشتی بارنامه کردن
to outgo حرکت کردن [به مقصدی] [کشتی]
time charter کرایه کردن موقت کشتی
ship با کشتی حمل کردن فرستادن
to go for a sail با کشتی بادی سفریاگردش کردن
deadlock حالت عدم فعالیتی که در اثروجود دو نیروی متعادل ایجادگردد
plundrage غارت کردن کالا ازعرشه کشتی
to sail [for] با کشتی بادی آغاز به سفر کردن [به]
so strike one's flag کشتی یادژی رابدشمن تسلیم کردن
stowage حق انبارداری انبار کردن کالا در کشتی
circumnavigate دورتادورگیتی یا اقلیمی کشتی رانی کردن
piracy هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره
cartel ship کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی
to take off one رفع توقیف از ورود و خروج کشتی کردن
poops گوزیدن باعقب کشتی تصادم کردن فریفتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com