Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 179 (8 milliseconds)
English
Persian
legal
حقوقی
de jure
حقوقی
jural
حقوقی
juridical
حقوقی
Other Matches
incorporating
شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
incorporates
شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
incorporate
شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
judge advocate general
رئیس دادرسی ارتش مشاور حقوقی وزارت جنگ یا وزارت دفاع مشاور حقوقی ارتش
class b allotment
کسورات سهمیه قرضه حقوقی کسورات سهام قرضه حقوقی
soundex code
کد حقوقی
legal personality
شخصیت حقوقی
commentary
تفسیر حقوقی
commentaries
تفسیر حقوقی
solicitors
مشاور حقوقی
solicitor
مشاور حقوقی
legal responsibility
مسئوولیت حقوقی
artificial persons
اشخاص حقوقی
legal person
شخص حقوقی
legal fiction
تصور حقوقی
juridical personality
شخصیت حقوقی
juridically
از لحاظ حقوقی
juristically
از لحاظ حقوقی
juridical person
شخص حقوقی
law agent
نماینده حقوقی
law term
اصطلاح حقوقی
legal adviser
مشاور حقوقی
civil proceedings
اقدامات حقوقی
legal advisor
مشاور حقوقی
legal committee
کمیته حقوقی
legal department
اداره حقوقی
legal entity
شخص حقوقی
jeopardy
گرفتاری حقوقی
medicolegal
پزشکی- حقوقی
corporate body
شخص حقوقی
Legal Advisor
مشاور حقوقی
legal counsel
مشاور حقوقی
soundex code
کد حقوقی پرسنلی
legal
مشروع حقوقی
pay grade
ضریب حقوقی
pay voucher
سند حقوقی
civil
داخلی حقوقی
jurisprudence
علم حقوقی
pay voucher
حواله حقوقی
actionable
<adj.>
قابل مجازات
[حقوقی]
culpable
<adj.>
قابل تعقیب
[حقوقی]
actionable
<adj.>
اتهام پذیر
[حقوقی]
penal
<adj.>
اتهام پذیر
[حقوقی]
chargeable
<adj.>
قابل مجازات
[حقوقی]
culpable
<adj.>
اتهام پذیر
[حقوقی]
culpable
<adj.>
قابل مجازات
[حقوقی]
chargeable
<adj.>
اتهام پذیر
[حقوقی]
chargeable
<adj.>
قابل تعقیب
[حقوقی]
actionable
<adj.>
قابل تعقیب
[حقوقی]
penal
<adj.>
قابل تعقیب
[حقوقی]
law enforcement
اجرای قوانین
[حقوقی]
punishable
<adj.>
قابل تعقیب
[حقوقی]
punishable
<adj.>
قابل مجازات
[حقوقی]
penal
<adj.>
قابل مجازات
[حقوقی]
indictable
<adj.>
قابل مجازات
[حقوقی]
indictable
<adj.>
اتهام پذیر
[حقوقی]
punishable
<adj.>
اتهام پذیر
[حقوقی]
indictable
<adj.>
مستوجب کیفر
[حقوقی]
culpable
<adj.>
مستوجب کیفر
[حقوقی]
chargeable
<adj.>
مستوجب کیفر
[حقوقی]
actionable
<adj.>
مستوجب کیفر
[حقوقی]
penal
<adj.>
مستحق کیفر
[حقوقی]
indictable
<adj.>
مستحق کیفر
[حقوقی]
culpable
<adj.>
مستحق کیفر
[حقوقی]
chargeable
<adj.>
مستحق کیفر
[حقوقی]
penal
<adj.>
مستوجب کیفر
[حقوقی]
punishable
<adj.>
مستوجب کیفر
[حقوقی]
to obtain legal advice
مشاوره حقوقی دریافتن
punishable
<adj.>
مستوجب مجازات
[حقوقی]
penal
<adj.>
مستوجب مجازات
[حقوقی]
indictable
<adj.>
مستوجب مجازات
[حقوقی]
chargeable
<adj.>
مستوجب مجازات
[حقوقی]
actionable
<adj.>
مستوجب مجازات
[حقوقی]
actionable
<adj.>
مستحق کیفر
[حقوقی]
culpable
<adj.>
مستوجب مجازات
[حقوقی]
actionable
<adj.>
سزاوار مجازات
[حقوقی]
punishable
<adj.>
سزاوار کیفر
[حقوقی]
penal
<adj.>
سزاوار کیفر
[حقوقی]
indictable
<adj.>
سزاوار کیفر
[حقوقی]
culpable
<adj.>
سزاوار کیفر
[حقوقی]
chargeable
<adj.>
سزاوار کیفر
[حقوقی]
actionable
<adj.>
سزاوار کیفر
[حقوقی]
chargeable
<adj.>
سزاوار مجازات
[حقوقی]
culpable
<adj.>
سزاوار مجازات
[حقوقی]
indictable
<adj.>
سزاوار مجازات
[حقوقی]
punishable
<adj.>
مستحق مجازات
[حقوقی]
penal
<adj.>
مستحق مجازات
[حقوقی]
indictable
<adj.>
مستحق مجازات
[حقوقی]
culpable
<adj.>
مستحق مجازات
[حقوقی]
chargeable
<adj.>
مستحق مجازات
[حقوقی]
actionable
<adj.>
مستحق مجازات
[حقوقی]
punishable
<adj.>
سزاوار مجازات
[حقوقی]
penal
<adj.>
سزاوار مجازات
[حقوقی]
punishable
<adj.>
مستحق کیفر
[حقوقی]
civil procedure
اصول محاکمات حقوقی
in legal parlance
بزبان یا عباراتی حقوقی
actions
جریان حقوقی تعقیب
action
جریان حقوقی تعقیب
isonomy
تساوی سیاسی و حقوقی
jurisconsult
فقیه مشاور حقوقی
indictable
<adj.>
قابل تعقیب
[حقوقی]
lawyer
مشاور حقوقی حقوقدان
military pay order
لیست حقوقی پرسنل
institution
اصل حقوقی بنگاه
civil low
سیستم حقوقی رم باستان
civil action
دعوی مدنی یا حقوقی
corporate
دارای شخصیت حقوقی
lawyers
مشاور حقوقی حقوقدان
The formalities of judicial process.
تشریفات حقوقی وقضایی
writer to the signet
مشاور حقوقی اسکاتلندی
punishable
<adj.>
قابل تعقیب در دادگاه
[حقوقی]
legal fiction
فرض قانونی فرضیه حقوقی
military pay order
جدول تغییرات حقوقی پرسنل
exemption from territorial jurisdiction
معافیت از سیستم حقوقی یک کشور
administrative(financial,legal)process.
جریان اداری (مالی .حقوقی )
corporative
وابسته بشخصیت حقوقی شرکتی
company secretary
مسئول مالی و حقوقی شرکت
penal
<adj.>
قابل تعقیب در دادگاه
[حقوقی]
indictable
<adj.>
قابل تعقیب در دادگاه
[حقوقی]
corporations
که دارای شخصیت حقوقی باشند
corporation
که دارای شخصیت حقوقی باشند
dockets
دفتر ثبت دعاوی حقوقی
docketing
دفتر ثبت دعاوی حقوقی
docketed
دفتر ثبت دعاوی حقوقی
docket
دفتر ثبت دعاوی حقوقی
actionable
<adj.>
قابل تعقیب قانونی
[حقوقی]
chargeable
<adj.>
قابل تعقیب قانونی
[حقوقی]
culpable
<adj.>
قابل تعقیب در دادگاه
[حقوقی]
chargeable
<adj.>
قابل تعقیب در دادگاه
[حقوقی]
actionable
<adj.>
قابل تعقیب در دادگاه
[حقوقی]
punishable
<adj.>
قابل تعقیب قانونی
[حقوقی]
penal
<adj.>
قابل تعقیب قانونی
[حقوقی]
indictable
<adj.>
قابل تعقیب قانونی
[حقوقی]
culpable
<adj.>
قابل تعقیب قانونی
[حقوقی]
draconian
قوانین حقوقی سخت وبی رحمانه
corporations
شرکت ثبت شده موسسه حقوقی
basic allowance
سهمیه اولیه ضریب حقوقی معاش
to initiate legal action
دعوی حقوقی را راه انداختن
[حقوق]
pay grade
ضریب ثابت حقوق یا مبنای حقوقی
I will be instigating
[initiating]
legal proceedings.
من دعوی حقوقی را آغاز خواهم کرد.
corporation
شرکت ثبت شده موسسه حقوقی
disincorporate
ازامتیازات اصنافی یاشخصیت حقوقی محروم کردن
incorporation
جا دادن ایجاد شخصیت حقوقی برای شرکت
inland duty
حقوقی که از بازرگانی دردرون کشور گرفته میشود
consultary response
نظر محکمه حقوقی درباره یک دعوی خاص
corporator
گروه یا شرکتی که شخصیت حقوقی داشته باشد
law french
اصطلاحات امیخته با فرانسه که در زبان حقوقی بکارمیرود
birthright
حقوقی که در اثر تولد بخص تعلق می گیرد
judge made law
نظام حقوقی مبتنی بر سوابق قضایی و ارا محاکم
canon low
هیچ یک ازدادگاههای CL اعم از حقوقی یا جزایی متبع نیست
equitable mortgage
از اعمال طرفین یک عمل یا تاسیس حقوقی ناشی میشود
Solicitors General
مشاور حقوقی دولت که دررتبه پایین تر از دادستان است
Solicitor General
مشاور حقوقی دولت که دررتبه پایین تر از دادستان است
interplead
پیش از اقامه دعوا بر کسی باهم دعوای حقوقی را خاتمه دادن
salvages
نجات کشتی از خطر یا حقوقی که بابت ان گرفته میشود کالای بازیافتی
salvage
نجات کشتی از خطر یا حقوقی که بابت ان گرفته میشود کالای بازیافتی
salvaged
نجات کشتی از خطر یا حقوقی که بابت ان گرفته میشود کالای بازیافتی
salvaging
نجات کشتی از خطر یا حقوقی که بابت ان گرفته میشود کالای بازیافتی
duress
در CL نیزمانند حقوق ماهر عمل یاتاسیس حقوقی ناشی از اکراه باطل است
feather-bedding
مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود
feather bedding
مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود
breach of trust
کوتاهی درانجام دادن انچه که به موجب سند تنظیمی در تاسیس حقوقی می بایستی انجام دهد
corporations
شرکت یا بنگاه دارای شخصیت حقوقی هیات اعضا انجمن شهر یا مامورین منتخب شهرداری
corporation
شرکت یا بنگاه دارای شخصیت حقوقی هیات اعضا انجمن شهر یا مامورین منتخب شهرداری
benelux
اتحادیه گمرکی بلژیک و هلند و لوکزامبوزگ که کم کم معنی شخصیتهای حقوقی این سه کشور را نیزبه خود گرقته است
restatement of the law
مجموعه قواعد حقوقی مجموعه اخرین تفسیرهای ارائه شده برای قوانین
incorporating
جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
incorporate
جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
incorporates
جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
retaining fee
وجهی که بطور مستمرپرداخت به وکیل پرداخت شودتا از خدمات حقوقی اومستمرا" استفاده شود یا اورا از قبول وکالت طرف مقابل بازدارند
postliminum
قسمت پشت در قانون بازگشت حقوق یاقانون استعاده حقوق یا اعاده وضع حقوقی سابق
class a pay reservation
کسورات مربوط به پس اندازحقوق کسورات قرضه حقوقی
protective duty
حقوق و عوارض حمایتی حقوق گمرکی حمایت کننده حقوقی که جهت حمایت ازکالاهای داخلی وضع میگردد
common low
سیستم حقوقی انگلستان که ازحقوق مدنی و حقوق کلیسایی متمایز است زیرا این قسمت از حقوق انگلستان از پارلمان ناشی نشده عرف و عادت حقوق عرفی
imprescriptible
وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com