Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 122 (7 milliseconds)
English
Persian
the trusty is that i forgot it
حقیقا امراینست که فراموش کردم
Other Matches
the trusty is that i forgot it
فراموش کردم
It slipped my mind.
آن را فراموش کردم.
i forgot all about it
به کلی فراموش کردم
What have I done to offend you?
من چه کارت کردم؟
[من چطور تو را دلخور کردم؟]
I was keeping my fingers crossed .
خدا خدا می کردم ( دعامی کردم )
absent-minded
<idiom>
فراموش خیال
forget
فراموش کردن
never to be forgotten
فراموش نشدنی
let it lay
<idiom>
فراموش کردن
to fall in to oblivion
فراموش شدن
slip one's mind
<idiom>
فراموش شده
haunting
فراموش نشدنی
absent-minded
<idiom>
فراموش کار
Forgive and forget.
<proverb>
ببخش و فراموش کن.
to pass into silence
فراموش شدن
forgetter
فراموش کننده
disremember
فراموش کردن
foregettable
فراموش شدنی
freemasons hall
فراموش خانه
unforgettable
فراموش نشدنی
forgot
فراموش کرد
forgets
فراموش کردن
lose sight of
<idiom>
ندیدن ،فراموش کردن
By the way . Incidentally.
راستی ( تا فراموش نکردم )
mouse ear
گل مرا فراموش مکن
myosote
گل مرا فراموش مکن
forget-me-nots
گل مرا فراموش مکن
forget-me-not
گل مرا فراموش مکن
forgotten
فراموش کرده یا شده
please dont forget it
خواهش دارم فراموش نکنید
Freemasons
عضو فراموش خانه فراماسیون
Freemason
عضو فراموش خانه فراماسیون
let bygones be bygones
<idiom>
فراموش کردن اتفاقات گذشته
unlearns
محفوفات را فراموش کردن از یاد بردن
Have you forgotten our drinks?
آیا نوشیدنیهای ما را فراموش کرده اید؟
We should not have lost sight of the fact that ...
ما نباید فراموش می کردیم در نظر بگیریم که ..
unlearnt
محفوفات را فراموش کردن از یاد بردن
skip it
<idiom>
همه چیز را درموردآن فراموش کردن
unlearn
محفوفات را فراموش کردن از یاد بردن
not to lose sight of
ملاحظه کردن
[به کسی یا چیزی]
را فراموش نکردن
misremember
غلط واشتباه بخاطر اوردن فراموش کردن
to lose track
[of]
فراموش کنند
[یا دیگر ندانند]
که شخصی
[چیزی]
کجا است
self forgetful
نفس خود را فراموش کرده مستغرق در عالم خارج ازخود
I made a mistake . I was wrong.
من اشتباه کردم
I am freezing ( to death) .
از سرمایخ کردم
i asked him a question
پرسشی از او کردم
i hid my self
را پنهان کردم
i knocked at the door
دق الباب کردم
eureka
>من کشف کردم <
I am late.
من دیر کردم.
iwas late
دیر کردم
red letter
مربوط به روزهای تعطیل و اعیاد مخصوص ایام خوشحالی فراموش نشدنی
I've run out of petrol.
بنزین تمام کردم.
I incurred a heavy loss.
ضرر زیادی کردم
I invited her to lunch . I stood her a lunch .
ناهار مهمانش کردم
Much as I tried , I couldnt do it . I simply couldnt do it .
هر چه سعی کردم نشد
i managed to do it
ان کار را درست کردم
I have a reservation.
من قبلا رزرو کردم.
i made him go
او را وادار کردم برود
i had a quiet read
فرصت پیدا کردم
What have I done to offend you?
من چطور تو را ناراحت کردم؟
i profited by his advice
از نظر او استفاده کردم
i was too indulgent to him
زیاد به او گذشت کردم
i a the beauties of nature
من از زیبائیهای طبیعت حظ کردم
i did that of my own free will
این کار را کردم
i am through with my work
ازکارفراغت پیدا کردم
i made him go
او راوادار به رفتن کردم
I sent him packing.
دست به سرش کردم.
[اصطلاح]
i provided for his safety
وسائل سلامت او را فراهم کردم
I had a long talk with him.
با ایشان مفصلا" صحبت کردم
i repaid his kindress in kind
مهربانی او را عینا` تلافی کردم
Whichever way I did it ,It came out(turned out)wrong.
هر طور کردم غلط درآمد
i did my best
منتهای کوشش خود را کردم
I thought so.
منم همینطور فکر کردم.
I have entangled myself with the banks .
خودم را گرفتار بانک ها کردم
Since I left school.
ازوقتیکه مدرسه را ترک کردم
the two books are a like
با هردو یک جور معامله کردم
i saw him off the premises
کردم تا ازعمارت بیرون رفت
I stayed up reading until midnight.
تا نصف شب بیدارماندم ومطالعه کردم
If I find the time .
اگر وقت کنم ( کردم )
i did all in my power
انچه در توانم بود کردم
I was a fool ( naïve enough) to believe her .
من را بگه که حرفهایش را باور کردم
i stated the facts
چگونگی را بدانسان که بودبیان کردم
I had a hell of a time to fix the engine.
پدرم درآمد موتور رادرست کردم
I stayed in concealment until the danger passed.
خودم را پنهان کردم با خطر گذشت
i am & out
پنج لیره اشتباه حساب کردم
I've shoveled snow all the morning.
من تمام صبح برف پارو کردم.
I found a hair in the soup .
توی سوپ یک موبود (پیدا کردم )
I weighed myself today .
امروز خودم را کشیدم ( وزن کردم )
i waved him nearer
با دست اشاره کردم که نزدیکتر بیا
Upon reflection , I realized that …
دوباره که فکر کردم متوجه شدم که ...
i did it for show
برای نمایش یا فاهر ان کاررا کردم
i gave up the idea
ازان خیال صرف نظر کردم
i made him my proxy
او رااز جانب خود وکیل کردم
i did it only for your sake
تنها به خاطرشما این کار را کردم
I have settled all my accounts.
همه حساب هایم را صاف کردم
I reckoned him as my friend.
اورا دوست خود حساب می کردم
I stand corrected.
من اشتباه کردم.
[همه چیز را که گفتم پس می گیرم.]
I areraged six hours a day.
روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
i owe for all my books
پول همه کتابهای خود راقرض کردم
Did I say anything different?
مگر من چیز دیگری گفتم
[ادعا کردم]
؟
I expended all my capital on equipment.
تمام سرمایه ام راصرف خرید لوازم کردم
I ran away lest I should be seen .
فرار کردم رفتم که مبادا دیده بشوم
I stamped on the spider .
عنکبوت رابا پایم کوبیدم ( وله کردم )
I shared out the money among four persons.
پول را بین چهار نفر قسمت کردم
I played every trick in the book .
هر کلکی را که فکر کنی سوار کردم ( زدم )
to lock somebody
[yourself]
out
[of something]
در را روی
[خود]
کسی قفل کردن
[و دیگر نتوانند داخل شوند چونکه کلید در آنجا فراموش شده]
I have been deceived in you .
درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
I was a thoussand tomans out of pocket in that transaction.
د رآن معامله هزارتومان هم از جیب دادم ( ضرر کردم )
The news shocked me.
این خبر مرا تکان داد (هول کردم )
I have thought long and hard about it.
خیلی عمیق و دراز مدت درباره اش فکر کردم.
I accidentally locked myself out of the house.
من به طور تصادفی خانه ام را روی خودم قفل کردم.
i thanked him for his trouble
برای زحمتی که کشیده بود ازاو سپاس گزاری کردم
i lost my a
دار و ندار خود را گم کردم همه چیز از دستم رفت
post script
مطلبی که در هنگام تهیه نامه فراموش شده و بعدا درذیل نامه ذکر میگردد
Short of replacing the engine, I have tried everything to fix the car.
به غیر از تعویض موتور برای تعمیر ماشین من همه کاری را تلاش کردم .
think nothing of something
<idiom>
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
I worked ten hours a day this week and my boss bit my head off for not doing my share of the work!
من این هفته روزی ده ساعت کار کردم، اما رئیسم بخاطر کم کاری توبیخم کرد!
What should I do when I get the following message: The connection to the server has failed
چکاری لازم هست انجام بدهم وقتی که پیغام زیر را دریافت کردم: ارتباط با سرور میسر نمیباشد؟
i thought of you
جای شما را خالی کردم همواره فکر شما را میکردم
i attmpted to sing
کوشش کردم که بخوانم خواستم بخوانم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com