Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (3 milliseconds)
English
Persian
factorage
حق العمل کاری
Search result with all words
commission
حق العمل کاری امانت فروشی
commissioning
حق العمل کاری امانت فروشی
commissions
حق العمل کاری امانت فروشی
on commission
بطورحق العمل کاری
Other Matches
divert action
عکس العمل متضاد عکس العمل مخالف
commission
حق العمل
factorage
حق العمل
commissions
حق العمل
commissioning
حق العمل
commission fee
حق العمل
premiums
حق العمل
brokerage
حق العمل
premium
حق العمل
brokage
حق العمل
torch
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torched
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
to know the ropes
راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
torches
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
blow torch
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torching
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
commissioner
حق العمل کار
resilient
عکس العمل
commissioners
حق العمل کار
responds
عکس العمل
commission agent
حق العمل کار
rough and ready
سریع العمل
responded
عکس العمل
respond
عکس العمل
prompt
عکس العمل
reactive effect
عکس العمل
reflex force
فشارعکس العمل
reaction
عکس العمل
reactions
عکس العمل
factors
حق العمل کار
prompted
عکس العمل
prompts
عکس العمل
factor
حق العمل کار
reactional
عکس العمل
interaction
عکس العمل متقابل
reaction
انفعال عکس العمل
actual instruction
دستور العمل واقعی
latency
دوره عکس العمل
armature reaction
عکس العمل ارمیچر
factor
حق العمل کار نماینده
modulus of subgrade reaction
ضریب عکس العمل
coefficient of subgrade reaction
ضریب عکس العمل
factors
حق العمل کار نماینده
retaliation
عکس العمل متقابل
reactions
انفعال عکس العمل
reflex
عکس العمل غیرارادی
reflexes
عکس العمل غیرارادی
rapid
سریع العمل چابک
immediate action
عکس العمل فوری
response
عکس العمل به دلیلی
commissions
حق العمل مامور شدن
responses
عکس العمل به دلیلی
pseudoinstruction
شبه دستور العمل
commission
حق العمل مامور شدن
reflexology
عکس العمل شناسی
reflex force
نیروی عکس العمل
n address instruction
دستور العمل با N نشانی
repercussion
عکس العمل واکنش
transfer instruction
دستور العمل انتقال
reactor
عامل عکس العمل
reaction curve
منحنی عکس العمل
reaction equation
معادله عکس العمل
reaction force
نیروی عکس العمل
reaction time
زمان عکس العمل
background count
عکس العمل تشعشع
reactors
عامل عکس العمل
commissioning
حق العمل مامور شدن
pence for any thing
میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
stringing
خطوط خاتم کاری و منبت کاری
return
مراجعت کردن عکس العمل
returning
مراجعت کردن عکس العمل
returns
مراجعت کردن عکس العمل
commissions
حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
reacted
عکس العمل نشان دادن
reacts
عکس العمل نشان دادن
reacting
عکس العمل نشان دادن
commissioning
حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
returned
مراجعت کردن عکس العمل
react
عکس العمل نشان دادن
reaction of support
عکس العمل تکیه گاه
shiping agent
حق العمل کار بارگیری کشتی
commission
حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
acoustic circuit
مدار عکس العمل انفجار صوتی
backlash
عکس العمل سیاسی واکنش شدید
responsive
دارای عکس العمل سریع جواب گو
triggerman
ادمکش سریع العمل درمیان جماعت اوباش
deadbeat
زدن ضربه بدون برگشت وعکس العمل
deadbeats
زدن ضربه بدون برگشت وعکس العمل
boomerangs
عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
boomerang
عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
boomeranged
عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
boomeranging
عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
glid
تذهیب کاری
[در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.]
interactive
پردازش آن و اعمال عکس العمل بلاد رنگ روی آن
antigens
مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
operation
درستور العمل ریاضی که بر روی داده انجام میشود
antigen
مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
reaction time
زمان اماده شدن یکان برای عکس العمل به دستورات
del credere
ضمانت فروشنده حق العمل کار نسبت به معتبر بودن خریدار
dummy
محصول کپی برای بررسی عکس العمل مشتری به طرح
dummies
محصول کپی برای بررسی عکس العمل مشتری به طرح
anthropomorphic software
نرم افزاری که به آنچه کاربر می گوید عکس العمل نشان میدهد
reactionpropulsion
سیستم پرتاب جت با استفاده از نیروی عکس العمل گازهای خروجی از یک لوله
interactive
سیستم نمایش که قادر به عکس العمل نشان دادن به ورودی مختلف کاربر است
hydrofoils
سطح صاف یا موربی که دراثر حرکت اب از خلال ان بحرکت وعکس العمل دراید وغالبابشکل پرده یا باله ای ست
hydrofoil
سطح صاف یا موربی که دراثر حرکت اب از خلال ان بحرکت وعکس العمل دراید وغالبابشکل پرده یا باله ای ست
commision agent
نماینده حق العمل کار نماینده یا عاملی که بصورت درصد به او پرداخت میشود
fire fighting
عکس العمل نسبت به اتش دشمن مبارزه با اتش سوزی
fail safe
ماسوره تامین شده از نظرعمل کرد دستگاههای داخلی ماسوره مطمئن العمل
fail-safe
ماسوره تامین شده از نظرعمل کرد دستگاههای داخلی ماسوره مطمئن العمل
drilling pattern
نمونه مته کاری الگوی مته کاری
plumbery
سرب کاری کارخانه سرب کاری
mosaics
موزاییک کاری معرق معرق کاری
first fire mixture
خرج انفجاری یا چاشنی انفجاری سریع العمل چاشنی اولیه
electroplating
اب کاری
malfunction
کژ کاری
malfunctioned
کژ کاری
malfunctions
کژ کاری
inaction
بی کاری
effective
کاری
slobbery
تف کاری
impotency
کاری
curry
کاری
curries
کاری
intent on doing anything
کاری
curry powder
کاری
curry powders
کاری
plastering
گچ کاری
parget
گچ کاری
currie
کاری
plasterwork
گچ کاری
active
کاری
impotence
کاری
feckful
کاری
flower piece
گل کاری
hypofunction
کم کاری
under employment
کم کاری
trephination
مته کاری
compounding
امیزه کاری
farming
اجاره کاری
treacherousness
خیانت کاری
joinery
نازک کاری
welding
جوش کاری
brickwork
سفت کاری
workstations
ایستگاه کاری
tongue lash
فحش کاری
elegance
ریزه کاری
molding operation
فرم کاری
glazing
شیشه کاری
punching
منگنه کاری
smelting
ذوب کاری
toryism
محافظه کاری
workstation
ایستگاه کاری
molding operation
قالب کاری
lubrication
روغن کاری
misconduct
خلاف کاری
work area
ناحیه کاری
forging
چکش کاری
ultraism
افراط کاری
neglectfulness
غفلت کاری
forming
فرم کاری
working set
مجموعه کاری
wood carving
منبت کاری
amalgamate
ملغمه کاری
amalgamated
ملغمه کاری
turnery
منبت کاری
work year
سال کاری
mosaic work
موزائیک کاری
drilling
مته کاری
trephine
مته کاری
working storage
حافظه کاری
amalgamating
ملغمه کاری
workgroup
گروه کاری
turnery
تراش کاری
fretwork
منبت کاری
negativism
منفی کاری
amalgamates
ملغمه کاری
frustrates
بدل کاری
frustrating
بدل کاری
afforestation
جنگل کاری
punch-up
کتک کاری
workbench
محیط کاری
workbenches
محیط کاری
off season
در دوران کم کاری
purview of an occupation
حدود کاری
relievo
برجسته کاری
frustrate
بدل کاری
punch-ups
کتک کاری
tokenism
نمونه کاری
metallurgy
فلز کاری
pique
منبت کاری
burnishing
صیقل کاری
burnishing
پرداخت کاری
metalwork
فلز کاری
extrude
چکش کاری
extruded
چکش کاری
extrudes
چکش کاری
extruding
چکش کاری
hammering
چکش کاری
bas-relief
برجسته کاری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com