Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (30 milliseconds)
English
Persian
stowage
حق انبارداری انبار کردن کالا در کشتی
Other Matches
open storage
انبار کردن کالاها در محوطه باز انبارداری در محوطه روباز
field storage
انبار کردن کالا در صحرا انبار مهمات در فضای باز کوپه مهمات روباز
free issue system
سیستم انبارداری که در ان جهت گرفتن کالا نیاز به برگ درخواست نمیباشد
snake out
خارج کردن کالا از انبار ناو
plundrage
غارت کردن کالا ازعرشه کشتی
lazar housek
عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی
storeroom
انبار کالا
depot
انبار کالا
warehouse
انبار کالا
stowage
انبار کالا
stock room
انبار کالا
depots
انبار کالا
hold
انبار کالا
holds
انبار کالا
warehouses
انبار کالا
storehouses
مخزن انبار کالا
storeroom
مخزن انبار کالا
strike below
بردن کالا به انبار
storehouse
مخزن انبار کالا
out of stock
<adj.>
غیر موجودی کالا
[در انبار]
storage
ذخیره سازی انبار کالا
interchanged
مبادله کردن عوض کردن مبادله کالا بین دو کشتی
interchanges
مبادله کردن عوض کردن مبادله کالا بین دو کشتی
interchange
مبادله کردن عوض کردن مبادله کالا بین دو کشتی
interchanging
مبادله کردن عوض کردن مبادله کالا بین دو کشتی
hold
انبار کشتی
holds
انبار کشتی
in the hold
در انبار کشتی
hold captain
متصدی انبار کشتی
shipper
فرستنده کالا با کشتی
trade
حمل کالا با کشتی
traded
حمل کالا با کشتی
shipment
ارسال کالا باکشتی کالای ارسالی با کشتی
shipments
ارسال کالا باکشتی کالای ارسالی با کشتی
jettisoned
به دریا ریختن کالا برای نجات کشتی
jettison
به دریا ریختن کالا برای نجات کشتی
supercargo
مباشر کارهای بازرگانی وفروش کالا در کشتی
staith
محل تخلیه کالا ازواگن وبارگیری ان در کشتی
jettisons
به دریا ریختن کالا برای نجات کشتی
jettisoning
به دریا ریختن کالا برای نجات کشتی
staithe
محل تخلیه کالا ازواگن وبارگیری ان در کشتی
stockpiles
ذخیره کردن در انبار جمع اوری در انبار
stockpiling
ذخیره کردن در انبار جمع اوری در انبار
stockpiled
ذخیره کردن در انبار جمع اوری در انبار
stockpile
ذخیره کردن در انبار جمع اوری در انبار
stock certificate
گواهی موجودی کالا در انبار گواهی سهم
lighter aboard ship
نحوه حمل سریع کالا که در آن دوبه و بار آن برروی کشتی قرار میگیرد
stockpiled
پر کردن انبار اجناس موجود در انبار
stockpiles
پر کردن انبار اجناس موجود در انبار
stockpiling
پر کردن انبار اجناس موجود در انبار
stockpile
پر کردن انبار اجناس موجود در انبار
barter with someone
با کسی دادوستد کالا با کالا کردن
to barter
[to trade by barter]
دادوستد کالا با کالا کردن
bin storage
انبار کردن قطعات بسته بندی نشده در قفسه انبار قطعات روباز
skeg
قسمت عقب کشتی قسمت عقب انبار یا ته کشتی
skag
قسمت عقب کشتی قسمت عقب انبار یا ته کشتی
law of demand
براساس قانون تقاضا مقدار تقاضای کالا باقیمت ان کالا رابطه معکوس دارد . هر چه قیمت کالا بالاتررود مقدار تقاضا برای کالاکمتر میشود
storkeeping
انبارداری
warehousing
انبارداری
storage costs
هزینههای انبارداری
storekeeping
عمل انبارداری
keels
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
keel
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
cellarage
حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
cob web theorem
ه کالا در هر زمان تابع قیمت ان کالا در دوره زمانی قبلی است .
supporting goods
موادی که در کالا بکاربرده نمیشودولی جهت تولید کالا لازم میباشد
caged storage
قسمتی از انبار که برای نگهداری اقلام مخصوص وخطرناک در نظر گرفته شده انبار محصور
transire
برگ ترخیص کالا از گمرک اجازه عبور کالا
department stores
فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
department store
فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
dump
انبار موقتی زاغه مهمات انبار
topgallant
سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی
shelf life
مدت زمانی که کالا از تولید تاتوزیع به مصرف کننده درقسمتهای مختلف می ماند مدت گردش کالا در انبارها
say's law
از قوانین اقتصادی دوره کلاسیک مبنی بر این که تولیداضافی یک کالا ممکن نیست چه هر کس کالا را جهت معاوضه با کالای دیگر ایجادمیکند و بنابراین عرضه هرچیز تقاضای ان را به وجودمی اورد
lay up
دچار تاخیر کردن یا شدن انبار یاجمع کردن
cash on delivery
فروش نقد پس از تحویل کالا وصول وجه در حین تحویل کالا
imburse
انبار کردن
yard
انبار کردن
ensile
انبار کردن
build up
پر کردن انبار
build-up
پر کردن انبار
stashing
انبار کردن
reservedness
انبار کردن
stashes
انبار کردن
warehouse
انبار کردن
yards
انبار کردن
stash
انبار کردن
warehouses
انبار کردن
stock piling
انبار کردن
stashed
انبار کردن
storage
انبار کردن
deep freeze
انبار کردن
build-ups
پر کردن انبار
deep freezes
انبار کردن
freightliner
شرکت حمل و نقل کننده کالا قطار سریع السیر جهت حمل کالا در مسافتهای دور قطاری که کانتینر حمل می نمایدfreight
store room
جای انبار کردن
hoarding
انبار کردن پول
hoardings
انبار کردن پول
tender
لطیف کردن انبار
store-room
جای انبار کردن
tendering
لطیف کردن انبار
tendered
لطیف کردن انبار
ware room
انبار کردن مخزن
store-rooms
جای انبار کردن
tenderest
لطیف کردن انبار
garnered
انبار کردن انباشتن
garnering
انبار کردن انباشتن
store
اندوختن انبار کردن
dump
مخزن انبار کردن
warehouses
انبار کردن مخزن
garner
انبار کردن انباشتن
storing
اندوختن انبار کردن
garners
انبار کردن انباشتن
warehouse
انبار کردن مخزن
stock piling
ذخیره کردن در انبار
demand elasticity
درصد تغییرتقاضای یک کالا نسبت به درصد تغییر قیمت ان کالا
released
ترخیص کردن کالا
object
کالا اعتراض کردن
objected
کالا اعتراض کردن
direct objects
کالا اعتراض کردن
to discharge goods
کالا را تخلیه کردن
objecting
کالا اعتراض کردن
objects
کالا اعتراض کردن
releases
ترخیص کردن کالا
to offer
عرضه کردن
[ کالا]
to boycott goods
تحریم کردن کالا
release
ترخیص کردن کالا
acceptance of goods
قبول کردن کالا
indirect objects
کالا اعتراض کردن
throughput capacity
فرفیت عبور دهی کالا فرفیت تخلیه و عبوردهی بارانداز یا اسکله فرفیت گذراندن کالا
to lay down wine
شراب را انبار کردن یا جادادن
administrative storage
انبار کردن به طریق اداری
caged storage
انبار کردن به طریقه محصور
block storing
انبار کردن بارهای قوال
lot
کالا بقطعات تقسیم کردن
To import goods
[from abroad]
کالا از خارج وارد کردن
assignment of space
تخصیص جا برای انبار کردن اماد
lighters
با قایق باری کالا حمل کردن
lighter
با قایق باری کالا حمل کردن
consignee
گیرنده کالا برای بارنامه گیرنده اصلی کالا
x site
سکوی روبازموقت برای انبار کردن مهمات
stocked
عرضه کردن کالا برای فروش سرسلسله
stock
عرضه کردن کالا برای فروش سرسلسله
c & f
قیمت کالا وهزینه حمل ان بدون بیمه دریایی و تولید کننده پس ازتسلیم کالا به شرکت کشتیرانی و پرداخت هزینه حمل از خودسلب مسئولیت میکند و حق بیمه تا مقصد به عهده خریدار است
external
مشخص کردن انبار کاغذ در خارج از وسیله یا میز
externals
مشخص کردن انبار کاغذ در خارج از وسیله یا میز
passing action
عملیات رد و بدل کردن کالا وتدارکات مبادله تدارکات
stows
انبار کردن بار کردن
stowed
انبار کردن بار کردن
stowing
انبار کردن بار کردن
stow
انبار کردن بار کردن
rig the market
با احتکار کالا افزایش وکاهش مصنوعی در قیمت هاایجاد کردن
bin storage space
فضای انبار قطعات بسته بندی نشده فضای انبار قطعات روباز
scuppering
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppers
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scupper
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppered
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
respondentia
وامی که به صاحب کشتی داده و کشتی او به رهن گرفته میشود
ship's manifest
صورت محمولههای کشتی فهرست کالاهای در حال حمل در کشتی
load line
خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
honey combing
روش انبار کردن و تخلیه کالاها به طریقه لانه زنبوری و خوشهای
carry ship
کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
hawse
سوراخهای دماغه کشتی که مخصوص عبورطناب است طنابهای نگاه دارنده کشتی درحوضچه
dan runner
کشتی رهاکننده علایم شناور در اب کشتی تعیین مسیر
embarkation
بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
waterline
خط بار گیری کشتی خط میزان و تراز کشتی باسطح اب
gunroom
مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی
supercargo
نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
roll on roll off
سوار کردن و حرکت دادن سریع بار و کالا بین انبارها
bill of health
گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
inhibiting
اغشتن سطوح داخلی دستگاه یاماشین با ماده ضدخوردگی قبل از انبار کردن ان
usura maritima
دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
the vessel was put a bout
جهت کشتی را تغییر دادند کشتی را برگردانند
launching
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launched
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launch
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launches
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
letter of marque
پروانه دستگیر کردن کشتی بازرگانی دشمن و غارت کردن اتباع ایشان
bacteriolysis
مواد شیمایی جهت جلوگیری از رشد باکتری خصوصا برای انبار کردن فرش بیش از سه ما ه
windjammer
یکی از کارکنان کشتی کشتی بادبانی
commissioning the ship
فعال کردن کشتی
sailings
با کشتی حمل کردن
to take ship
در کشتی سوار کردن
to take ship
با کشتی حمل کردن
imbark
در کشتی سوار کردن
sailed
با کشتی حمل کردن
sail
با کشتی حمل کردن
decimal file system
سیستم انبارداری اعشاری سیستم شمارش اقلام اعشاری
quarterdeck
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
quarterdecks
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
yawed
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
yaw
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
sailboats
کشتی بادبانی کشتی بادی
sailboat
کشتی بادبانی کشتی بادی
overboard
از کشتی بدریا روی کشتی
cargo documentation
بارنامههای کشتی بارنامه کردن
time charter
کرایه کردن موقت کشتی
to outgo
حرکت کردن
[به مقصدی]
[کشتی]
to go for a sail
با کشتی بادی سفریاگردش کردن
commissioning the ship
وارد خدمت کردن کشتی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com