Dictiornary-Farsi | حق طرح دعوی دردادگاه | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (9 milliseconds)

English	Persian
right of action	حق طرح دعوی دردادگاه


Search result with all words

We lost the case . We were convicted.	دردادگاه محکوم شدیم ( دعوی را باختیم )
Other Matches

To produce a witness.	دردادگاه شاهد آوردن
cop a plea <idiom>	دردادگاه مقصراعلام شدن
crier	مامور اخطارهای عمومی دردادگاه
embracer	کسیکه دردادگاه اعمال نفوذمیکند
tipstaff	مامور مسئول زندانیان دردادگاه
extrajudicial	خارج از موضوع مطرح شده دردادگاه
restitution of conjugal rights	دعوی الزام شوهر به مراجعت به خانه دعوی الزام به ایفاء وفایف زناشویی
barrister	وکیل مدافع وکیلی که حق حضور دردادگاه و دفاع شفاهی را دارد
barristers	وکیل مدافع وکیلی که حق حضور دردادگاه و دفاع شفاهی را دارد
pretending	دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
pretend	دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
pretends	دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
trover	دعوی مطالبه قیمت مال مغصوب دعوی مطالبه قیمت مال مورد استفاده بلاجهت
pleadings	افهارات طرفین دعوی صورت افهارات طرفین دعوی
quarrelled	دعوی
pretensions	دعوی
pretension	دعوی
cases	دعوی
quarrelling	دعوی
quarrels	دعوی
quarreling	دعوی
quarrel	دعوی
lawsuit	دعوی
quarreled	دعوی
strife	دعوی
profession	دعوی
professions	دعوی
suit at law	دعوی
lawsuits	دعوی
claim	دعوی
claims	دعوی
claiming	دعوی
claimed	دعوی
case	دعوی
ancillary suit	دعوی طاری
pretensions	دعوی خودفروشی
criminal action	دعوی جزایی
prime impression	دعوی ابتدایی
prime impression	دعوی بدوی
post litem motam	پس از طرح دعوی
personal action	دعوی شخصی
personal action	دعوی منقول
party to a suit	طرف دعوی
litigants	اصحاب دعوی
acquittance	سندترک دعوی
litigant	طرف دعوی
counterclaim	دعوی متقابل
claimants	اصحاب دعوی
pretension	دعوی خودفروشی
counter claim	دعوی متقابل
parties	اصحاب دعوی
parties to a dispute	اصحاب دعوی
lis mota	شروع دعوی
jactitation	دعوی دروغ
desistement	ترک دعوی
acquittance	ترک دعوی
cause of claim	منشاء دعوی
hypothetical case	دعوی فرضی
initiating proceedings	اقامه دعوی
admissible case	دعوی مسموع
claim for restitution	دعوی استرداد
mertis of the case	ماهیت دعوی
desistement	انصراف از دعوی
parties of dispute	اصحاب دعوی
civil action	دعوی مدنی
object of claim	خواسته دعوی
opponent	طرف دعوی
opponents	طرف دعوی
cross action	دعوی متقابل
hearing	استماع دعوی
hearings	استماع دعوی
nullity proceeding	دعوی بطلان
bringing an action	اقامه دعوی
suit	خواستگاری دعوی
issue	موضوع دعوی
issues	موضوع دعوی
substituted service	اوراق دعوی
subject of debate	موضوع دعوی
splitting a cause of action	تجزیه دعوی
issued	موضوع دعوی
set up claim to	دعوی کردن
set off	دعوی متقابل
plea	پاسخ دعوی
pleas	پاسخ دعوی
sue	دعوی کردن
sued	دعوی کردن
the litigants	طرفین دعوی
vexatious action	دعوی ایذائی
cases	دعوی مورد
suited	خواستگاری دعوی
suits	خواستگاری دعوی
withdrawal of a case	استرداد دعوی
waiving a claim	اسقاط دعوی
litigation	دعوی قضایی
litigation	ترافع دعوی
disclaimer	ترک دعوی
disclaimers	ترک دعوی
case	دعوی مرافعه
case	دعوی مورد
quarreling	دعوی کردن
cases	دعوی مرافعه
sues	دعوی کردن
suing	دعوی کردن
quitclaim	ترک دعوی
quarrelling	دعوی کردن
restitution of conjugal rights	دعوی تمکین
remedy sought by plaintiff	خواسته دعوی
quarrels	دعوی کردن
jactation	دعوی دروغ
relinquishment of a claim	اسقاط دعوی
relinquishment of a claim	ترک دعوی
quarrelled	دعوی کردن
proceeding for damage	دعوی خسارت
s.c	همان دعوی
quarrel	دعوی کردن
possessory action	دعوی مالکیت
right of action	حق اقامه دعوی
quarreled	دعوی کردن
retraxit	استرداد دعوی
real action	دعوی غیر منقول
possessory action	دعوی اعاده مالکیت
obiter dictum	خارج از موضوع دعوی
disaffirm	ترک دعوی کردن
pretend to	دعوی یا ادعا کردن
prima facie case	دعوی قابل استماع
prima facie case	دعوی قابل طرح
quitclaim	سند ترک دعوی
to go [fall] together by the ears [outdated] <idiom>	شروع به دعوی کردن
querela	دعوی مطروح در محکمه
evidance in substanttiation of claims	ادله اثبات دعوی
right of action	حق طرح دعوی در دادگاه
subduct	ترک دعوی کردن
security for costs	تامین هزینه دعوی
taxation of costs	ارزیابی هزینههای دعوی
lose the case	محکوم شدن در دعوی
lodge a complaint	اقامه دعوی کردن
litigable	قابل طرح دعوی
judge advocate	اقامه کننده دعوی
sounding in damages	دعوی خسارت مستدل
replevin	دعوی اعاده مالکیت
relinquish a claim	ترک دعوی کردن
pleas in bar	مدافعات مسقط دعوی
secta	ادله خواهان دعوی
parties	متداعیین اطراف دعوی
action in personam	دعوی بر علیه شخص
bills	گزارش جریان دعوی
litigate	طرح دعوی کردن
litigated	طرح دعوی کردن
litigates	طرح دعوی کردن
traversing	تکذیب کردن دعوی
traverses	تکذیب کردن دعوی
traversed	تکذیب کردن دعوی
seduction	دعوی فریب و اغوا
litigating	طرح دعوی کردن
traverse	تکذیب کردن دعوی
bill	گزارش جریان دعوی
disclaim	ترک دعوی کردن
relinquished	ترک دعوی کردن
relinquishes	ترک دعوی کردن
civil action	دعوی مدنی یا حقوقی
quarreled	دعوی کردن منازعه
relinquish	ترک دعوی کردن
disclaimed	ترک دعوی کردن
quarrels	دعوی کردن منازعه
quarrelling	دعوی کردن منازعه
quarrelled	دعوی کردن منازعه
disclaiming	ترک دعوی کردن
quarreling	دعوی کردن منازعه
disclaims	ترک دعوی کردن
quarrel	دعوی کردن منازعه
suppliant	خواهان دعوی اعاده تصرف
to pretend to wisdom	دعوی عقل یا حکمت کردن
dismissals	عزل مختومه کردن دعوی
dismissal	عزل مختومه کردن دعوی
pretends	بخود بستن دعوی کردن
pretending	بخود بستن دعوی کردن
sounding in damages	دعوی خسارت صحیح و محکم
pretend	بخود بستن دعوی کردن
extrajudicial	بدون ارتباط به موضوع دعوی
action in rem	دعوی بر علیه عین مال
venues	محل وقوع جرم یا دعوی
jactitation of marriage	دعوی دروغ نسبت به زناشویی
forclosure	سلب حق اقامه دعوی ممانعت
venue	محل وقوع جرم یا دعوی
counter charge	دعوی متقابل در امر جزایی
libllant	خواهان یا شاکی دعوی افترا
lawsuit	دادخواهی طرح دعوی در دادگاه
lawsuits	دادخواهی طرح دعوی در دادگاه
non suit	ترک دعوی به وسیله خواهان
lodge a complaint against someone	علیه کسی اقامه دعوی کردن
renunciatory	مبنی بر چشم پوشی یا ترک دعوی
renunciative	مبنی بر چشم پوشی یا ترک دعوی
bring a suit against a person	اقامه دعوی علیه کسی کردن
real action	دعوی راجع به اموال غیر منقول
to initiate legal action	دعوی حقوقی را راه انداختن [حقوق]
relicta verificatione	تسلیم خوانده در مقابل دعوی خواهان
bring an action against someone	علیه کسی اقامه دعوی کردن
replication	جواب خواهان به دادخواست مدعی در دعوی
join issue with a person	با کسی وارد مرافعه یا دعوی شدن
released	ترک دعوی ابراء کسی از دین