Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English
Persian
bote
حق مستاجر به برداشتن چوب برای بعضی مصارف
Other Matches
contributions
پولی که برای مصارف عام المنفعه بدهندشرکت
contribution
پولی که برای مصارف عام المنفعه بدهندشرکت
personal
ریز کامپیوتر کم هزینه برای مصارف خانگی و تجاری سبک
pouch
خورجین
[گاه قالیچه ها برای مصارف شخصی عشایر بدین گونه بافته می شوند.]
composite demand
تقاضا برای کالا در موارد استفاده متفاوت مانند استفاده از گازوئیل درمصارف خانگی و مصارف صنعتی
reserved character
حرف مخصوص درسیستم عامل یا حرفی که تابع خاصی برای کنترل سیستم عامل داردوبرای مصارف دیگربه کارنمیرود
hookup
تجمع بعضی چیزها برای منظورخاصی
zone ride
کنار رفتن بعضی از بازیگران حریف برای دفاع از یک منطقه
cabin blower
در بعضی هواپیماهاکوپروسوری برای حفظ فشارکابین بالاتر از فشار محیط
compressor bleed air
هوایی که از قسمت کمپرسورموتور توربینی برای جلوگیری از واماندگی و یابرای بکار اندازی بعضی متعلقات گرفته میشود
insuperability
عدم امادگی برای از میان برداشتن
master clear
کلیدی روی بعضی ازکنسولهای کامپیوتری که ثباتهای عملیاتی را پاک کردن و انها را برای حالت جدید عملیات اماده میکند
to commandeer something
چیزی را
[بدون اجازه]
برای خود برداشتن
to make a long arm
[برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
vasectomies
عمل جراحی و برداشتن مجرای ناقل منی برای عقیم کردن
vasectomy
عمل جراحی و برداشتن مجرای ناقل منی برای عقیم کردن
under lease
وقتی مستاجر اصلی ملک برای مدتی کمتر از مدت باقیمانده اجاره خودش ملک را اجاره دهد
transcribe
استنساخ کردن رونوشت برداشتن سواد برداشتن
transcribed
استنساخ کردن رونوشت برداشتن سواد برداشتن
transcribes
استنساخ کردن رونوشت برداشتن سواد برداشتن
transcribing
استنساخ کردن رونوشت برداشتن سواد برداشتن
gig
ماشین خارزنی
[این وسیله برای یکنواخت کردن سطح پرزها و گرفتن ذرات از سطح بافت بکار می رود و در صنعت فرش ماشینی و بعضی منسوجات کاربرد دارد.]
commandeer
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeered
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeering
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeers
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
saddle cover
رو زینی
[اینگونه بافته ها بصورت قالیچه یا پتو در قدیم بیشتر رواج داشت و اکنون نیز در بعضی عشایر جهت استفاده شخصی بافته شده و برای تزئین روی اسب و پوشش زین بکار می رود.]
free drop
برداشتن و انداختن گوی گلف با دست از نقطه ناممکن برای ضربه زدن به نقطه مناسب نزدیک ان
socager
مستاجر
tenants
مستاجر
roomer
مستاجر
tenant
مستاجر
occupants
مستاجر
lessee
مستاجر
lease holder
مستاجر
landholder
مستاجر
occupant
مستاجر
share cropper
مستاجر
sublessee
مستاجر جز
lodgers
مستاجر
tenant right
حق مستاجر
lodger
مستاجر
dedications
اهداء کردن اهداء وقف بر مصالح عامه اختصاص اموال خصوصی جهت مصارف و منافع عمومی
dedication
اهداء کردن اهداء وقف بر مصالح عامه اختصاص اموال خصوصی جهت مصارف و منافع عمومی
undre ten
مستاجر جزء
lodgers
مستاجر جزء
unoccupied
بدون مستاجر
occupier
مستقر مستاجر
subtenant
مستاجر جزء
occupiers
مستقر مستاجر
lodger
مستاجر جزء
tax farmer
مستاجر مالیات
proprietor and tenant
موجر و مستاجر
tenant from year to year
مستاجر یک ساله
tenantless
بدون مستاجر
crofter
مستاجر یا مالکیکمزرعه
subtenant
مستاجر دست دوم
paravial
بیرون کردن مستاجر
subenant
مستاجر دست دوم
vacant possession
ملک بدون مستاجر
undertenant
مستاجر دست دوم
tenant by sufferance
مستاجر به تقدیر موجر
villenage
متصرف مستاجر اصلی
landlord and tenant act
قانون موجر و مستاجر
sublease
به مستاجر دیگری اجاره دادن
sole tenant
مستاجر انحصاری مستاجری که شریک ندارد
divers
بعضی
several
بعضی
some
بعضی
cretain
بعضی
general porpose
کارهای عمومی مصارف عمومی
sometimes
بعضی اوقات
alleged
بنابگفتهء بعضی
once in a while
<adv.>
بعضی ازاوقات
frequently
[quite often]
<adv.>
بعضی ازاوقات
occasionally
<adv.>
بعضی ازاوقات
allegedly
بنابگفتهء بعضی
sometimes
بعضی مواقع
piezoelectric
ارتباط در بعضی موادکریستالی
cutin
پوشش خارجی بعضی گیاهان
bell-conopy
[سقف بعضی از ناقوسها با سنتوری]
Some children are afraid of the dark.
بعضی بچه ها از تاریکی می ترسند.
proconsul
افسر دارای بعضی اختیارات کنسولی
megaspore
هاگدان بزرگ وغیرجنسی بعضی سرخسها
nurse a grudge
<idiom>
احساس تنفر از بعضی مردم را داشتن
chitin
جسم استخوانی درپوشش بعضی جانوران
vanished
بخش ضعیف ونهایی بعضی از حرفهای صدادار
hyposensitize
کم شدن حساسیت نسبت به بعضی مواد موجدحساسیت
goat antelope
نوعی بز که از بعضی جهات شبیه بز کوهی است
zonate
واقع بروی یک خط مانند بعضی ازهاگهای چندتایی
vanishing
بخش ضعیف ونهایی بعضی از حرفهای صدادار
vanish
بخش ضعیف ونهایی بعضی از حرفهای صدادار
awn
الت مذکر بعضی از جانوران خزنده و کرمها
stenosis
تنگ شدن یا انقباض بعضی از مجراهای بدن
index number
مقایسه حجم در بعضی مواقع با عدد شاخص
vanishes
بخش ضعیف ونهایی بعضی از حرفهای صدادار
draft mode
چاپ با کیفیت پایین روی بعضی چاپگرها
... however sometimes it just can't be helped.
... اما بعضی وقتها واقعا کاریش نمی شه کرد.
myelin sheath
ماده سفید چربی که غلاف بعضی اعصاب رامیپوشاند
waste
تعدی و تفریط مستاجر یا متصرف در عین مستاجره یا مورد تصرف درمدت اجاره حاشیه جاده
wastes
تعدی و تفریط مستاجر یا متصرف در عین مستاجره یا مورد تصرف درمدت اجاره حاشیه جاده
tuning pipe
نای مخصوص کوک ومیزان کردن بعضی الات موسیقی
filters
چیزیکه بعضی پرتوها از ان میگذرندولی حائل پرتوهای دیگر است
filter
چیزیکه بعضی پرتوها از ان میگذرندولی حائل پرتوهای دیگر است
occasional
وابسته به فرصت یا موقعیت مربوط به بعضی از مواقع یاگاه و بیگاه
neural net
مدل ریاضی بعضی پدیده هاکه رفتار عصبی دارند
White Papers
کتابی که حکومت یک کشور جهت تشریح یااعلام بعضی مسائل منتشرمیکند
White Paper
کتابی که حکومت یک کشور جهت تشریح یااعلام بعضی مسائل منتشرمیکند
autoharp
سنتوری که در ان بعضی ازسیمها را خفه میکنند تاسیمهای ازاد صدا کنند
diaeresis
دو نقطهای که بر روی بعضی ازحروف میگذارند تا تلفظ ان حرف راازحرف مجاورش جداسازد
dieresis
دو نقطهای که بر روی بعضی ازحروف میگذارند تا تلفظ ان حرف راازحرف مجاورش جداسازد
estate at will
در CLواگذاری ملکی است که به کسی به عنوان اجاره با قیداین شرط که مستاجر عین مستاجره را به میل مالک اداره کند
microspacing
خصوصیت بعضی چاپگرها که به انها امکان میدهد تا درفاصلههای بسیار کوچکی حرکت کنند
rule of reason
تفسیر کردن قانون به طورغیر عادلانه به منظور حفظ بعضی انحصارات غیر قانونی
crown colony
بعضی از کلنیهای ممالک مشترک المنافع انگلیس که مقام سلطنت بر انها نظارت دارد
antibiotics
مادهای که از بعضی موجودات ذره بینی بدست میاید و باعث کشتن میکربهای دیگر میشود
antibiotic
مادهای که از بعضی موجودات ذره بینی بدست میاید و باعث کشتن میکربهای دیگر میشود
silver thread
نخ های زربفت یا نقره ای
[این نوع نخ در بعضی قالیچه ها جهت تزئین در بافت فرش بکار می رود.]
field alterable control element
یک تراشه که در بعضی سیستمها بکار می رود و به استفاده کننده اجازه میدهدتا ریز برنامه نویسی کند
declaratory statute
هدف ازتصویب این نوع قانون برطرف کردن شک و تردیدی است که در مورد بعضی قوانین بروز میکند
kiosk
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosks
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
S-border
حاشیه های اس
[در بعضی از فرش ها، خصوصا قفقازی و آناتولی از نگاره هایی به شکل حرف اس یا زد لاتین جهت تزئین استفاده می کنند.]
tenant right
حقی است که درانقضای مهلت مقرر بابت تغییراتی که مستاجر در عین مستاجره داده و انتفاع ازانها ناتمام مانده است به وی تعلق می گیرد
lifts
برداشتن
take
برداشتن
glom
برداشتن
takes
برداشتن
removing
برداشتن
removing
از جا برداشتن
moistening
نم برداشتن
include
در برداشتن
deletes
برداشتن
deleted
برداشتن
remove
برداشتن
remove
از جا برداشتن
removes
برداشتن
removes
از جا برداشتن
deleting
برداشتن
ingether
برداشتن
to pull off
برداشتن
flaws
مو برداشتن
to take up
برداشتن
to run away with
برداشتن
countertrace
برداشتن از
ingather
برداشتن
take up
برداشتن
pickup
برداشتن
pick up
برداشتن
to mop up
برداشتن
includes
در برداشتن
flaw
مو برداشتن
to pick up
برداشتن
lifted
برداشتن
lift
برداشتن
delete
برداشتن
lifting
برداشتن
sublate
برداشتن
sumptuary law
قانونی که با منع استفاده از بعضی اموال مصرفی جلو مخارج مصرفی زیاد را می گیرد
quercetin
ماده رنگی کریسیتین
[این رنگینه زرد از پوست درختان و بعضی سبزیجات استخراج می شود ولی طول عمر زیادی ندارد.]
filed
زمینه اصلی فرش
[که عموما تا قسمت حاشیه ادامه یافته و در بعضی از فرش ها کل بافت را در بر می گیرد.]
machine
براده برداشتن
desist
دست برداشتن
cracks
شکاف برداشتن
to come at a bound
<idiom>
خیز برداشتن
machined
براده برداشتن
poll
نمونه برداشتن
remove slag
سرباره را برداشتن
warps
تاب برداشتن
to receive a wound
زخم برداشتن
to sweep away
ازمیان برداشتن
to take off
برداشتن بردن
machines
براده برداشتن
to take the photograph of
عکس برداشتن از
unmasking
نقاب برداشتن از
crack
شکاف برداشتن
cease
دست برداشتن
resign
دست برداشتن
ingether
خرمن برداشتن
map
نقشه برداشتن از
maps
نقشه برداشتن از
twist
تاب برداشتن
demountable
قابل برداشتن
twisting
تاب برداشتن
twists
تاب برداشتن
to fly to arms
سلاح برداشتن
run away with
برداشتن و در رفتن
to have one's p taken
عکس برداشتن
warped
تاب برداشتن
warp
تاب برداشتن
polls
نمونه برداشتن
polled
نمونه برداشتن
unhood
سرپوش برداشتن از
clearance
برداشتن مانع
to break step
غلط پا برداشتن
snap up
تند برداشتن
give up
دست برداشتن از
to carry arms
سلاح برداشتن
to d. the cloth
رومیزی را برداشتن
uncap
کلاه از سر برداشتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com