Dictiornary-Farsi | حق نخست زادگی یا ارشدیت | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 84 (6 milliseconds)

English	Persian
right of primogeniture	حق نخست زادگی یا ارشدیت


Other Matches

primogeniture	نخست زادگی
cousinship	نسبت عموزادگی یادایی زادگی یاعمه زادگی یاخاله زادگی
particianship	بزرگ زادگی
particianship	نجیب زادگی اصالت
eldership	ارشدیت
primogeniture	ارشدیت
seniority	ارشدیت
noblesse oblige	بزرگواری و سخاوتمندی نشانه نجیب زادگی
superiority	ارشدیت تفوق
eldership	ارشدیت درجه
palm	نشان ارشدیت وبرتری
palms	نشان ارشدیت وبرتری
old line	دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
first	نخست
primes	نخست
imprlmis	نخست
primed	نخست
prime	نخست
first moment	عزم نخست
firstborn	نخست زاده
first moment	گشتاور نخست
first ling	نخست زاده
first coat	اندودیارنگ نخست
ex prime minister	نخست وزیرپیشین
half	نیمه نخست
firstling	نخست زاده
grand vizier	نخست وزیر
Downing Street	نخست وزیر
primeminister	نخست وزیر
prime ministership	نخست وزیری
first and foremost <adv.>	دردرجه نخست
imprlmis	نخست انکه
primordium	مرحله نخست
imprimis	در مرحله نخست
head of the state	نخست وزیر
first begotten	نخست زاده
at first blush	در وهله نخست
Prime Ministers	نخست وزیر
first-born	نخست زاده
forenames	نام نخست
first born	نخست زاده
forename	نام نخست
Prime Minister	نخست وزیر
premier	نخست وزیر
premiership	نخست وزیری
premiers	نخست وزیر
half-time	نیمه نخست
first half	نیمه نخست
at first hand	در وهله نخست
book one	کتاب نخست
premiership	دفتر نخست وزیری
primigenial	نخست پیدا شده
involuted	بحال نخست برگشته
top board	میز نخست شطرنج
whitest	بازیگر نخست شطرنج
whiter	بازیگر نخست شطرنج
white	بازیگر نخست شطرنج
foremost	جلوترین دردرجه نخست
rehabilitate	بحال نخست برگرداندن
rehabilitated	بحال نخست برگرداندن
first audio stage	مرحله صوتی نخست
rehabilitates	بحال نخست برگرداندن
it was we who went first	ما بودیم که نخست رفتیم
from the very f.	ازهمان وهله نخست
rehabilitating	بحال نخست برگرداندن
premiership	مقام نخست وزیری اولویت
in the first flight	دارای مقام نخست سردسته
deputy primeminister	قائم مقام نخست وزیر
premiering	نخست وزیر نخستین نمایش یک نمایشنامه
premieres	نخست وزیر نخستین نمایش یک نمایشنامه
base on halls	گرفتن امتیاز با رسیدن به پایگاه نخست
It must be put up to the prime minister .	باید بعرض نخست وزیر برسد
premiered	نخست وزیر نخستین نمایش یک نمایشنامه
premiere	نخست وزیر نخستین نمایش یک نمایشنامه
to drink to a person	نخست خودنوشیدن وسپس دیگریرابنوشیدن واداشتن
premiers	نخست وزیر نخستین نمایش یک نمایشنامه
premier	نخست وزیر نخستین نمایش یک نمایشنامه
fence off	کوشش برای کسب مقام نخست شمشیربازی
Chancellors	صدر اعظم نخست وزیر رئیس اداره
I acted as interpreter for the Prime Minister at yesterday's meeting.	من در جلسه دیروز مترجم نخست وزیر بودم.
Chancellor	صدر اعظم نخست وزیر رئیس اداره
He undertook the primiership at the age of eighty.	درهشتاد سالگی عهده دار سمت نخست وزیری شد
opener	مسابقه نخست ازدو مسابقه متوالی