Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (32 milliseconds)
English
Persian
jus disponendi
حق واگذار کردن اموال
Other Matches
community property
اموال مشترک زن وشوهر اموال همگانی
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
remise
واگذار کردن
relegates
واگذار کردن
conceded
واگذار کردن
abdicated
واگذار کردن
concedes
واگذار کردن
abdicate
واگذار کردن
surrender
واگذار کردن
surrendered
واگذار کردن
conceding
واگذار کردن
surrenders
واگذار کردن
giving
واگذار کردن
abdicates
واگذار کردن
cedes
واگذار کردن
allocations
واگذار کردن
ceding
واگذار کردن
give
واگذار کردن
entrust
واگذار کردن
allocation
واگذار کردن
entrusting
واگذار کردن
relegating
واگذار کردن
gives
واگذار کردن
abdicating
واگذار کردن
entrusts
واگذار کردن
cede
واگذار کردن
demise
واگذار کردن
relegated
واگذار کردن
concede
واگذار کردن
transfer
واگذار کردن
assigning
واگذار کردن
assigns
واگذار کردن
transferring
واگذار کردن
authorization
واگذار کردن
transfers
واگذار کردن
assignments
واگذار کردن
to make over
واگذار کردن
assigned
واگذار کردن
assign
واگذار کردن
relegate
واگذار کردن
assignment
واگذار کردن
to deliver over
واگذار کردن
infeoff
واگذار کردن
releases
واگذار کردن
released
واگذار کردن
release
واگذار کردن
to turn over
واگذار کردن
authorisations
واگذار کردن
augmentation
تکمیل کردن واگذار کردن وسایل یا نفرات اضافی یا تقویتی
assignment of tasks
واگذار کردن وفایف
award a contract
قراردادی را واگذار کردن
retrocede
دوباره واگذار کردن
reallocation
مجددا واگذار کردن
bequeathed
بکسی واگذار کردن
bequeaths
بکسی واگذار کردن
bequeathing
بکسی واگذار کردن
bequeath
بکسی واگذار کردن
grant
واگذار کردن تعهد کردن واگذاری به معنای اعم
grants
واگذار کردن تعهد کردن واگذاری به معنای اعم
granted
واگذار کردن تعهد کردن واگذاری به معنای اعم
condemnations
ملی کردن یا مصادره کردن اموال خصوصی به منظوراستفادههای عام المنفعه محکومیت
condemnation
ملی کردن یا مصادره کردن اموال خصوصی به منظوراستفادههای عام المنفعه محکومیت
recaption
مقابله به مثل کردن در مورد ضبط اموال یازندانی کردن زن و فرزند وخدمه شخص
cession of territory
واگذار کردن اراضی مملکت
deed
سند باقباله واگذار کردن
quitclaim
چشم پوشیدن از واگذار کردن
to sell out
بدیگری واگذار کردن ورفتن
deeds
سند باقباله واگذار کردن
to bargain a way
درازای چیزی واگذار کردن
vest a property in someone
ملکی را به کسی واگذار کردن
appropriation
اختصاص دادن اعتبار واگذار کردن
submit
واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
submits
واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
submitted
واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
submitting
واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
transfer
واگذار کردن نقل کردن انتقال
transfers
واگذار کردن نقل کردن انتقال
transferring
واگذار کردن نقل کردن انتقال
to give place to
جای خودرابه شخص یا چیزدیگر واگذار کردن
hotchpot
سرجمع کردن دارایی رویهم ریختن اموال
pick up
واگذار کردن مسئولیت مهاریک بازیگر ازاد به کسی
disposal
انهدام اسناد و مدارک یا وسایل مصرف واگذار کردن
give over
ترک کردن واگذار کردن
entrusts
واگذار کردن تفویض کردن
entrusting
واگذار کردن تفویض کردن
entrust
واگذار کردن تفویض کردن
duty assignment
واگذار کردن وفیفه گماردن به خدمت تعیین محل خدمت شغل دادن
dedications
اهداء کردن اهداء وقف بر مصالح عامه اختصاص اموال خصوصی جهت مصارف و منافع عمومی
dedication
اهداء کردن اهداء وقف بر مصالح عامه اختصاص اموال خصوصی جهت مصارف و منافع عمومی
tasking
سازمان بندی برای عملیات واگذار کردن ماموریت به یکانها واگذاری ماموریت تعیین ماموریت
cattles
اموال
things
اموال
chattels
اموال
assignor
واگذار کننده
ceded
واگذار شده
grantor
واگذار کننده
transferred
واگذار شده
renunciant
واگذار کننده
vested
واگذار شده
alienor
واگذار کننده
ceder
واگذار کننده
things in action
اموال دینی
tangible property
اموال ملموس
state property
اموال عمومی
tangible property
اموال عینی
class ii property
اموال طبقه 2
stolen goods
اموال مسروقه
fungible
اموال مثلی
user
انتفاع از اموال
users
انتفاع از اموال
distrain
ضبط اموال
installation property
اموال قسمت
inventory
صورت اموال
assets
مال و اموال
distraint
توقیف اموال
separate estate
اموال شخصی زن
capital assets
اموال سرمایهای
things in possession
اموال عینی
financial property
اموال پولی
property officer
افسر اموال
paraphernalia
اموال شخصی زن
class i property
اموال طبقه 1
post property
اموال پادگان
personalty
اموال شخصی
post property
اموال پادگانی
property book
دفتر اموال
property voucher
سند اموال
real property
اموال غیرمنقول
personal property
اموال شخصی
chattel
اموال منقول
fisc
اموال ضبط شده
sequestration
حکم توقیف اموال
fixed property
اموال غیر منقول
contrabanded goods
اموال و اشیا قاچاق
replaceable thing
اموال یا اشیا مثلی
grand larceny
سرقت اموال پرقیمت
goods and chattels
اموال و دارائیهای منقول
article of roup
اموال مورد حراج
offences against property
جرائم بر علیه اموال
real estate broker
دلال اموال غیرمنقول
inventory
فهرست اموال سیاهه
priceable things
اموال یا اشیا قیمتی
appropriation bill
صورت ضبط اموال
goods of perishable nature
اموال سریع الفساد
property of unknown ownership
اموال مجهول المالک
property officer
افسر ذیحساب اموال
assignor
واگذار کننده انتقال دهنده
ceded portfolio
اوراق بهادار واگذار شده
assigner
واگذار کننده انتقال دهنده
salvage
اموال نجات یافته از خطر
accountable property officer's bond
دفتر افسر ذیحساب اموال
conclearer of stolen goods
مخفی کننده اموال مسروقه
salvaged
اموال نجات یافته از خطر
jus postliminii
حق وی نسبت به ان اموال محفوظ است
letters of marque
حکم ضبط اموال بیگانگان
safeguarding
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
safeguard
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
foreign
توقیف اموال مدیون غایب
foreign
توقیف اموال مدیون خارجی
salvaging
اموال نجات یافته از خطر
salvages
اموال نجات یافته از خطر
safeguarded
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
safeguards
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
waveson
اموال اب اورده بعد از غرق کشتی
real action
دعوی راجع به اموال غیر منقول
proponents
مقام مسئول اموال یا اجرای کار
misappropriation of public property
تصرف غیر قانونی در اموال عمومی
occupancy
تملک اموال بلا صاحب متصرف
wear and tear
از بین رفتن اموال در نتیجه استعمال
proponent
مقام مسئول اموال یا اجرای کار
property disposition
ازبین بردان اقلام فرسوده تخریب اموال
praemunire
حکم توقیف وضبط اموال یاغیان ومتمردین
angary
حق کشور متحارب برای استفاده از اموال کشوربیطرف
conscription of wealth
مصادره اموال در زمان جنگ به وسیله دولت
garnishment
اخطاری که به شخصی که اموال دیگری در ید او توقیف شده است
receivers
خریدار اموال مسروقه قیم یا سرپرست شخص مجنون
receiver
خریدار اموال مسروقه قیم یا سرپرست شخص مجنون
ransoms
وجهی که جهت جلوگیری از ضبط اموال پرداخت میشود
ransom
وجهی که جهت جلوگیری از ضبط اموال پرداخت میشود
delegatee
کسیکه پرداخت بدهی شخص دیگر به او واگذار شده است
eminent domain
قدرت حکومت برای استفاده از اموال خصوصی جهت عموم
elegit
حکم توقیف اموال مدیون تا زمان واریز بدهی خود
pounds
محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pounded
محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pound
محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pounding
محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
jus postliminii
هرگاه اموال کسی در جنگ توسط دشمن اخذ و متعاقبا" پس گرفته شود
bill of attainder
لایحه قانونی مصادره اموال کسانی که به علت خیانت یاجنایت محکوم شده باشند
receivers
ماموری که ازطرف دادگاه اموال محکوم علیه را جهت اجرای حکم ضبط و اداره میکند
deed
در CL به سندرسمی اطلاق میشود که نوعا" جهت انتقال اموال غیرمنقول به کار میرود عمل کردار
conveyancing
در CL این اصطلاح بیشتر در زمینه تسهیل معاملات مربوط به اموال غیر منقول مصداق دارد
deeds
در CL به سندرسمی اطلاق میشود که نوعا" جهت انتقال اموال غیرمنقول به کار میرود عمل کردار
receiver
ماموری که ازطرف دادگاه اموال محکوم علیه را جهت اجرای حکم ضبط و اداره میکند
real
ارزش واقعی هر کالا یا خدمت در حالتی که با پول اندازه گیری شود حقوق راجعه به اموال غیرمنقول
real representative
قائم مقامی حقیقی یا واقعی سمت وراث یا مدیر ترکه نسبت به اموال غیر منقول متوفی
dower
درCL این مقدار معادل ثلث کل دارایی مرد اعم از اعیان وعرصه است که به طریق عمری به زوجه اش واگذار میشود
sumptuary law
قانونی که با منع استفاده از بعضی اموال مصرفی جلو مخارج مصرفی زیاد را می گیرد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com