English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 76 (5 milliseconds)
English Persian
tole حلبی منقوش وجلادار
Other Matches
figured منقوش
tapestries پرده منقوش
imprints منقوش کردن
engrave منقوش کردن
engraves منقوش کردن
graved منقوش ساختن
decorated pottery سفالکاری منقوش
painted pottery سفالکاری منقوش
imprint منقوش کردن
imprinted منقوش کردن
engraved منقوش کردن
tapestry پرده منقوش
plaque لوح منقوش
plaques لوح منقوش
intagliated حکاکی شده منقوش
stained glass شیشه کاری منقوش
lapidarian منقوش روی سنگ
stained glass شیشه بندی منقوش
lapidary منقوش روی سنگ
tapestried دارای پرده منقوش
to stamp on the memory در ذهن منقوش ساختن
graphically بطور نوشته یا منقوش
stamp نقش بستن منقوش کردن
figurate دارای شکل معین منقوش
stamps نقش بستن منقوش کردن
sheet metal حلبی
cans : حلبی
canning : حلبی
tinner's snip حلبی بر
tin plate حلبی
can : حلبی
tin حلبی
tins حلبی
tapis پارچه منقوش پردهای یا رومیزی یا فرش
swaging machine حلبی خمکن
can قوطی حلبی
tinware حلبی الات
tinware فروف حلبی
tin smith حلبی ساز
tincan قوطی حلبی
tinsmith حلبی ساز
tinman حلبی ساز
tinner حلبی ساز
sheet metal worker حلبی ساز
sheet metal work حلبی سازی
tins با حلبی پوشاندن
canning قوطی حلبی
cans قوطی حلبی
tinny حلبی ساز
tin با حلبی پوشاندن
metal worker حلبی ساز
tinplate ورق حلبی
alicatado [کاشی کاری منقوش در اسپانیا و آمریکای لاتین]
tin باقلع یا حلبی پوشاندن
tinkerer وصله زن حلبی ساز
tins باقلع یا حلبی پوشاندن
canikin فرف حلبی کوچک
automatic flanging machine ماشین خم حلبی سازی
tinplate با قلع پوشاندن حلبی کردن
tin-plated tails سیم ها با انتهای روکشدار حلبی
tinfoil حلبی ورقه نازک قلعی
cannikin فرف حلبی کوچک ابخوری
the fish smacks of the tin ماهی بوی حلبی را برداشته است
the ridge of a roof حلبی که دوشیب شیروانی بهم برمیخورند
springer قوطی حلبی در بستهای که باد کرده باشد
that fruit packs easily ان میوه را باسانی میتوان توی فرف یا حلبی ریخت
totem pole تیر یا چوبی که نقوش جانوران محافظ قبایل مختلف سرخ پوستان روی ان منقوش بوده
totem poles تیر یا چوبی که نقوش جانوران محافظ قبایل مختلف سرخ پوستان روی ان منقوش بوده
characterizing مشخص کردن منقوش کردن
characterizes مشخص کردن منقوش کردن
characterized مشخص کردن منقوش کردن
characterised مشخص کردن منقوش کردن
characterises مشخص کردن منقوش کردن
characterising مشخص کردن منقوش کردن
characterize مشخص کردن منقوش کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com