Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (13 milliseconds)
English	Persian
scallop	حلزون گرفتن
scallops	حلزون گرفتن
Other Matches
slugged	حلزون
snails	حلزون
slugs	حلزون
snailery	پرورشگاه حلزون
labyrinth	حلزون گوش
labyrinths	حلزون گوش
holothurian	حلزون دریایی
snaillike	حلزون وار
auditory labyrinth	حلزون شنوایی
snail	حلزون با پوسته
cochlea	حلزون گوش
cockleshell	صدف حلزون دوکپهای
slug	حلزون بدون پوسته
mollusk	جانور نرم تن حلزون
cockleshells	صدف حلزون دوکپهای
spat	بچه حلزون مرافعه
molluscs	جانور نرم تن حلزون
shellfish	حلزون صدف دار
mollusc	جانور نرم تن حلزون
labium	لبه صدف حلزون
slug	مثل حلزون حرکت کردن
slugged	مثل حلزون حرکت کردن
helicoid	بشکل پوسته حلزون مارپیچ
spat	: حلزون خوراکی خیلی کوچک
winkles	جابجا کردن حلزون خوراکی
soft shell	حلزون دارای صدف نرم
slugs	مثل حلزون حرکت کردن
winkle	جابجا کردن حلزون خوراکی
hard clam	حلزون دارای کفههای صدفی سخت
shells	صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
shelling	صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
shell	صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
ray	ماهی چهارگوش عمق زی که از حلزون تغذیه میکند
littleneck clam	نوزاد حلزون خوراکی که معمولا خام خورده میشود
clam	حلزون دوکپهای یا صدف خوراکی از جنس pecten گوشت صدف
clams	حلزون دوکپهای یا صدف خوراکی از جنس pecten گوشت صدف
soft shelled	دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
sea cucumber	حلزون دریایی از جنس راب دریایی
to take medical advice	دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
slag	کفه گرفتن تفاله گرفتن
clam	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
clams	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
calebrate	جشن گرفتن عید گرفتن
grip	طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripped	طرز گرفتن وسیله گرفتن
grips	طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripping	طرز گرفتن وسیله گرفتن
take in <idiom>	زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
to seal up	درز گرفتن کاغذ گرفتن
To tell some one his fortune .	برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
acclimatising	خو گرفتن
acclimatized	خو گرفتن
inclasp	در بر گرفتن
get at	گرفتن
infold	در بر گرفتن
get off the ground <idiom>	پا گرفتن
to get at	گرفتن
acclimatised	خو گرفتن
abated	اب گرفتن از
false grip	گرفتن
acclimatizes	خو گرفتن
resumed	از سر گرفتن
resume	از سر گرفتن
resumes	از سر گرفتن
resuming	از سر گرفتن
getting	گرفتن
gets	گرفتن
retake	پس گرفتن
get	گرفتن
acclimatises	خو گرفتن
acclimatizing	خو گرفتن
to catch on	گرفتن
indwell	جا گرفتن
situating	جا گرفتن
To go bad and stink.	بو گرفتن
to draw back	پس گرفتن
to call back	پس گرفتن
to take a wife	زن گرفتن
raclaim	پس گرفتن
break out	در گرفتن
ceasing	گرفتن
ceases	گرفتن
ceased	گرفتن
retaking	پس گرفتن
cease	گرفتن
withdrawals	پس گرفتن
retrieve	پس گرفتن
retrieved	پس گرفتن
retrieves	پس گرفتن
withdrawal	پس گرفتن
seizes	گرفتن
seized	گرفتن
seize	گرفتن
retakes	پس گرفتن
pushing	گرفتن
abate	اب گرفتن از
overtake	گرفتن
retaken	پس گرفتن
overtaken	گرفتن
lay to heart	به دل گرفتن
overtakes	گرفتن
reoccupy	از سر گرفتن
take	گرفتن
takes	گرفتن
to get accustomed to	خو گرفتن [به]
to get used to	خو گرفتن [به]
To treat flippantly(lightly).	شل گرفتن
abates	اب گرفتن از
abating	اب گرفتن از
obturate	گرفتن
retreat	پس گرفتن
retreated	پس گرفتن
retreating	پس گرفتن
blinds	گرفتن
blinded	گرفتن
blind	گرفتن
retreats	پس گرفتن
to catch a fly	بل گرفتن
acquires	گرفتن
catch on	گرفتن
accustom	خو گرفتن
acquire	گرفتن
situates	جا گرفتن
capturing	گرفتن
to shut off	را گرفتن
to break in	گرفتن
situate	جا گرفتن
accompany	دم گرفتن
hold	گرفتن
accustoming	خو گرفتن
acclimatize	خو گرفتن
to whisk away or off	گرفتن
skim	کف گرفتن از
acquiring	گرفتن
skim	گرفتن کف
skimmed	کف گرفتن از
skimmed	گرفتن کف
skims	کف گرفتن از
to begin again	از سر گرفتن
accustoms	خو گرفتن
skims	گرفتن کف
to station oneself	جا گرفتن
encumber	گرفتن
accompanied	دم گرفتن
lute	گل گرفتن
reclaim	پس گرفتن
reclaims	پس گرفتن
to addict oneself	خو گرفتن
reclaimed	پس گرفتن
reclaiming	پس گرفتن
capture	گرفتن
to take fast hold of	گرفتن
lutes	گل گرفتن
accompanies	دم گرفتن
encumbered	گرفتن
tithe	ده یک گرفتن از
encumbering	گرفتن
encumbers	گرفتن
to take up	گرفتن
adeem	پس گرفتن
tithes	ده یک گرفتن از
holds	گرفتن
withdraw	پس گرفتن
withdraws	پس گرفتن
captures	گرفتن
to take one's stand	جا گرفتن
puddles	گل گرفتن
renovating	از سر گرفتن
renovates	از سر گرفتن
wive	زن گرفتن
disesteem	کم گرفتن
devest	گرفتن
despumate	کف گرفتن از
renovated	از سر گرفتن
renovate	از سر گرفتن
grab	گرفتن
to put a stop to	را گرفتن
to nestle oneself	جا گرفتن
nails	گرفتن
to lay a wager	گرفتن
receive	گرفتن
receives	گرفتن
cork	گرفتن
corks	گرفتن
to hunt out	گرفتن
fleas	کک گرفتن
wed	گرفتن
flea	کک گرفتن
grabbed	گرفتن
puddle	گل گرفتن
recaptures	پس گرفتن
detracts	گرفتن
detracting	گرفتن
recapturing	پس گرفتن
resumption	از سر گرفتن
catch	گرفتن
detracted	گرفتن
detract	گرفتن
tong	گرفتن
recaptured	پس گرفتن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com