Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
muzzle boresight
حلقه تار موی محوریابی جلوی لوله توپ
Other Matches
boresight
محوریابی لوله توپ وسیله محوریابی دوربین محوریابی
bore sighting
محوریابی کردن محوریابی لوله توپ
grommet
حلقه ثبات لوله ورم تمرکز گلوله
bore sighting
محوریابی
base ring
حلقه یا رینگ تحتانی توپ حلقه پایه حلقه کف
boresight
محوریابی کردن
radar boresight
محوریابی رادار
breech boresight
صفحه محوریابی کولاس
intubate
لوله فروکردن در بوسیله لوله باز نگاه داشتن لوله گذاردن درentrust
looped
بخش اصلی دستور با حلقه که توابع اولیه را انجام میدهد به جای اینکه وارد حلقه شود یا حلقه را ترک کند یا تنظیم کند
loop
بخش اصلی دستور با حلقه که توابع اولیه را انجام میدهد به جای اینکه وارد حلقه شود یا حلقه را ترک کند یا تنظیم کند
loops
بخش اصلی دستور با حلقه که توابع اولیه را انجام میدهد به جای اینکه وارد حلقه شود یا حلقه را ترک کند یا تنظیم کند
write enable ring
حلقه پلاستیکی که باید قبل ازضبط اطلاعات روی حلقه نوارقرار گیرد
positioning band
حلقه تثبیت حلقه ثبات گلوله روی پوکه
ferrules
حلقه یا بست فلزی ته عصا حلقه
ferrule
حلقه یا بست فلزی ته عصا حلقه
nests
حلقه دورن حلقه دیگر در یک برنامه
nest
حلقه دورن حلقه دیگر در یک برنامه
hoses
لوله لاستیکی مخصوص اب پاشی وابیاری لوله اب اتش نشانی
hose
لوله لاستیکی مخصوص اب پاشی وابیاری لوله اب اتش نشانی
hosing
لوله لاستیکی مخصوص اب پاشی وابیاری لوله اب اتش نشانی
hosed
لوله لاستیکی مخصوص اب پاشی وابیاری لوله اب اتش نشانی
elvate
بالا بردن بالابردن لوله حرکت دادن لوله جنگ افزار در برد
go devil
لوله پاک کن مخصوص تمیز کردن لوله نفت
muzzle burst
ترکش گلوله در داخل لوله یاجلوی لوله توپ
breech end
انتهای لوله توپ یا تفنگ ابتدای جان لوله
thermionic tube
لوله الکترونی که دران الکترون بوسیله حرارت دادن به الکترود منتشر میشود لوله گرمایونی
cannons
لوله ومتعلقات توپ توپخانه لوله دار
cannon
لوله ومتعلقات توپ توپخانه لوله دار
crisp
موجدارکردن حلقه حلقه کردن
loops
حلقه درون حلقه دیگر
crisps
موجدارکردن حلقه حلقه کردن
crisper
موجدارکردن حلقه حلقه کردن
crispest
موجدارکردن حلقه حلقه کردن
loop
حلقه درون حلقه دیگر
looped
حلقه درون حلقه دیگر
jack ring
حلقهای استوانهای که جهت نصب لوله جداریا بیرون کشیدن لوله از خاک به صورت طوق محافظ از ان استفاده میشود
vas deferens
لوله خروجی بیضه لوله منی
rigatoni
رشته فرنگی لوله لوله وکوتاه
spigot
لب لوله که در لوله دیگری جا میافتد
sockets
بست لوله دوراهی لوله
water pipe
لوله مخصوص لوله کشی اب
oviduct
لوله رحمی لوله فالوپ
to pipeline
با خط لوله لوله کشی کردن
bight
حلقه طناب مضاعف قایق حلقه طناب دوبل
pipeline assets
وسایل و لولههای سوخت رسانی سیستم لوله کشی وسایل نصب لوله
angle of depression
میدان حرکت لوله توپ در زیرافق زاویه حرکت زیر افق لوله
flash tube
لوله حامل جرقه چاشنی لوله رابط چاشنی با خرج انفجار
quoit
حلقه پرتاب حلقه
purled
حلقه حلقه شدن
eye bolt
حلقه حلقه اتصال
purl
حلقه حلقه شدن
convolute
حلقه حلقه کردن
purls
حلقه حلقه شدن
purling
حلقه حلقه شدن
wreathy
حلقه حلقه شده
back to battery
برگشت لوله به حالت اول عمل برگشت لوله توپ
adjusting ring
حلقه تنظیم زمان ماسوره حلقه تنظیم
frontward
جلوی
former
جلوی
feont
جلوی
before my very eyes
جلوی چشمهایم
at the fore
در جلوی کشتی
sincipital
واقع در جلوی سر
forward
جلوی گستاخ
forwarded
جلوی گستاخ
fore
جلوی قایق
fore
جلوی درجلو
prior
پیشین جلوی
in the way
جلوی راه
collimating sight
دوربین نشانه روی لوله توپ به هدف دوربین منطبق کننده لوله و هدف
forward area
منطقه جلوی رزم
I walked past the shop ( store ) .
از جلوی فروشگاه گذشتم
prowords
کلمات جلوی جملات
ackermanaxle
محور جلوی اتومبیل
windshield
شیشه جلوی اتومبیل
windshields
شیشه جلوی اتومبیل
wind screen
شیشه جلوی اتومبیل
afterleech
بادبان جلوی قایق
bowling crease
خط موازی جلوی پایه ها
camber
انحنای جلوی اسکی
nose spray
بسکهای جلوی گلوله
forward echelon
رده جلوی نبرد
front mud guard
گلگیر جلوی اتومبیل
to stop the bus
جلوی اتوبوس را گرفتن
front wing
گلگیر جلوی اتومبیل
googol
عدد یک با صد صفر در جلوی ان
to get in the way
جلوی راه را گرفتن
head sail
بادبان جلوی دکل
anticum
جرز جلوی معبد
cambers
انحنای جلوی اسکی
foresheets
فضای جلوی قایق
Get out of my face!
<idiom>
از جلوی چشمم دور شو!
decks
سکوی جلوی تانک
decked
سکوی جلوی تانک
deck
سکوی جلوی تانک
Get out of my sight!
<idiom>
از جلوی چشمم دور شو!
under one's nose
<adv.>
جلوی چشم کسی
bows
قسمت جلوی قایق
bow
قسمت جلوی قایق
bowed
قسمت جلوی قایق
bowing
قسمت جلوی قایق
jibbed
بادبان سه گوشه جلوی دکل
jib
بادبان سه گوشه جلوی دکل
to block
[hold up]
(the) traffic
جلوی رفت و آمد را گرفتن
jibs
بادبان سه گوشه جلوی دکل
jibbing
بادبان سه گوشه جلوی دکل
to bridle one's own tongue
جلوی زبان خودرا گرفتن
metopon
قسمت جلوی زائده جلومغز
foreshores
لبه جلوی ساحل دریا
nip in the bud
<idiom>
از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
hold one's fire
<idiom>
جلوی زبان خود را گرفتن
To teach grandma to suck eggs.
جلوی لوطی معلق زدن
foreshore
لبه جلوی ساحل دریا
foresail
بادبان سه گوش در جلوی دکل
To keep prices down.
جلوی افزایش قیمتها را گرفتن
forebody
بدنه قسمت جلوی ناو
Accidents wI'll happen .
جلوی اتفاق رانتوان گرفت
forward bow spring
فنر جلوی سینه کشتی
forwards
سه بازیگر جلوی تور والیبال
front wheel suspension
اویزش چرخهای جلوی اتومبیل
to nip something in the bud
از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
wash
حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
fore and aft
واقع درطول کشتی جلوی و عقبی
washes
حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
foreland
زمین جلوی موضع دماغه سنگر
washed
حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
panel
قسمت جلوی پیشخوان اتومبیل وهواپیماوغیره
to get in somebody's way
جلوی راه کسی
[چیزی]
را گرفتن
to block
[to block up]
[to clog]
[to clog up]
something
جلوی جریان
[ریزش]
چیزی را گرفتن
Come and get warm by the fire .
بیا جلوی آتش که گرم بشوی
Drop me by the phone booth.
مرا جلوی کیوسک تلفن پیاده کن
He doesnt smok in front of (in the presence of)his father.
جلوی پدرش سیگار نمی کشد
panels
قسمت جلوی پیشخوان اتومبیل وهواپیماوغیره
anti dazzle vizor
سایه بان شیشه جلوی اتومبیل
It took place under my very eyes.
درست جلوی چشمم اتفاق افتاد
There is nothing to prevent me.
هیچی نمیتونه جلوی منو بگیره.
You are going to gain weight. if you let yourself go.
اگر جلوی خودت را نگیری چاق می شوی
You are roasting yourself in front of the fire .
خودت را جلوی آتش که داری کباب می کنی
It is never too late to mend.
هر کجا که جلوی ضرر رابگیری منفعت است
tacks
گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
Drop me off in front of the train station!
من را جلوی ایستگاه راه آهن پیاده کنید!
He parked the car right in front of the garage.
درست جلوی گاراژ اتومبیل را پارک کرد
hold one's tongue
<idiom>
جلوی زبان خود را گرفتن،ساکت ماندن
fore check
جلوگیری از مدافع در منطقه دفاعش جلوی تور
leading point
نقطه نشانه روی در جلوی هدف متحرک
mizzen staysail
بادبان روی سیم جلوی دکل فرعی
tack
گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
tacked
گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
head down
دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
tacking
گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
head up
بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
to bolt somebody out
[با قفل کردن]
جلوی راه کسی را گرفتن
head off
دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
zero stage
طبقه معمولی اضافی که به جلوی کمپرسورخطی اضافه میشود
to swat the ball away
با ضربه سخت جلوی توپ را گرفتن
[دربازه بان]
center of gravity envelope
تصویر نموداری محدوده عقب و جلوی تغییرات مجازگرانیگاه
ante-choir
[فضای خالی جلوی تریبون دسته همسرایان در کلیسا]
to let rip
حرف بدون جلوی خود را گرفتن زدن
[اصطلاح روزمره]
course line shot
تیری که درخط حرکت هدف و به جلوی ان اصابت کرده باشد
I dare you to say it to his face.
خیلی راست می گویی ( اگه مردی ) جلوی خودش بگه
balanced control surfaces
سطوح فرامین اصلی دارای قسمت دیگری در جلوی خط لولا
intermediate area
منطقه واسطه دیدبانی رادار منطقهای به عمق 2 تا 01هزار متر در جلوی لشگر
nose gear
قسمت جلوی ارابه فرود ازنوع تری سیکل صرفنظر ازفاصله ان تا دماغه
seen fire
اتش مداوم و دیدبانی شده پدافند هوایی که روی سبقت معین در جلوی هواپیما اجرامیشود
antistatic mat
پوششی در قسمت جلوی یک دستگاه مانند یک واحد دیسک که به حالت سکون حساس است لایی ناایستا
moustaches
سطوح ایرودینامیکی که درقسمت جلوی هواپیمای مافوق صوت با بال دلتا شکل و با زاویه حمله زیاد نصب میگردند
redout
قرمز شدن یا سرخ شدن میدان دید یا جلوی چشم انسان
observer
نافر عینی نافر یا مشاهده کننده دیدبان جلوی توپخانه
observers
نافر عینی نافر یا مشاهده کننده دیدبان جلوی توپخانه
wave kick
حرکت روی جلوی تخته موج با ضربه زدن یا کشیدن یک پادر موج
We have to stem the ride of emigration if our economy is to recover.
اگر قرار است اقتصادمان رشد کند باید جلوی رشد مهاجرت را بگیریم.
angle of traverse
زاویه حرکت لوله در سمت زاویه سمت لوله
an irrepressible person
نتوان از او جلوگیری کرد ادمی که نتوان جلوی او راگرفت
passout
پاس از پشت دروازه به یاردر جلوی دروازه
hoops
حلقه
vortices
حلقه
cycles
حلقه
wreath
حلقه گل
curls
حلقه
hoop
حلقه
collar
حلقه
collars
حلقه
curl
حلقه
loop
حلقه
grummet
حلقه
vortex
حلقه
vortexes
حلقه
looped
حلقه
curled
حلقه
loops
حلقه
do while loop
حلقه WHILE/DO
ran
حلقه
ear ring
حلقه
gyre
حلقه
wisps
حلقه
wisp
حلقه
whorls
حلقه
whorl
حلقه
coils
حلقه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com