English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8 milliseconds)
English Persian
subscriber's loop حلقه متعلق به مشترک
Other Matches
subscriber's line خط متعلق به مشترک
base ring حلقه یا رینگ تحتانی توپ حلقه پایه حلقه کف
loop بخش اصلی دستور با حلقه که توابع اولیه را انجام میدهد به جای اینکه وارد حلقه شود یا حلقه را ترک کند یا تنظیم کند
looped بخش اصلی دستور با حلقه که توابع اولیه را انجام میدهد به جای اینکه وارد حلقه شود یا حلقه را ترک کند یا تنظیم کند
loops بخش اصلی دستور با حلقه که توابع اولیه را انجام میدهد به جای اینکه وارد حلقه شود یا حلقه را ترک کند یا تنظیم کند
common divisor مقسوم علیه مشترک بخشیاب مشترک
joint venture سرمایه گذاری مشترک تجارت مشترک
subscribers مشترک روزنامه وغیره مشترک
subscriber مشترک روزنامه وغیره مشترک
joint نیروهای مشترک عملیات مشترک
write enable ring حلقه پلاستیکی که باید قبل ازضبط اطلاعات روی حلقه نوارقرار گیرد
positioning band حلقه تثبیت حلقه ثبات گلوله روی پوکه
nest حلقه دورن حلقه دیگر در یک برنامه
ferrule حلقه یا بست فلزی ته عصا حلقه
nests حلقه دورن حلقه دیگر در یک برنامه
ferrules حلقه یا بست فلزی ته عصا حلقه
cooperative scorer بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
loops حلقه درون حلقه دیگر
crisp موجدارکردن حلقه حلقه کردن
looped حلقه درون حلقه دیگر
crisper موجدارکردن حلقه حلقه کردن
crispest موجدارکردن حلقه حلقه کردن
crisps موجدارکردن حلقه حلقه کردن
loop حلقه درون حلقه دیگر
anaclitic متعلق به
appurtenant متعلق
thereof متعلق به ان
dependent متعلق
thereof=of that متعلق به ان
heraldic متعلق به منادی
attached مربوط متعلق
bridal متعلق بعروس
conventual متعلق بخانقاه
my متعلق بمن
adamic متعلق به ادم
alary متعلق به بال
arcadian متعلق به ارکاد
hereof متعلق باین
hypnic متعلق بخواب
hempen متعلق به شاهدانه
our متعلق بما
chromic متعلق به کرومیوم
therof متعلق بان
oversea متعلق بماوراء دریاها
eolithic متعلق به اغاز عصرسنگ
archiepiscopal متعلق به اسقف بزرگ
It belongs to him personally. متعلق بشخص اوست
acromial متعلق بنوک شانه
ci devant متعلق بدوره سابق
government owned industries صنایع متعلق بدولت
waterside متعلق به کناردریا ساحل
then متعلق بان زمان
bight حلقه طناب مضاعف قایق حلقه طناب دوبل
alar متعلق به پیوندگاه درخت یابرگ
epigraphical سرلوحهای متعلق به کتیبه یاسرلوحه
hostile متعلق به دشمن خصومت امیز
epigraphic سرلوحهای متعلق به کتیبه یاسرلوحه
accipitrine متعلق به مرغان شکاری بازمانند
non human غیر متعلق به نژاد انسان
non-human غیر متعلق به نژاد انسان
proprietary متعلق به ملاک وابسته به مالک
stablemate اسب مسابقه متعلق به یک گروه
zoon هر یک از حیوانات منفرد متعلق به حیوان مرکب
this house belong tome این خانه متعلق بمن است
domains اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
domain اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
piscary ازادی ماهیگیری در ابهای متعلق به غیر
quicquid plantatur solo , solo cedit منضمات و نمائات زمین متعلق به ان است
portfolio entry قلم متعلق به موجودی اوراق بهادار
purled حلقه حلقه شدن
purl حلقه حلقه شدن
purls حلقه حلقه شدن
eye bolt حلقه حلقه اتصال
purling حلقه حلقه شدن
wreathy حلقه حلقه شده
convolute حلقه حلقه کردن
quoit حلقه پرتاب حلقه
associated company شرکتی که 05درصد سرمایه ان متعلق به دیگری است
library مجموعهای از برنامه یا بلاکها که متعلق به کسی هستند
no man's land سرزمین میان دو کشور که متعلق به هیچ یک از ان دو نباشد
libraries مجموعهای از برنامه یا بلاکها که متعلق به کسی هستند
extra atmospheric متعلق بفضای بیرون ازجو خارج الجوی
private متعلق به شخصی یا شرکتی بودن , غیر عمومی
privates متعلق به شخصی یا شرکتی بودن , غیر عمومی
common متعلق بودن به چندین نفر یا برنامه به به همه کس
commonest متعلق بودن به چندین نفر یا برنامه به به همه کس
transmarine واقع در انسوی دریا متعلق به ماوراء بحار
commoners متعلق بودن به چندین نفر یا برنامه به به همه کس
chain store فروشگاه زنجیری فروشگاههای مشابه متعلق به یک شرکت یا کالا
preatorian وابسته به متعلق گارد ویژه سربازی که جزگاردویژه است
chain stores فروشگاه زنجیری فروشگاههای مشابه متعلق به یک شرکت یا کالا
adjusting ring حلقه تنظیم زمان ماسوره حلقه تنظیم
encipher تبدیل متعلق به کد محافظت شده توسط سیستم رمز گذار
kame تپه کوچک متشکله ازسنگ وخاک اب اورد متعلق بدوره یخبندان
neotropical متعلق به امریکای جنوبی ونواحی گرمسیری امریکای شمالی
commonalities مشترک
commonality مشترک
intercommon حق مشترک
party lines خط مشترک
party line خط مشترک
participants مشترک
held in common مشترک
subscriber's line خط مشترک
participant مشترک
subscribers مشترک
senses حس مشترک
commonest مشترک
common user مشترک
joint مشترک
conjoint مشترک
sense حس مشترک
common مشترک
sensed حس مشترک
subscriber مشترک
commoners مشترک
co-operation کار مشترک
intersection فصل مشترک
joint zone منطقه مشترک
intersections فصل مشترک
jointly owned property مال مشترک
subscriber's cable کابل مشترک
subscriber's number شماره مشترک
common gender جنس مشترک
common fronties مرز مشترک
party lines مرز مشترک
joint staff ستاد مشترک
joint shares سهام مشترک
joint services خدمات مشترک
common fate سرنوشت مشترک
joint resolution تصمیم مشترک
joint products محصولات مشترک
common language زبان مشترک
common multiple مضرب مشترک
subscriber's station مرکز مشترک
synergy عمل مشترک
joint supply عرضه مشترک
telephone subscriber مشترک تلفنی
tenancy in common استیجار مشترک
common storage حافظه مشترک
common progarm برنامه مشترک
party line مرز مشترک
trunk circuit معبر مشترک
collaboration کار مشترک
collective مشترک عمومی
coefficients عامل مشترک
interface وجه مشترک
interface سطح مشترک
interfaces وجه مشترک
coefficient عامل مشترک
interfaces سطح مشترک
party parpet جانپناه مشترک
rachis دیرک مشترک
commonweal مشترک المنافع
complex fraction مخرج مشترک
complex fraction برخه مشترک
concerted action عمل مشترک
common wealth مشترک المنافع
common wall دیوار مشترک
joint stock سرمایه مشترک
line termination circuit اتصال مشترک
cooperation کار مشترک
cooperative work کار مشترک
local subscriber مشترک داخلی
co-operation همکاری مشترک
collaboration همکاری مشترک
condominium مالکیت مشترک
cooperation همکاری مشترک
cooperative work همکاری مشترک
middling جمله مشترک
common trait ویژگی مشترک
mutual debts دیون مشترک
mutual interests منافع مشترک
mutual responsibility مسئوولیت مشترک
my and his father پدر مشترک من و او
commonwealths مشترک المنافع
joint ownership مالکیت مشترک
joint ستاد مشترک
factor عامل مشترک
coenotrope گرایش مشترک
factors عامل مشترک
interrelation مناسبات مشترک
commonwealth مشترک المنافع
subscriber line خط مشترک [مخابرات]
joint account حساب مشترک
joint adventure تجارت مشترک
common مشترک اشتراکی
EEC بازار مشترک
condominiums تسلط مشترک
intercommunion اقدام مشترک
intercommunion ارتباط مشترک
Common Market بازار مشترک
combined publications نشریات مشترک
bottom layer لایه مشترک
common area ناحیه مشترک
halvers نیمه مشترک
joint مشترک الحاقی
caveat subscriptor اخطار به مشترک
commonest مشترک اشتراکی
cenotrope گرایش مشترک
commoners مشترک اشتراکی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com