Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (10 milliseconds)
English	Persian
soluble	حل شدنی محلول
Other Matches
lapsable	سلب شدنی ساقط شدنی برگشتنی
lapsible a	ساقط شدنی باطل شدنی
trainable	تربیت شدنی قطار شدنی
perishable goods	کالاهای خراب شدنی کالاهای فاسد شدنی
dilution	محلول
solution	حل محلول
solutions	حل محلول
solutions	محلول
solvable	محلول
solution	محلول
antifreezing solution	محلول ضد یخ
stock solution	محلول ذخیره
buffer solution	محلول بافر
battery solution	محلول باتری
ammonia water	محلول امونیاکی
alkaline solution	محلول قلیایی
acid soluble	محلول در اسید
soap solution	محلول صابون
emulsoid	محلول سریشمی
caustic solution	محلول سوزاور
benedict's solution	محلول بندیکت
standard solution	محلول استاندارد
solvate	ماده محلول
cutting solution	محلول برش
acid solution	محلول اسید
dissolved solids	مواد محلول
solid solution	محلول جامد
soild solution	محلول جامد
water glass	شیشه محلول
buffer	محلول تامپون
pseudosolution	شبه محلول
ammonia	محلول امونیاک
saline	محلول نمک
normal solution	محلول نرمال
ideal solution	محلول ایده ال
wine of opium	محلول تریاک وشراب
cut back bitumens	قیرهای محلول پس بریده
rapid curing	قیرهای محلول زودگیر
medium curing	قیرهای محلول کندگیر
soda solution	محلول جوش شیرین
oleoresin	محلول رزین در روغن
aromatic vinegar	محلول سرکه و کافور
javelle water	محلول هیپوکلریت سدیم
metastable solution	محلول شبه پایدار
substitutional solid solution	محلول جامد جانشینی
slow curing	قیرهای محلول دیرگیر
solution heat treatment	عملیات حرارتی محلول
saturated solution	محلول سیر شده
ammonia	محلول یا بخار امونیاک
solate	بصورت محلول دراوردن
salvolatile	محلول معطر اب امونیاک والکل
ether extract	ماده الی محلول دراثر
syrups	محلول غلیظ قندی دارویی
sirup	محلول غلیظ قندی دارویی
alkali proof	مقاومت محلول سوزش اور
solute	جسم حل شده موجود در محلول
cn solution	محلول گاز اشک اور
supersaturated solution	محلول فوق سیر شده
supersaturated solution	محلول ابر سیر شده
syrup	محلول غلیظ قندی دارویی
pigments	رنگ غیر محلول ماده رنگی
pigment	رنگ غیر محلول ماده رنگی
anodization	به وسیله عمل الکترولیز در محلول اسیدکرومیک
saponated	صابون زده دارای محلول صابونی
pickling	غوطه ور ساختن در محلول رقیق اسید
suspensoid	محلول سریشمی دارای ذرات معلق
fibrin	ماده پروتئینی رشته مانند وغیر محلول
chlorinated hydrocarbon	ماده حلال هیدروکلروکربن محلول هیدروژن و کلروکربن
listerine	یکجور محلول که برای پلشت بری بکار میبرند
liquid crystal display	صفحه نمایش دو جداره شیشهای با محلول کریستال مایع
liquid crystal displays	صفحه نمایش دو جداره شیشهای با محلول کریستال مایع
to paynize wood	چوب را با محلول ویژه شیمیایی اندون برای اینکه زودنپوسد
danc solution	نوعی محلول شیمیایی برای رفع الودگی عوامل تاول زا
lotion	محلول طبی مخصوص شستشویا ضدعفونی کردن صورت وغیره لوسیون
lotions	محلول طبی مخصوص شستشویا ضدعفونی کردن صورت وغیره لوسیون
amphetamines	مادهای بفرمول N31H9C که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود
amphetamine	مادهای بفرمول N31H9C که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود
LCD	Display Crystal Liquid صفحه نمایش دو جداره شیشهای با محلول کریستال مایع
calendaring	قرار دادن الیاف کتان یاپارچه در محلول داغ و غلیظ سود برای افزایش مقاومت وشفافیت ان
age hardening	سخت گردانی همبسته ها به وسیله تشکیل محلول جامد فوق اشباع و رسوب مقادیراضافی در اثر گذشت زمان
feasible	شدنی
collapsible	له شدنی
pracitcable	شدنی
solvency	حل شدنی
makable <adj.>	شدنی
manageable <adj.>	شدنی
solvable	حل شدنی
resolvable	حل شدنی
dissoluble	حل شدنی
dissolvable	حل شدنی
dissolvable	اب شدنی
doable	شدنی
possible	شدنی
workable <adj.>	شدنی
executable <adj.>	شدنی
makeable <adj.>	شدنی
feasible <adj.>	شدنی
makable [spv. makeable] <adj.>	شدنی
ramrod	خم شدنی
doable <adj.>	شدنی
practicable <adj.>	شدنی
ramrods	خم شدنی
contrivable <adj.>	شدنی
possible [doable, feasible] <adj.>	شدنی
solubility	حل شدنی
achievable <adj.>	شدنی
water-soluble	حل شدنی در آب
resoluble	تجزیه شدنی
masticable	جویده شدنی
retractile	جمع شدنی
makable	ساخته شدنی
retracttable	جمع شدنی
saturable	اشباع شدنی
satisfiable	راضی شدنی
satiable	اشباع شدنی
satiable	اقناع شدنی
makable <adj.>	انجام شدنی
reducible	ساده شدنی
convenient <adj.>	اجرا شدنی
rightable	درست شدنی
utilitarian [useful] <adj.>	اجرا شدنی
rightable	راست شدنی
useful <adj.>	اجرا شدنی
resolvable	تجزیه شدنی
functional <adj.>	اجرا شدنی
precipitant	تعلیق شدنی
precipitant	جدا شدنی
minable	استخراج شدنی
miscible	مخلوط شدنی
persuasible	تحریک شدنی
practical <adj.>	اجرا شدنی
purposeful <adj.>	اجرا شدنی
penetrable	سوراخ شدنی
proper <adj.>	اجرا شدنی
pulverable	پودر شدنی
mibeable	استخراج شدنی
pulverizable	پودر شدنی
persuasible	ترغیب شدنی
repellency	دفع شدنی
perishability	نابود شدنی
removable	معزول شدنی
removable	برداشته شدنی
suitable <adj.>	اجرا شدنی
removable	رفع شدنی
purposive <adj.>	اجرا شدنی
appropriate [for an occasion] <adj.>	اجرا شدنی
purpose-built <adj.>	اجرا شدنی
vaporable	بخار شدنی
transposable	جابجا شدنی
transplantable	پیوند شدنی
transmutative	تبدیل شدنی
tractile	کشیده شدنی
tensive	کشیده شدنی
tawie	رام شدنی
tameable	رام شدنی
vaporizable	بخار شدنی
wieldy	اداره شدنی
practicable <adj.>	انجام شدنی
achievable <adj.>	انجام شدنی
contrivable <adj.>	انجام شدنی
doable <adj.>	انجام شدنی
feasible <adj.>	انجام شدنی
makable [spv. makeable] <adj.>	انجام شدنی
makeable <adj.>	انجام شدنی
manageable <adj.>	انجام شدنی
possible [doable, feasible] <adj.>	انجام شدنی
tamable	رام شدنی
talus	رام شدنی
executable <adj.>	انجام شدنی
makable [spv. makeable] <adj.>	اجرا شدنی
makeable <adj.>	اجرا شدنی
manageable <adj.>	اجرا شدنی
possible [doable, feasible] <adj.>	اجرا شدنی
practicable <adj.>	اجرا شدنی
shrinkable	جمع شدنی
severable	سوا شدنی
severable	جدا شدنی
sectile	بریده شدنی
feasible <adj.>	اجرا شدنی
doable <adj.>	اجرا شدنی
surmountable	فائق شدنی
workable <adj.>	انجام شدنی
achievable <adj.>	اجرا شدنی
superimposable	اضافه شدنی
contrivable <adj.>	اجرا شدنی
spoilable	خراب شدنی
spendable	خرج شدنی
spareable	یدکی شدنی
scrutable	کشف شدنی
dissolvable	تجزیه شدنی
consumable	مصرف شدنی
conquerable	مغلوب شدنی
congealable	بسته شدنی
condensable	غلیظ شدنی
compressible	خلاصه شدنی
buyable	خریده شدنی
biddability	مزایده شدنی
assimilable	جذب شدنی
ascertainable	محقق شدنی
archival	بایگانی شدنی

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com