Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
statolatry
حمایت ازقدرت مرکزی
Other Matches
protective duty
حقوق و عوارض حمایتی حقوق گمرکی حمایت کننده حقوقی که جهت حمایت ازکالاهای داخلی وضع میگردد
cpu time
مقدار زمانی که توسط پردازش مرکزی به اجرای دستورالعملهای برنامه اختصاص داده میشود زمان واحد پردازشگر مرکزی
central
متصدی مرکز تلفن مرکزی مرکزی
headquarters
شعبه مرکزی اداره مرکزی
solenoid sweep
پاک کردن مین با استفاده ازقدرت سیم پیچی مغناطیسی مین روبی با استفاده ازسلونوئید
paching central
سیستم مرکزی ارتباطات سیستم کنترل فنی مرکزی مدارات مخابراتی
central postal directory
دفتر مرکزی خدمات پستی دفتر مدیریت پستی مرکزی
aid
حمایت
belay
حمایت
aided
حمایت
aiding
حمایت
auspices
حمایت
patronage
حمایت
in suppotrtof
به حمایت
lee
حمایت
vindication
حمایت
protection
حمایت
abetment
حمایت
advocation
حمایت
sponsorship
حمایت
support
حمایت
egis
حمایت
protectorship
حمایت
vindicated
حمایت کردن از
vindicate
حمایت کردن از
price support
حمایت قیمت
protects
حمایت کردن
vindicates
حمایت کردن از
maintenance
حمایت خرجی
vindicative
حمایت امیز
vindicable
حمایت کردنی
partisanship
هواخواهی حمایت
overprotection
حمایت مفرط
price support
حمایت قیمتی
vindicating
حمایت کردن از
sustains
حمایت کردن از
aided
حمایت کردن
protecting
حمایت کردن
aiding
حمایت کردن
uphold
حمایت کردن از
upholds
حمایت کردن از
self support
حمایت از خود
defend
حمایت کردن
defends
حمایت کردن
protect
حمایت کردن
aid
حمایت کردن
propugn
حمایت کردن از
support
حمایت کردن
defended
حمایت کردن
sustained
حمایت کردن از
sustain
حمایت کردن از
defending
حمایت کردن
to take under one's wing
حمایت کردن
shelter
محافظت حمایت
covering a man
حمایت فوروارد
dynamic balay
حمایت متحرک
emotional support
حمایت عاطفی
sheltering
محافظت حمایت
shelters
محافظت حمایت
protection
حراست حمایت
sheltered
محافظت حمایت
to defend
[from]
حمایت کردن
[از]
maintrain
حمایت کردن از
maintenance of membership
حمایت از عضویت
to agitate
[for]
حمایت کردن
belayer
حمایت کننده
protege
حمایت شده شاگرد
bring up
صعود با حمایت از بالا
stead
گذاشتن حمایت کردن
espoused
شوهردادن حمایت کردن از
espouse
شوهردادن حمایت کردن از
environmetal protection
حمایت محیط زیستی
auspice
سایه حمایت توجهات
consumer protection
حمایت از مصرف کننده
belay on
علامت با طناب در حمایت
consumerism
حمایت از مصرف کننده
assists
پیوستن به حمایت کردن از
assisting
پیوستن به حمایت کردن از
assisted
پیوستن به حمایت کردن از
assist
پیوستن به حمایت کردن از
protectionism
مکتب طرفدار حمایت
agricultural support policy
سیاست حمایت از کشاورزی
vindicatory
مربوط به دفاع و حمایت
stand one's ground
<idiom>
حمایت از جایگاه شخص
espousing
شوهردادن حمایت کردن از
espouses
شوهردادن حمایت کردن از
Thank you for your support
با تشکر برای حمایت شما.
protectionism
سیستم حمایت از تولیدات داخلی
protectionist
طرفدار حمایت از صنایع داخلی
maintains
حمایت کردن از مدعی بودن
maintain
حمایت کردن از مدعی بودن
protectionists
طرفدار حمایت از صنایع داخلی
protectionist
طرفدار حمایت از مصنوعات داخلی
protectionists
طرفدار حمایت از مصنوعات داخلی
maintained
حمایت کردن از مدعی بودن
consumer organization
سازمان حمایت از مصرف کنندگان
price support system
نظام قیمتهای حمایت شده
farm price supports
حمایت از قیمت کالاهای کشاورزی
supportable
حمایت کردنی تاب اوردنی
stick one's neck out
<idiom>
مورد حمایت قراردادن ،ریسک کردن
in law
کسی که تحت حمایت قانون است
to stand by a person
از کسی پشتی یا حمایت یانگهداری کردن
price support
قیمت حمایت شده از طرف دولت
out law
کسی که از حقوق و حمایت قانونی بهره مند نیست
price support
تثبیت قیمت توسط دولت برای حمایت کالا
property in action
مال قابل مطالبه از طریق قانونی مالکیت مورد حمایت قانون
protect home judustry
حمایت صنایع داخلی از طریق وضع حقوق گمرکی سنگین برواردات
centrical
مرکزی
centerline
خط مرکزی
focal line
خط مرکزی
axial
مرکزی
focal
مرکزی
central pumping station
مرکزی
core
مرکزی
centre pocket
مرکزی
cores
مرکزی
cl
خط مرکزی
central
مرکزی
center distance
فاصله مرکزی
central gyrus
شکنج مرکزی
central bank
بانک مرکزی
fovea centralis
فرورفتگی مرکزی
central city
شهر مرکزی
central control desk
میزفرمان مرکزی
central convolution
شکنج مرکزی
center base
میدان مرکزی
center
گروه مرکزی
central focusing wheel
چرخهزوم مرکزی
head office
دفتر مرکزی
centralism
مرکزی نگری
head office
اداره مرکزی
boost coil
کوئل مرکزی
axial pressure
فشار مرکزی
central
کامپیوتر مرکزی
central
تلفن چی مرکزی
central canal
مجرای مرکزی
central fissure
شیار مرکزی
central sulcus
شیار مرکزی
central site
سایت مرکزی
central station
نیروگاه مرکزی
central terminal
پایانه مرکزی
centre game
بازی مرکزی
centralized plan
پلان مرکزی
centrically
بطور مرکزی
centrifugal
گریز از مرکزی
centripetal
جانب مرکزی
centrosymmetric
متقارن مرکزی
centrum
جسم مرکزی
concourse
تالار مرکزی
central processor
پردازشگر مرکزی
central processor
پردازنده مرکزی
fore and aft center line
خط مرکزی سراسری
central government
حکومت مرکزی
central head
فشار مرکزی
central limit theorem
قضیه حد مرکزی
central load
بار مرکزی
central office
دفتر مرکزی
central position
قرارگاه مرکزی
central position
وضعیت مرکزی
central processing unit
واحدپردازنده مرکزی
directrix
خط تیر مرکزی
nucleus
لب هسته مرکزی
subcentral
زیر مرکزی
spherical angle
زاویه مرکزی
three centred curve
منحنی سه مرکزی
state government
دولت مرکزی
centralists
مرکزی نگر
mainframe
پردازنده مرکزی
mainframes
پردازنده مرکزی
centralist
مرکزی نگر
three center bonding
پیوند سه مرکزی
central heating
گرمایش مرکزی
holding company
شرکت مرکزی
eccentricities
برون مرکزی
central heating
حرارت مرکزی
eccentricity
برون مرکزی
nuclei
لب هسته مرکزی
columnar and trabeated
[نوعی از ساختار شامل ستون های عمدی یا تیرگهایی که از تیرهای افقی حمایت می کند.]
What followed was the usual recital of the wife and children he had to support.
سپس داستان منتج شد به بهانه مرسوم زن و بچه ها که او
[مرد]
باید از آنها حمایت بکند.
heartlands
منطقه مرکزی وحیاتی
cns
دستگاه عصبی مرکزی
central mass storage
انباره انبوه مرکزی
centre
وسط ونقطه مرکزی
centers
وسط ونقطه مرکزی
precentral gyrus
شکنج پیش مرکزی
central heating system
دستگاه حرارت مرکزی
centred
وسط ونقطه مرکزی
central processing unit
واحد پردازش مرکزی
German Central Bank
بانک مرکزی آلمان
rimland
حومه ناحیه مرکزی
scandinavian defence
دفاع متقابل مرکزی
golds
دایره مرکزی هدف
gold
دایره مرکزی هدف
centre pawns
پیادههای مرکزی شطرنج
centre counter defence
دفاع متقابل مرکزی
measures of central tendency
اندازههای گرایش مرکزی
central tendency measures
اندازههای گرایش مرکزی
downtown
قسمت مرکزی شهر
the middlands
استانهای مرکزی انگلستان
central planning
برنامه ریزی مرکزی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com