English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 134 (7 milliseconds)
English Persian
maintenance حمایت خرجی
Other Matches
protective duty حقوق و عوارض حمایتی حقوق گمرکی حمایت کننده حقوقی که جهت حمایت ازکالاهای داخلی وضع میگردد
spending money خرجی
sumptuary خرجی
sumption خرجی
money for expenditure خرجی
inexpensiveness کم خرجی
frugality کم خرجی
cost of living خرجی
alimony خرجی
maintenance گذران خرجی
subsistence معاش خرجی
pin money <idiom> پول خرده خرجی
parsimony صرفه جویی کم خرجی
nonsupport عدم پرداخت خرجی یا نفقه
cost of maintenance هزینه نگهداری و ترمیم نفقه و خرجی
supercharge خرجی که حداکثر سرعت ابتدایی با ان بدست می اید
betterment خرجی که به منظور افزایش بازده یا تقلیل هزینه عملیات صورت بگیرد
abetment حمایت
aided حمایت
aiding حمایت
aid حمایت
egis حمایت
advocation حمایت
in suppotrtof به حمایت
protectorship حمایت
belay حمایت
lee حمایت
vindication حمایت
auspices حمایت
protection حمایت
support حمایت
patronage حمایت
sponsorship حمایت
belayer حمایت کننده
propugn حمایت کردن از
covering a man حمایت فوروارد
dynamic balay حمایت متحرک
maintrain حمایت کردن از
shelters محافظت حمایت
sheltering محافظت حمایت
sheltered محافظت حمایت
shelter محافظت حمایت
emotional support حمایت عاطفی
vindicative حمایت امیز
vindicable حمایت کردنی
to take under one's wing حمایت کردن
to defend [from] حمایت کردن [از]
self support حمایت از خود
price support حمایت قیمت
price support حمایت قیمتی
overprotection حمایت مفرط
to agitate [for] حمایت کردن
maintenance of membership حمایت از عضویت
defend حمایت کردن
aiding حمایت کردن
aided حمایت کردن
aid حمایت کردن
support حمایت کردن
defended حمایت کردن
defending حمایت کردن
protecting حمایت کردن
protect حمایت کردن
protects حمایت کردن
defends حمایت کردن
uphold حمایت کردن از
upholds حمایت کردن از
vindicated حمایت کردن از
sustain حمایت کردن از
sustained حمایت کردن از
sustains حمایت کردن از
vindicate حمایت کردن از
vindicates حمایت کردن از
vindicating حمایت کردن از
partisanship هواخواهی حمایت
protection حراست حمایت
statolatry حمایت ازقدرت مرکزی
assisted پیوستن به حمایت کردن از
auspice سایه حمایت توجهات
assist پیوستن به حمایت کردن از
stand one's ground <idiom> حمایت از جایگاه شخص
consumerism حمایت از مصرف کننده
vindicatory مربوط به دفاع و حمایت
protege حمایت شده شاگرد
espousing شوهردادن حمایت کردن از
assists پیوستن به حمایت کردن از
environmetal protection حمایت محیط زیستی
protectionism مکتب طرفدار حمایت
espoused شوهردادن حمایت کردن از
consumer protection حمایت از مصرف کننده
agricultural support policy سیاست حمایت از کشاورزی
espouse شوهردادن حمایت کردن از
belay on علامت با طناب در حمایت
espouses شوهردادن حمایت کردن از
bring up صعود با حمایت از بالا
assisting پیوستن به حمایت کردن از
stead گذاشتن حمایت کردن
protectionism سیستم حمایت از تولیدات داخلی
Thank you for your support با تشکر برای حمایت شما.
maintained حمایت کردن از مدعی بودن
price support system نظام قیمتهای حمایت شده
farm price supports حمایت از قیمت کالاهای کشاورزی
consumer organization سازمان حمایت از مصرف کنندگان
maintain حمایت کردن از مدعی بودن
protectionists طرفدار حمایت از صنایع داخلی
protectionist طرفدار حمایت از مصنوعات داخلی
maintains حمایت کردن از مدعی بودن
protectionists طرفدار حمایت از مصنوعات داخلی
supportable حمایت کردنی تاب اوردنی
protectionist طرفدار حمایت از صنایع داخلی
stick one's neck out <idiom> مورد حمایت قراردادن ،ریسک کردن
in law کسی که تحت حمایت قانون است
price support قیمت حمایت شده از طرف دولت
to stand by a person از کسی پشتی یا حمایت یانگهداری کردن
out law کسی که از حقوق و حمایت قانونی بهره مند نیست
price support تثبیت قیمت توسط دولت برای حمایت کالا
property in action مال قابل مطالبه از طریق قانونی مالکیت مورد حمایت قانون
protect home judustry حمایت صنایع داخلی از طریق وضع حقوق گمرکی سنگین برواردات
What followed was the usual recital of the wife and children he had to support. سپس داستان منتج شد به بهانه مرسوم زن و بچه ها که او [مرد] باید از آنها حمایت بکند.
columnar and trabeated [نوعی از ساختار شامل ستون های عمدی یا تیرگهایی که از تیرهای افقی حمایت می کند.]
protectionism دراین مکتب دفاع وحمایت از تعرفههای گمرکی به منظور حمایت صنایع واقتصاد داخلی بعنوان یک وسیله جهت توسعه اقتصادی بشمار می اید
mercantilism روش فکری اقتصادی مبنی بر اعتقاد به لزوم افزایش صادرات برواردات و حمایت دولت ازصنایع داخلی و بالاخره جمع اوری هر چه بیشتر طلا درمملکت
suporting cells یاختههای نگاهدارنده یاختههای حمایت کننده
to stand up for پشتی یا حمایت کردن از طرفداری کردن از
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
prodos سیستم عامل II APPLE که برای حمایت دستگاههای ذخیره انبوه و دستگاههای ذخیره فلاپی دیسک طراحی شده است
to give a knee to حمایت کردن تایید کردن
stick up for <idiom> کمک کردن ،حمایت کردن
assert حمایت کردن ازاد کردن
asserts حمایت کردن ازاد کردن
asserted حمایت کردن ازاد کردن
asserting حمایت کردن ازاد کردن
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
international labour organization سازمان بین المللی کار سازمانی که در جوار جامعه ملل تاسیس شد و در سال 6491 به سازمان ملل پیوست و هدف ان بهبودبخشیدن به شرایط کار ازجنبه ها مختلف و حمایت ازکارگران و منافع ایشان میباشد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com